معنا درمانی، شیوهاى درمانى در روانشناسى است که به وسیله ویکتور امیل فرانکل، متخصص اعصاب و استاد روانپزشکى فلسفه ابداع شد. معنا درمانی، مکتب سوم رواندرمانی وین و روان کاوی فروید و روانشناسی فردی آدلر مکتب اول و دوم رواندرمانی وین را تشکیل میدهند. فرانكل، در بيست و ششم مارس سال 1905 متولد شد. در طول زندگیاش 29 دکترای افتخاری دریافت نمود و 32 کتاب را به رشته تحریر در آورد. ترجمه انگلیسی کتاب انسان در جست وجوی معنای او تاکنون نزدیک به ده میلیون نسخه فروش داشته و به چهل زبان دنیا ترجمه شده است. در سال ۱۹۹۱ کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا، بر اساس یک زمینهیابی انجام شده بر روی خوانندگان در جمعیت عمومی، این کتاب را در ردیف ده کتاب با نفوذ آمریکا قرار داد. او در دوم سپتامبر سال 1997 در سن 92 سالگي، در حالی که تا واپسین لحظات زندگیاش خلاق و توانا بود، در آرامش بدرود حیات گفت.
فرانکل، در سال 1942 یعنی در سن 37 سالگي به دست نازیها اسیر شد و قطار او را به سمت «آشویتس» اردوگاه مرگ، که میدان تجربیات وحشتناک و آزمایشگاه واقعی این روانپزشک اگزیستانسیالیست بود، برد. فرانکل مدت زیادی را در اردوگاه کار اجباری اسیر بود. پدر، مادر، همسر و برادرش در اردوگاههای مرگ یا در کورههای آدم سوزی جان دادند و تنها خواهرش زنده ماند. خود فرانکل شکنجهها و مذلتهای بسیار کشید، از گرسنگی، تحقیر، سرما و خشم عمیق از بیعدالتی، رنج میبرد، بی آنکه هیچ گاه بداند لحظه بعد کار خودش به کورههای آدم سوزی خواهد کشید یا از نجات یافتگانی خواهد بود که باید جنازهها را از کورها بیرون بکشند، خاکستر آنهایی که دچار چنین سرنوشتی شده بودند. روزی برهنه و تنها در اتاقی کوچک از نکتهای آگاه شد که بعدها آن را «آخرین آزادیهای انسان» خواند؛ آن آزادی که شکنجه گران نازی نمیتوانستند از او بربایند. آنها میتوانستند تمامی محیط او را در اختیار بگیرند، میتوانستند آنچه میخواهند با جسمش بکنند، اما فرانکل موجودی خود آگاه بود که میتوانست به صورت یک ناظر به گرفتاری خویش بنگرد. هویت اصلی او دست نخورده مانده بود. این او بود که میتوانست تصمیم بگیرد که همه اینها چگونه بر او اثر کند. میان آنچه برای او رخ داد - محرکها- و واکنش او نسبت به آنها، آزادی یا قدرت انتخاب قرار داشت.
تجربیات تلخ اردوگاه کار اجباری و شرایط طاقتفرسای آن، بُعد واقعی میدان تجربی مفاهیم «لوگوتراپی» را معنا بخشید و فرانکل با معرفتی که زاییدهی تجربیات دست اول او بود از اردوگاه مرگ بازگشت. به نظر فرانکل، زندانبانان و مسئولین سفاک این اردوگاهها در خلال رفتار وحشیانه و خشونتبار خود با زندانیان، با بهایی سنگین، این حقیقت ارزنده را در تاریخ بشر به ثبت رسانیدند که: انسان موجودی است آزاد که همیشه حق انتخاب دارد. انسان واکنش خود را در برابر رنجها و سختیهای ناخواسته ولی پیشآمده و شرایط محیطی انتخاب میکند و هیچ کس را جز «خود» او یارای آن نیست که این حق را از او بازستاند.
تعریف معنا درمانی
معنا درمانی، در لغت به معنى «درمان از طریق معنا» و نوعی درمان فعالانه - رهنمودى است که متوجه یارى رساندن به بیمار، خاصه در مراحل بحرانى زندگى است. به طور کلى، از لحاظ فلسفى ریشه در اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسى، به لحاظ روانشناختى ریشه در روان کاوی و روانشناسى فردى و به لحاظ معنوى ریشه در تعهدى تام و تمام به وجود انسان دارد. جوهرهی اساسی آن، يافتن معني در زندگي است، كه اساسيترين نيروي محركه هر فرد در دوران زندگي است. لوگوتراپى فرانکل به طریقى متفاوت از بیشتر نظریههاى «روان درمانگرى»، به زندگى انسان مىنگرد و دست کم سه پیش فرض اساسى و مبنایى دارد:
الف) زندگى در هر شرایطى داراى معناست.
ب) انسان اراده معطوف به معنا دارد و این اراده به نیاز مداوم انسان به جست و جو، نه براى خویشتن، بلکه براى معنایى که به هستى؛ مقصودى ببخشد، ارتباط مییابد.
ج) انسان در هر شرایطى از این آزادى بهرهمند است که اراده معطوف به معنا را به ظهور برساند.
جملاتی از زندگی ویکتور فرانکل
خصیصه خوب من:
هیچ وقت خوش رفتاری دیگران را فراموش نمی کنم . از بدرفتاری دیگران دلخور نمی شوم.
