• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وقتی اشک از کاسه ی چشم افتاد

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
وقتی اشک از کاسه ی چشم افتاد
آسمان بغضش شکست
قطره قطره ، چون گهر ، اشکش چکید
قطره ای از اشکش
افتاد بر روی زمین
زمین از شوقش
خنده کنان سرسبز شد
سبزه هایش را
برد تا اوج
و با آسمان
پیمان همیاری بست
دل ، شاداب شد
اشک ها ، تبدیل به یک خنده شدند
تبدیل به یک لبخند قشنگ
روی قاب رخ یار
تا ابد جاودانه شدند.



میلاد اسم زاده
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
تو پر از بارانی
من پر از بی برگی
تو پر از ابر بهار
من پر از دلتنگی

من بری از بر و بارم
تو پر از حسرت چیدن
من پر از نفرت رفتن
تو پر از شوق رسیدن

من پر از هوای مهرم
تو پر از آتش مرداد
من غروب زرد پاییز
تو طلوع سرخ خرداد

گرچه دورم از تو
تو به من نزدیکی
آتشت خواهم بود
من در این تاریکی

چشم امیدم را
بر تو من خواهم دوخت
هرم چشمانت را
هدیه کن خواهم سوخت....
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
شاعر: هادی خسروی


چند ساعت، ساعتم افتاد عقب
پاک قاطی شد سحر با نیمه شب

یک شبه انگار بگرفتم مرض
صبح فردایش زبانم شد عوض

"آن سلام نازنینم شد "هِلو
و انچه گندم کاشتم، رویید جو

"پای تا سر شد وجودم "فوت" و "هِد
"آب من "وا‌تر" شد و نانم "برد

وای من حتی پنیرم "چیز" شد
است و هستم ناگهانی "ایز" شد

من که با آن لهجه و آن فارسی
آنچنان خو کرده بودم سال سی

من که بودم آنهمه حاضر جواب
من که بودم نکته‌ها را فوت آب

من که با شیرین زبانیی‌های خویش
کار خود در هر کجا، بردم به پیش

آخر عمری چو طفلی تازه سال
از سخن افتاده بودم؛ لالِ لال

"کم کمک گاهی "هلو" گاهی "پیلیز
نطق کردم؛ خرده خرده؛ ریز ریز

در گرامر همچنان سر در گُمَمْ
مثل شاگرد کلاس دومم

گاه "گود مرنینگِ" من جای سلام
از سحر تا نیمه شب دارد دوام

با در و همسایه هنگام سخن
لرزه می‌افتد به سر تا پای من

می‌کنم با یک دو تن اهل محل
گاهگاهی یک «هلو» رد و بدل

گر هوا خوب است و یا اینکه بد است
گفتگو در باره‌اش صد در صد است

جز هوا، هر گفتگوئی نا‌بجاست
این جماعت حرفشان روی هواست

بگذر از نی من حکایت می‌کنم
وز جدایی‌ها شکایت می‌کنم

نی کجا این نکته‌ها آموخته؟
نی کجا داند نیستان سوخته

نی کجا از فتنه‌های غرب و شرق
داغ بر دل دارد و تیشه به فرق

بشنو از من بهترین راوی منم
راست خواهی هم نی و هم نی زنم

سوختند آن‌ها نیستان مرا
زیر و رو کردند ایران مرا

کاش می‌ماندم در آن محنت‌سرا
تا بسوزانند در آتش مرا

تا بسوزانندم و خا کستر م
در هم آمیزد به خاک کشورم

دیدی آخر هر چه رشتم پنبه شد
جمعه‌هایم ناگهان یکشنبه شد
 
بالا