• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند؟

Maryam

متخصص بخش ادبیات
آیا خواندن آثار ادبی، علاوه بر لذت روحی و حظ ادبی، می‌تواند فواید دیگری داشته باشد؟ فی‌المثل خواندن کتاب چند جلدی «در جستجوی زمان از دست رفته» می‌تواند فایده عملی برایمان در بر داشته باشد؟!
راستش، خود مارسل پروست، در برهه‌ای از زندگی خود اصلا تصورش را نمی‌کرد که کتاب‌هایی که خواهد نوشت بتواند هماوردی برای کتاب‌های پزشکی پدرش باشد. پدر اپدیمیولوژیست و پاتولوژیست او، برای خود شهرتی به هم زده بود و کتاب‌هایی در مورد بهداشت نوشته بود.
اما نه! کتاب‌های که پروست در آینده نوشت، طبیب روح مردم شدند!
«پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند»، عنوان کتابی است، نوشته آلن دوباتن با ترجمه گلی امامی که انتشارات نیلوفر در ۲۱۱ صفحه منتشر کرده است.






اگر می‌خواهید با دنیای پروست آشنا شوید و یا دوست دارید بدانید که با تکیه بر نوشته‌های پروست چگونه می‌توان وقت گذراند، با موفقیت رنج برد!، دوست خوبی شد، عاشقی شاد داشت یا احساسات را بیان کرد، این کتاب را بخوانید.
بریده‌ای از کتاب:
پروست در خانواده‌‌‌ای متولد شده ‌‌‌بود که هنرِ اسباب خوشی دیگران را فراهم کردن در آن بسیار جدی تلقی می‌‌‌شد. پدرش پزشک بود −مردی بزرگ‌‌‌جثه و ریشو با مشخصات ظاهری مردان قرن نوزدهمی؛ حالتی مقتدرانه و نگاهی نافذ داشت، که همه‌‌‌کس در برابرش احساس حقارت می‌‌‌کردند. او برتری اخلاق حرفه پزشکی را به بارزترین نحوی بروز می‌‌‌داد، جماعتی که ارزش مقامشان بر هر کسی که کوتاه‌‌‌زمانی از سینه‌‌‌درد یا درد آپاندیس رنج برده-باشد، واضح و مبرهن است و چه‌‌‌بسا در کسانی که به حرفه‌‌‌های کم‌‌‌اهمیت‌تری مشغولند، احساس ناامنی شدیدی ایجاد کند.
دکتر آدرین پروست زندگی را در تنگدستی آغاز کرد؛ پسر بقالی شهرستانی، که متخصص ساختن شمع مومی برای مصرف خانه‌‌‌ها و کلیساها بود. دکتر پروست، پس از ادامه تحصیلات پزشکی درخشان که به پایان‌‌‌نامه‌‌‌ای با عنوان «اشکال گوناگون نرم شدن مغز» منتهی شد، زندگی خود را وقف بهبود و بالابردن سطح بهداشت عمومی کرد. بیشتر وقت او صرف جلوگیری از گسترش وبا و طاعون می‌‌‌شد. سفرهای زیادی به خارج از فرانسه کرد و دولتهای گوناگون درمورد بیماریهای واگیردار با او به مشاوره پرداختند. خدمات او در این زمینه به شایستگی موردتقدیر قرارگرفت و نه‌‌‌تنها مدال لژیون دونور را دریافت کرد، بلکه در دانشکده پزشکی پاریس هم مقام استادی یافت. شهردار بندرِ زمانی وبازدۀ تولون، کلید شهر را به او اهدا کرد و در مارسی بیمارستانی که برای قرنطینه بیماران وبایی اختصاص یافته‌‌‌بود، به نام او نامیده‌‌‌شد. آدرین پروست در زمان مرگش در سال ۱۹۰۳، پزشکی در سطح بین‌‌‌المللی محسوب می‌‌‌شد که وقتی زندگیش را در جمله «من از همه زندگیم راضی بوده‌‌‌ام» خلاصه کرد، کمابیش همه باور کردند.
