• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ویس و رامین ...

چاووش

متخصص بخش ادبیات
منظومه ویس و رامین از شاهکارهای ادب فارسی و سروده فخرالدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم هجری است. این داستان عاشقانهٔ منظوم در حدود ۹۰۰۰ بیت دارد که در بحر هزج مسدس محذوف یا مقصور سروده شده است. چنان که از شواهد و قراین بر می‌آید فخرالدین اسعد گرگانی این اثر را از متنی پهلوی به شعر فارسی برگردانده است. که در این ترجمه با آرایش کلام و به کاربردن صنایع لفظی و معنوی شاهکاری عظیم خلق کرده است.

محمد عوفی تذکره‌نویس بزرگ قرن هفتم هجری چنین گفته‌است:«... و آنچه از غرّر اوصاف و درّر تشبیهات در آنجا ایراد کرده‌است مقوّمان ضمیر افاضل از تقویم آن عاجزند و جوهریان صنعت از تصریع معارضهٔ آن قاصر...»

مؤلف کتاب مجمل التواریخ و القصص وقوع داستان را در عهد شاپور پسر اردشیر بابکان می‌داند.[SUP][/SUP] ولی ولادیمیر مینورسکی، خاورشناس و ایران‌شناس روسی و استاد دانشگاه لندن، بر پایهٔ پاره‌ای از جزئیات، زمان حادث شدن این رویداد را مربوط به دورهٔ اشکانیان و برابر با زمان پادشاهی گودرز دوم، یعنی سال‌های ۳۹ تا ۵۱ میلادی برآورد کرده است.

ابوالفتح مظفر، از فخرالدین به نظم کشیدن اثر را درخواست کرد. از آنجا که اثر منثور اصلی به زبان پهلوی داشت، بعضی از کلمه‌ها و ترکیب‌های پهلوی به شعر فخرالدین راه یافته‌است: چون دژخیم، دژپسند و دژمان. این کتاب در فاصلهٔ سال‌های ۴۳۲ تا ۴۴۶ ه‍.ق (نگارش ویس و رامین در سال ۱۰۵۴ میلادی به پایان رسیده‌است) به نظم درآمده‌است

موضوع داستان :


صادق هدایت در مقالهٔ «چند نکته از ویس و رامین» اشاره می‌کند: «... آنچه ویس و رامین را از سایر رمان‌های عاشقانهٔ باستان ممتاز می‌سازد نخست موضوع کتاب است، زیرا بر خلاف پهلوانان داستان‌های عشقی قدیم که عموماً از افسانه و یا اشخاص تاریخی گرفته شده‌اند و داستانسرا کوشیده که از جزییات زندگی آنها به خواننده درس اخلاق و دلاوری و گذشت و غیره بیاموزد موضوع «ویس و رامین» بسیار گستاخانه انتخاب شده و گویا به همین علت پهلوانان آن خیالی است و با افسانه و تاریخ وفق نمی‌دهد»

به طور خیلی خیلی خلاصه موضوع داستان عبارتست از: عشق متقابل شهوانی و افسار گسیختهٔ دختری به نام ویس با برادر شاه «موبد» به‌نام رامین، که البته ویس در عقد شاه «موبد» است و سخت از این پیوند ناراضی‌است.


اشکانی بودن داستان:




دلایلی که برای اشکانی بودن این داستان آورده می‌شود:




  • شاه‌شاهان: مهرداد دوم نخستین کسی بود که از لقب شاه‌شاهان برای خود استفاده کرد. در «ویس و رامین» هم برای شاه موبد -برادر رامین و شوهر ویس- لقب شاه شاهان بارها برای او به کار رفته‌است. هرچند پس از مهرداد نیز شماری از شاهان اشکانی از این لقب بهره بردند ولی هیچ یک به اقتدار او نرسیدند.
    [*]جنگ با ارمنستان: مهرداد دوم در سال ۱۱۰ پ.م به جنگ با ارمنستان رفت. این موضوع در «ویس و رامین» نیز آمده‌است:

که رامین رفت خواهد سوی ارمن

[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]به نخچیر شکار و جنگ دشمن[/TD]




شاهنشه موبد از قیصر خبر یافت

[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]که قیصر دل ز راه مهر برتافت[/TD]

[TR]
[TD="class: b"]ز بد راهی نهادی دیگر آورد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]به خودکامی سر از چنبر برآورد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]همه پیمان‌های کرده بشکست[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]بسی کس‌های موبد را فروبست[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]ز روم آمد سپاهی سوی ایران[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]بسی آباد را کردند ویران[/TD]
[/TR]

در ادامهٔ داستان هم شرح داده می‌شود که شاه از تمام شهرها لشکری آماده می‌کند و به نبرد با رومیان می‌رود و پیروز باز می‌گردد.

