چندی پیش به تیتر خبری برخوردم که نوشته بود: «یک زن ۳۷ ساله مدیر جدید یاهو شد». بی درنگ روی تیتر خبر کلیک کردم و بدون خواندن شرح خبر، به دنبال عکس خانم ۳۷ ساله گشتم. به طور غریزی با دیدن یک خانم جذاب، کاملا شگفت زده شدم. قدم بعدی برای من جست و جوی اسم خانم مدیر در اینترنت و دیدن عکس های او بود.
در حین دیدن تصاویر مدیر جدید و جذاب یاهو، این سوال برایم پیش آمد که چگونه این خانم با این سن نسبتا کم به این سطح مدیریتی رسیده است. واکنش ناخودآگاه من معطوف شده بود به شکل و شمایل وی و سوابق کاری او برای رسیدن به همچین موقعیتی و اصلا برایم مهم نبود. تنها چیزی که من با آن کار داشتم، ظاهر جذاب خانم مدیر جدید بود.
همیشه دیدن خانم های زیبایی که در کارشان بسیار موفق اند برای من شگفت انگیز بود، چون تصور همیشگی من این بود که یک دختر یا خوشکل است یا درس خوان و این نوع تصور را در مورد مشاغل هم داشتم.
از پشت کوه هم نیامده ام و حساسیت منفی نیز نسبت به زنها ندارم و حتی می دانم که این نوع اعتقادات همیشه توسط فمینیست ها برجسته می شد و حق هم داشتند که بگویند دیدن زن به عنوان یک کالا، شایستگی انها را نادیده می گیرد. پس چرا من فکر می کردم که یک زن جذاب، موفق بودنش دور از توقع است؟ اصلا ما چگونه با دیدن ظاهر یک نفر، درباره ی توانایی های فکری او قضاوت می کنیم؟
اخیرا جایی خوانده ام که اگر مردها به عکسی از صورتِ یک زن نگاه کنند برای صاحب تصویر هوش و شعور بیشتری قائل می شوند تا آنکه تصویر بدنِ همان زن را بینند. به عبارتی دیگر، وقتی یک مرد به بدن --- یک زن نگاه می کند فعالیت بخش متفکزانه مغز مرد، بسیار کمتر می شودولی توجه احساسی اش افزایش می یابد. در واقع هر چه وزنه جنسی عکس افزایش پیدا می کند، هم ازتلاش ذهنی مرد کاسته می شود و هم اینگونه به نظر می آید که صاحبِ عکس نیز از قدرت تفکر کمتر و قدرت احساسی بیشتر برخوردار است.
جنبه مثبت این تحقیق این است که ما مردان به زنان فقط به عنوان یک شئی نگاه نمی کنیم و برای انها روح و روان قائل هستیم ولی جنبه منفی ناشی از این تحقیق حکایت از ان دارد که گونه ای متفاوت از انسان، در ذهن مرد نقش می بندد؛ گونه ای که احساس دارد، ولی قدرت تفکر ندارد.
این تاثیر منفی گسترده تر می شود چون وقتی مردان به زنان از بعد احساسی بها دهند واکنش طبیعی ان است که برای شان دلسوزی می کنند و این تمایل ناخودآگاه در انها فراهم می شود که نقش محافظ و یاری دهنده را بازی کنند. به نظر می رسد که وقتی ما به بدن یک نفر نگاه می کنیم، در ذهن خود از او یک قربانی می سازیم، و همین او را برای ما عزیزتر می کند.
شاید همین نوع نگاه باعث به وجود آمدن تفکری رایج درباره ی زن، و به خصوص یک زن زیبا و ظریف باشد؛ اینکه وی احتیاج به کمک دارد، احتیاج به محافظت دارد، و مرد نهایتا به سنی می رسد که احساس می کند یک زن باید به او تکیه کند تا مردانگی اش ثابت شود. تفکری که من در زندگی روزمره ی خود با آن رو به رو می شوم در تثبیت همین احساس شخصی من است. گویی در اختیار گرفتن و تحت کنترل قرار دادن زن، و در بسیاری از مواقع کسی که دوستش داری، نه تنها لازم است، بلکه باعث افتخار نیز می باشد.
اگر مدیر جدید یاهو یک آقای میانسال بود، من هیچ وقت برای خواندن آن خبر کنجکاو نمی شدم. و احتمالا نویسنده ی خبر هم اشاره ای به سن و جنسیت مدیر جدید نمی کرد و فقط می نوشت “مدیر یاهو عوض شد!”. شاید به تعبیر تحقیقی که گوشه ای از ان را برای تان تشریح کردم بتوانم تعجبِ رو به رو شدن با زنی زیبا که از نظر کاری بسیار موفق است را نیز توجیه کنم. شاید. در باره آن بیشتر فکر خواهم کرد.
