پیش از پاسخ به این پرسش، باید ابتدا شعر محلی را تعریف کنیم و بعد دست به کار مقایسه و استخراج وجوه تمایز میان شعر محلی ایران و اشعار محلی سایر کشورها بزنیم. به نظر بنده، شعرمحلی به شعری گفته می شود که به یکی از لهجه ها یا زیر شاخه های زبان رسمی یک کشور سروده شده باشد. با این تعریف، در قلمرو زبان فارسی، اشعار محلی زیادی داریم که از مهمات این نوع شعر، می توانیم به اشعار ترکی، لری، کردی، لکی، گیلکی و شعر دیگر اقوام ایرانی در جغرافیای سیاسی ایران اشاره کنیم. اما تا آنجایی که اطلاعات و آشنایی بنده قد می دهد، شعری با این تعریف وارد محدوده زبان پارسی - اعم از میهن خودمان و دیگر کشورهای فارسی زبان - نشده است. آنچه که ما از اشعار کشورهای دنیا دیده ایم، آثاری بوده که به زبان رسمی آن کشورها تولید شده است. البته این بدان معنا نیست که آنها دارای شعر و ادبیات فولکلوریک نباشند. چرا که بر پـهنه گیتی، هیچ قوم و تبار و ملتی یافت نمی شود که دارای ادبیات و شعر بومی خاص خود نباشد. حتی اقوام غیر متمدن و ناشناخته جهان امروز.نیایشهای موزیکال و منظوم قبائل گمنام قاره سیاه و مردمان بدوی در جنگل های آمازون، این مدعای بدیهی را ثابت می کند. اما این که چرا آنان مراوده ای با سایر مرزهای فرهنگی و از جمله ایران ندارند، دارای علل مختلفی است که باید آن را جستجو کرد. مهمترین علت را باید در خود این آثار بدانیم که شاید از قدرت و ظرفیت لازم برای تعامل با دیگر حوزه های فرهنگی و ادبی جهان برخوردار نیستند. البته این قدرت و ظرفیت را می توانیم در اشعار محلی ایران سراغ بگیریم و ادعا کنیم که تراز صادرات ادبی ایران، در طول تاریخ ادبیات فارسی، همواره مثبت بوده است و به عنوان مثال، منظومه ترکی، «حیدر بابا»ی شهریار و دو بیتی های اولیه باباطاهر عریان که به زبان لری همدانی بوده، از جمله شاخصهای مثبت ما، در تعامل با حوزه های فرهنگی ملل است که تاکنون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده است. همین جاست که باید به پرسش شما پاسخ بدهیم و آن وجوهی که اشعار محلی ایرانی را برجسته می کند، بشناسیم. به اعتقاد بنده؛ شعر محلی ایران، آیینه تمام نمای زندگی مردمانی است که در این فلات پهناور زندگی می کنند. شعر محلی هر یک از اقوام ایرانی، ویژگی های خاص قلمرو ایالتی خود را دارد و با این ویژگی ها می توانیم اشعار بومی های مختلف را از هم تشخیص دهیم. مهمترین این ویژگی ها، زبان است که آنها را از هم متمایز می سازد، مثل زبان ترکی، زبان کردی و سایر گویش ها. اما به اعتقاد بنده، فارغ از ویژگی زبان، سایر ویژگی ها چنان در اشعار محلی ایران برجسته و متفاوت است که باز به کمک آنها می توانیم اشعار هر منطقه را با شعر سایر مناطق تشخیص دهیم. مثلاً از نوع کشاورزی اقوام یا از نوع لباس شان، از همدیگر قابل تشخیص اند.
چرا که در شعر محلی ایران، همه این نشانه ها وجود دارد و ما گفتیم که شعر محلی ما، آیینه تمام نمای زندگی ماست. جای شگفتی این جاست که این نشانه ها، حتی در اشعار محلی یک قوم باز ریزتر می شود.