  • ساتراپ ساتراپ‌ها: در نقش برجسته‌های بیستون، نقش برجسته‌ای از مهرداد دوم وجود دارد که ۴ تن از ساتراپ‌های محلی در برابر وی قرار دارند. یکی از این افراد همین «گودرز» است که به عنوان ساتراپ ساتراپ‌ها، یعنی مسئول تمامی ایالات در پیشاپیش ساتراپ‌های محلی قرار گرفته‌است. در «ویس و رامین» می‌خوانیم که «رامین» برای فراموشی «ویس» از شاه می‌خواهد که او را سپهبدِ ماه‌آباد (ایالت ماد) کند، که شاه در استقبال از این پیشنهاد حکمرانی گرگان و ری و کوهستان را نیز به رامین می‌سپارد. در ادامه نیز روشن می‌شود علاوه بر این مناطق بر مناطق دیگری نیز حکم می‌رانده‌است:

بگشت او گرد مرز پادشاهی

[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]گرفته رای فرمانش روایی[/TD]

[TR]
[TD="class: b"]نشسته با سپاهی در سپاهان[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]که بود از مرزها بهتر سپاهان[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]ز گرگان تا ری و اهواز و بغداد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]بگسترده بساط رامش و داد[/TD]
[/TR]


  • استقلال از شاهنشاه: رامین با رسیدن به قزوین دیگر از شاهنشاه اطاعت نمی‌کند و خود را پادشاه می‌خواند. گودرز نیز در سال ۹۱ پ.م از فرمان مهرداد دوم سرپیچی می‌کند و خود را شاه ایران می‌خواند. جالب است که رامین بر پایهٔ «ویس و رامین» در مناطق غربی ایران قرار می‌گیرد و گودرز نیز در مناطق غربی ایران بوده‌است.
    [*]خورشیدشاه: یکی از القاب مهرداد دوم، خورشید بوده‌است که او را «خورشیدشاه» نیز می‌خوانده‌اند. در «ویس و رامین» نیز چنین آمده‌است:

ز یک سو زن مرا دشمن گرفته

[TD]
[/TD]
[TD="class: b"]وزو خورشید نام من گرفته[/TD]



  • پایتخت: پایتخت شاهنشاه(موبدشاه) در «ویس و رامین» شهر مرو در ۳۰۰ کیلومتری عشق‌آباد می‌باشد و پایتخت مهرداد دوم نیز در شهری به نام «نیسا» در نزدیکی عشق‌آباد امروزی بوده‌است که امروزه ویرانه‌های آن باقیست. پس می‌توان پذیرفت که مراد شاعر از شهر مرو، همان شهر نیسا بوده‌است.
    [*]دیگر دلایل: شرح ویژگی‌های دژ اشکفت دیوان در «ویس و رامین» نشان می‌دهد که این بنا بسیار مستحکم و استوار بوده‌است و می‌توانیم زمان کاربری این بنا را با عصر مهرداد دوم منطبق کنیم. در «ویس و رامین» از روابط میان دربار ایران و دربار چین سخن گفته می‌شود که در زمان مهرداد دوم نیز چنین روابطی وجود داشته‌است.
    [*]تطابق زایچه: از جملهٔ محکم‌ترین دلایل پیرامون این موضوع زایچهٔ (جدول یا شرح محل ستارگان که بیشتر به مناسبت‌هایی ویژه چون زایش، مرگ و یا وقوع جنگی ثبت می‌شده‌است.) است که در کتاب «ویس و رامین» آورده شده‌است و بیانگر زمانی است که شاه برای نخستین بار با ویس دیدار می‌کند، که با دانش ستاره‌شناسی امروز و با بررسی وضعیت آسمان در فاصلهٔ سال‌های ۲۴۷ قبل از میلاد تا پایان دورهٔ ساسانیان و حتی زمان زندگی فخر الدین اسعد گرگانی، تنها می‌توان به یک حالت منطبق با نشانه‌های زایچهٔ کتاب «ویس و رامین» برخورد کرد و این تاریخ هم برابر با ۱ جولای ۱۱۶ پ.م می‌باشد و این درست همان زمانی است که مهرداد دوم در ایران پادشاهی می‌کرد.




گزیده ای از کتاب :



چو قامت بر کشید آن سرو آزاد
که بودش تن ز سیم و دل ز پولاد


خرد در روی او خیره بماندی
ندانستی که آن بت را چه خواندی

گهی گفتی که این باغ بهارست
که در وی لالهای آبدارست

بنفشه زلف و نرگس چشمکانست
چو نسرین عارض لاله رخانست

گهی گفتی که این باغ خزانست
که در وی میوهای مهرگانست

سیه زلفینش انگور ببارست
زنخ سیب و دو پستانش دونارست

گهی گفتی که این گنج شهانست
که در وی آرزوهای جهانست

رخش دیبا و اندامش حریرست
دو زلفش غالیه، گیسو عبیر است

تنش سیمست و لب یاقوت نابست
همان دندان او درّ خوشابست

گهی گفتی که این باغ بهشتست
که یزدانش ز نور خود سرشتست

تنش آبست و شیر و می رخانش
همیدون انگبینست آن لبانش


روا بود ار خرد زو خیره گشتی
کجا چشم فلک زو تیره گشتی

دو رخسارش بهار دلبری بود
دو دیدارش هلاک صابری بود

بچهر آفتاب نیکوان بود
بغمزه اوستاد جادوان بود

چو شاه روم بود آن ری نیکوش
دو زلفش پیش او چون دو سیه پوش

چو شاه زنگ بودش جعد پیچان
دو رخ پیشش چو دو شمع فروزان

چو ابر تیره زلف تابدارش
بار اندر چو زهره گوشوارش

ده انگشتش چو ده ماسورهء عاج
بسر بر هر یکی را فندقی تاج

نشانده عقد او را درّ بر زر
بسان آب بفسرده بر آذر

چو ماه نَو بر او گسترده پروین
چو طوق افگنده اندر سرو سیمین

جمال حور بودش، طبع جادو
سرینِ گور بودش، چشم آهو

لب و زلفینش را دو گونه باران
شکر بار این بدی و مشکبار آن

تو گفتی فتنه را کردند صورت
بدان تا دل کنند از خلق غارت


وُ یا چرخ فلک هر زیب کش بود
بر آن بالا و آن رخسار بنمود






 
بالا