در برابر مشکلات چه می کنی؟(سوال از ویکتور فرانکل)
در محضر تخیلاتم زانو می زنم و دعا می کنم که اتفاقی بدتر از این برایم نیافتد.
سه اصل انجام کارها از دیدگاه فرانکل:
1-من به این دلیل پیشرفت کردم که به عنوان یک اصل به مسائل جزیی همان قدر توجه می کردم که به مسائل بزرگ و کارهای بزرگ را با همان آرامشی انجام می دهم که کارهای کوچک را انجام می دهم.
2- انجام کارها در اسرع وقت.
3- انجام کارهای ناخوشایند قبل از کارهای خوشایند.
فرانکل، در سال 1942 یعنی در سن 37 سالگي به دست نازیها اسیر شد و قطار او را به سمت «آشویتس» اردوگاه مرگ، که میدان تجربیات وحشتناک و آزمایشگاه واقعی این روانپزشک اگزیستانسیالیست بود، برد. فرانکل مدت زیادی را در اردوگاه کار اجباری اسیر بود. پدر، مادر، همسر و برادرش در اردوگاههای مرگ یا در کورههای آدم سوزی جان دادند و تنها خواهرش زنده ماند. خود فرانکل شکنجهها و مذلتهای بسیار کشید، از گرسنگی، تحقیر، سرما و خشم عمیق از بیعدالتی، رنج میبرد، بی آنکه هیچ گاه بداند لحظه بعد کار خودش به کورههای آدم سوزی خواهد کشید یا از نجات یافتگانی خواهد بود که باید جنازهها را از کورها بیرون بکشند، خاکستر آنهایی که دچار چنین سرنوشتی شده بودند. روزی برهنه و تنها در اتاقی کوچک از نکتهای آگاه شد که بعدها آن را «آخرین آزادیهای انسان» خواند؛ آن آزادی که شکنجه گران نازی نمیتوانستند از او بربایند. آنها میتوانستند تمامی محیط او را در اختیار بگیرند، میتوانستند آنچه میخواهند با جسمش بکنند، اما فرانکل موجودی خود آگاه بود که میتوانست به صورت یک ناظر به گرفتاری خویش بنگرد. هویت اصلی او دست نخورده مانده بود. این او بود که میتوانست تصمیم بگیرد که همه اینها چگونه بر او اثر کند. میان آنچه برای او رخ داد - محرکها- و واکنش او نسبت به آنها، آزادی یا قدرت انتخاب قرار داشت.
تجربیات تلخ اردوگاه کار اجباری و شرایط طاقتفرسای آن، بُعد واقعی میدان تجربی مفاهیم «لوگوتراپی» را معنا بخشید و فرانکل با معرفتی که زاییدهی تجربیات دست اول او بود از اردوگاه مرگ بازگشت. به نظر فرانکل، زندانبانان و مسئولین سفاک این اردوگاهها در خلال رفتار وحشیانه و خشونتبار خود با زندانیان، با بهایی سنگین، این حقیقت ارزنده را در تاریخ بشر به ثبت رسانیدند که: انسان موجودی است آزاد که همیشه حق انتخاب دارد. انسان واکنش خود را در برابر رنجها و سختیهای ناخواسته ولی پیشآمده و شرایط محیطی انتخاب میکند و هیچ کس را جز «خود» او یارای آن نیست که این حق را از او بازستاند.
تعریف معنا درمانی
معنا درمانی، در لغت به معنى «درمان از طریق معنا» و نوعی درمان فعالانه - رهنمودى است که متوجه یارى رساندن به بیمار، خاصه در مراحل بحرانى زندگى است. به طور کلى، از لحاظ فلسفى ریشه در اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسى، به لحاظ روانشناختى ریشه در روان کاوی و روانشناسى فردى و به لحاظ معنوى ریشه در تعهدى تام و تمام به وجود انسان دارد. جوهرهی اساسی آن، يافتن معني در زندگي است، كه اساسيترين نيروي محركه هر فرد در دوران زندگي است. لوگوتراپى فرانکل به طریقى متفاوت از بیشتر نظریههاى «روان درمانگرى»، به زندگى انسان مىنگرد و دست کم سه پیش فرض اساسى و مبنایى دارد:
الف) زندگى در هر شرایطى داراى معناست.
ب) انسان اراده معطوف به معنا دارد و این اراده به نیاز مداوم انسان به جست و جو، نه براى خویشتن، بلکه براى معنایى که به هستى؛ مقصودى ببخشد، ارتباط مییابد.
ج) انسان در هر شرایطى از این آزادى بهرهمند است که اراده معطوف به معنا را به ظهور برساند.
جملاتی از زندگی ویکتور فرانکل
خصیصه خوب من:
هیچ وقت خوش رفتاری دیگران را فراموش نمی کنم . از بدرفتاری دیگران دلخور نمی شوم.
در برابر مشکلات چه می کنی؟(سوال از ویکتور فرانکل)
در محضر تخیلاتم زانو می زنم و دعا می کنم که اتفاقی بدتر از این برایم نیافتد.
سه اصل انجام کارها از دیدگاه فرانکل:
1-من به این دلیل پیشرفت کردم که به عنوان یک اصل به مسائل جزیی همان قدر توجه می کردم که به مسائل بزرگ و کارهای بزرگ را با همان آرامشی انجام می دهم که کارهای کوچک را انجام می دهم.
2- انجام کارها در اسرع وقت.
3- انجام کارهای ناخوشایند قبل از کارهای خوشایند.