در حین دیدن تصاویر مدیر جدید و جذاب یاهو، این سوال برایم پیش آمد که چگونه این خانم با این سن نسبتا کم به این سطح مدیریتی رسیده است. واکنش ناخودآگاه من معطوف شده بود به شکل و شمایل وی و سوابق کاری او برای رسیدن به همچین موقعیتی و اصلا برایم مهم نبود. تنها چیزی که من با آن کار داشتم، ظاهر جذاب خانم مدیر جدید بود.
همیشه دیدن خانم های زیبایی که در کارشان بسیار موفق اند برای من شگفت انگیز بود، چون تصور همیشگی من این بود که یک دختر یا خوشکل است یا درس خوان و این نوع تصور را در مورد مشاغل هم داشتم.
از پشت کوه هم نیامده ام و حساسیت منفی نیز نسبت به زنها ندارم و حتی می دانم که این نوع اعتقادات همیشه توسط فمینیست ها برجسته می شد و حق هم داشتند که بگویند دیدن زن به عنوان یک کالا، شایستگی انها را نادیده می گیرد. پس چرا من فکر می کردم که یک زن جذاب، موفق بودنش دور از توقع است؟ اصلا ما چگونه با دیدن ظاهر یک نفر، درباره ی توانایی های فکری او قضاوت می کنیم؟
اخیرا جایی خوانده ام که اگر مردها به عکسی از صورتِ یک زن نگاه کنند برای صاحب تصویر هوش و شعور بیشتری قائل می شوند تا آنکه تصویر بدنِ همان زن را بینند. به عبارتی دیگر، وقتی یک مرد به بدن --- یک زن نگاه می کند فعالیت بخش متفکزانه مغز مرد، بسیار کمتر می شودولی توجه احساسی اش افزایش می یابد. در واقع هر چه وزنه جنسی عکس افزایش پیدا می کند، هم ازتلاش ذهنی مرد کاسته می شود و هم اینگونه به نظر می آید که صاحبِ عکس نیز از قدرت تفکر کمتر و قدرت احساسی بیشتر برخوردار است.
جنبه مثبت این تحقیق این است که ما مردان به زنان فقط به عنوان یک شئی نگاه نمی کنیم و برای انها روح و روان قائل هستیم ولی جنبه منفی ناشی از این تحقیق حکایت از ان دارد که گونه ای متفاوت از انسان، در ذهن مرد نقش می بندد؛ گونه ای که احساس دارد، ولی قدرت تفکر ندارد.
این تاثیر منفی گسترده تر می شود چون وقتی مردان به زنان از بعد احساسی بها دهند واکنش طبیعی ان است که برای شان دلسوزی می کنند و این تمایل ناخودآگاه در انها فراهم می شود که نقش محافظ و یاری دهنده را بازی کنند. به نظر می رسد که وقتی ما به بدن یک نفر نگاه می کنیم، در ذهن خود از او یک قربانی می سازیم، و همین او را برای ما عزیزتر می کند.
شاید همین نوع نگاه باعث به وجود آمدن تفکری رایج درباره ی زن، و به خصوص یک زن زیبا و ظریف باشد؛ اینکه وی احتیاج به کمک دارد، احتیاج به محافظت دارد، و مرد نهایتا به سنی می رسد که احساس می کند یک زن باید به او تکیه کند تا مردانگی اش ثابت شود. تفکری که من در زندگی روزمره ی خود با آن رو به رو می شوم در تثبیت همین احساس شخصی من است. گویی در اختیار گرفتن و تحت کنترل قرار دادن زن، و در بسیاری از مواقع کسی که دوستش داری، نه تنها لازم است، بلکه باعث افتخار نیز می باشد.
اگر مدیر جدید یاهو یک آقای میانسال بود، من هیچ وقت برای خواندن آن خبر کنجکاو نمی شدم. و احتمالا نویسنده ی خبر هم اشاره ای به سن و جنسیت مدیر جدید نمی کرد و فقط می نوشت “مدیر یاهو عوض شد!”. شاید به تعبیر تحقیقی که گوشه ای از ان را برای تان تشریح کردم بتوانم تعجبِ رو به رو شدن با زنی زیبا که از نظر کاری بسیار موفق است را نیز توجیه کنم. شاید. در باره آن بیشتر فکر خواهم کرد.
How Our Brains Turn Women Into Objects, Piercarlo Valdesolo