هوا سردست
من از عشق لبريزم
چنان گرمم ...
چنان با ياد تو در خويش سر گرمم
که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست
هوا سردست اما من ...
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقي مي کند فصل بهاران يا زمستان است
تو را هر شب درون خواب ميبينم...
تمام دسته هاي نرگس دي ماه را در راه ميچينم
و وقتي از ميان کوچه ميآيي ...
و وقتي قامتت را در زلال اشک ميبينم
به خود آرام ميگويم :دوباره خواب ميبينم
دوباره وعدهي ديدارمان در خواب شب باشد
بيا
من دسته هاي نرگس دي ماه را
در راه مي چينم
من از عشق لبريزم
چنان گرمم ...
چنان با ياد تو در خويش سر گرمم
که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست
هوا سردست اما من ...
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقي مي کند فصل بهاران يا زمستان است
تو را هر شب درون خواب ميبينم...
تمام دسته هاي نرگس دي ماه را در راه ميچينم
و وقتي از ميان کوچه ميآيي ...
و وقتي قامتت را در زلال اشک ميبينم
به خود آرام ميگويم :دوباره خواب ميبينم
دوباره وعدهي ديدارمان در خواب شب باشد
بيا
من دسته هاي نرگس دي ماه را
در راه مي چينم