مثلاً شعر گیلکی ساحل نشینان خزر، به لحاظ ریتم و رنگ و گویش و فرهنگ غذایی یا نوع کشت و کار، با شعر محلی اهالی جلگه و جنگل و اینها با ساکنین کوهستان- البرز شمالی- متفاوت است.
طبیعت در شعر ساحل نشینان دارای تحرک و سرعت بیشتری است و در اشعار اهالی کوهستان دارای صلابت و سخته گی بیشتر. در گیلان، برای هریک از فعالیتهای کشاورزی اشعار و موسیقی خاصی دارند.
در شالیزارها و مزارع چای برای چیدن برگ های چای، یک نفر که صدای زیباتری دارد، اشعاری را با یکی از ملودیهای محلی می خواند و بقیه با او دم می گیرند. این ترنم به هنگام کار در شالیزارها هم شنیده می شود. در منظومه حیدر بابای شهریار نیز دقیقاً صدا و سیمای زندگی مردم آن سامان را می بینید و می شنوید.
در منظومه های گیلکی «شیون فومنی» به نام «گاو»، «گیشه دمرده» و دیگر سروده هایش نیز، همین صدای زندگی با همه چهره های شاد و غمگینش جاری است. علاوه بر ویژگی ها، راز توفیق اشعار برخی از شاعران محلی و راز جهانی شدن آنان، درجهان بینی هنری شاعر و قدرت او در آفرینشهای هنری است؛ اعم از تکنیک، فرم و محتوی. شهریار با خلق حیدر بابا، روستای کوچک و کوهی را که این روستا به آن تکیه زده، جهانی کرده است. همان کاری که گارسیا مارکز در رمانهایش، با روستای خود می کند و آن را جهانی می سازد؛نام روستا و آنچه را که به نام زندگی مردمان در آنها جاری است.
چرا که در شعر محلی ایران، همه این نشانه ها وجود دارد و ما گفتیم که شعر محلی ما، آیینه تمام نمای زندگی ماست. جای شگفتی این جاست که این نشانه ها، حتی در اشعار محلی یک قوم باز ریزتر می شود.
مثلاً شعر گیلکی ساحل نشینان خزر، به لحاظ ریتم و رنگ و گویش و فرهنگ غذایی یا نوع کشت و کار، با شعر محلی اهالی جلگه و جنگل و اینها با ساکنین کوهستان- البرز شمالی- متفاوت است.
طبیعت در شعر ساحل نشینان دارای تحرک و سرعت بیشتری است و در اشعار اهالی کوهستان دارای صلابت و سخته گی بیشتر. در گیلان، برای هریک از فعالیتهای کشاورزی اشعار و موسیقی خاصی دارند.
در شالیزارها و مزارع چای برای چیدن برگ های چای، یک نفر که صدای زیباتری دارد، اشعاری را با یکی از ملودیهای محلی می خواند و بقیه با او دم می گیرند. این ترنم به هنگام کار در شالیزارها هم شنیده می شود. در منظومه حیدر بابای شهریار نیز دقیقاً صدا و سیمای زندگی مردم آن سامان را می بینید و می شنوید.
در منظومه های گیلکی «شیون فومنی» به نام «گاو»، «گیشه دمرده» و دیگر سروده هایش نیز، همین صدای زندگی با همه چهره های شاد و غمگینش جاری است. علاوه بر ویژگی ها، راز توفیق اشعار برخی از شاعران محلی و راز جهانی شدن آنان، درجهان بینی هنری شاعر و قدرت او در آفرینشهای هنری است؛ اعم از تکنیک، فرم و محتوی. شهریار با خلق حیدر بابا، روستای کوچک و کوهی را که این روستا به آن تکیه زده، جهانی کرده است. همان کاری که گارسیا مارکز در رمانهایش، با روستای خود می کند و آن را جهانی می سازد؛نام روستا و آنچه را که به نام زندگی مردمان در آنها جاری است.