تعجب ندارد که مارسل در مقایسه با پدرش خود را موجودی بی‌‌‌ارزش تلقی می‌‌‌کرد و نگران بود که مایه ننگ این زندگیِ سراسر رضایت‌‌‌بخش بوده‌‌‌باشد. او هرگز به هیچ‌‌‌یک از حرفه‌‌‌های موردعلاقه خانواده‌‌‌های بورژوای قرن نوزدهم تمایلی نشان نداد. ادبیات تنها دغدغه او بود، هرچند در بیشتر ایام جوانی اشتیاقی و قابلیتی برای نوشتن نشان نداده‌‌‌بود. از آنجا که پسر خلفی بود، ابتدا کوشید تا کاری مطابق میل پدر و مادرش انجام بدهد. صحبت از پیوستن به وزارت خارجه، وکالت، کارگزاری سهام و یا دستیاری در موزه لوور هم شده-بود. لیکن جستجو برای یافتن حرفه دشوار شد. تجربه دو هفته کار با یک وکیل او را به وحشت انداخت ]«در فلاکت‌‌‌بارترین لحظات زندگی هم نمی‌‌‌توانستم چیزی را وحشتناک‌‌‌تر از دفتر یک دارالوکاله مجسم کنم»[، فکر دیپلمات شدن هم زمانی که متوجه شد کارش ایجاب می‌‌‌کند از پاریس و مادر عزیزش دور شود، منتفی شد. در بیست‌‌‌ودو سالگی و با اضطرابی روبه‌‌‌افزایش، پروست از خود می‌‌‌پرسید: «با درنظرگرفتن اینکه تصمیم گرفته‌‌‌ام نه وکیل، نه طبیب و نه کشیش بشوم، دیگر برای من چه کاری باقی مانده؟»
شاید بد نبود کتابدار کتابخانه بشود. درخواست کرد و برای کاری بی‌‌‌مزد و مواجب در کتابخانه مازارین پذیرفته‌‌‌شد. احتمال داشت به جایی هم برسد، ولی پروست متوجه شد محل کتابخانه بیش‌‌‌ازحد خاک دارد و ریه‌‌‌هایش را آزار می‌‌‌دهد و مدام درخواست مرخصی‌‌‌های طولانی می‌‌‌کرد که بیشتر آنرا در رختخواب و بقیه‌‌‌اش را هم در تعطیلات می‌‌‌گذراند. به‌‌‌ندرت می‌‌‌نوشت. زندگی خوش و بی‌‌‌دغدغه‌‌‌ای داشت. میهمانی‌‌‌های شام برپا می‌‌‌کرد، کافه می‌‌‌رفت و مثل ریگ پول خرج می‌‌‌کرد. می‌‌‌شود نگرانی پدرش را مجسم کرد، مردی فعال و کاری که هرگز علاقه چندانی به هنر نشان نداده‌‌‌بود (هرچند زمانی که در بهداری اُپراکمیک کار می‌‌‌کرد، گلوی خواننده اپرای آمریکایی پیش او گیر کرده-بود و عکسی از خودش در لباس مردانه با شلوارک چین‌‌‌دار برایش فرستاد). غیبت‌‌‌های مکرر طولانی و حضور سالی یک‌‌‌روز و گاه هم کمتر در کتابخانه سبب شد که حتی روسای پرتجمل مارسل هم کاسه صبرشان لبریز شود و پنج‌‌‌سال پس از استخدامش به خدمتش خاتمه بدهند. دیگر برای همه، به-خصوص پدر مایوس پروست، مسلم شده‌‌‌بود که او هرگز شغلی عادی نخواهدداشت و تا ابد برای ادامه علاقه‌‌‌اش به کار متفنن و بی‌‌‌درآمد ادبیات، به کمک مالی خانواده متکی خواهدبود.
و اینگونه است که درک آرزویی که پروست پس از مرگ پدر و مادرش و بعد از آنکه سرانجام نوشتن رمانش را آغاز کرده‌‌‌بود، به مستخدمه‌‌‌اش اعتراف کرد، دشوار می‌‌‌شود: «آه، سِلِست، ای‌‌‌کاش می‌‌‌توانستم کاری را که پدرم برای بیماران انجام داد، با نوشتن کتابهایم بکنم.»
چگونه می‌‌‌شود کاری را که آدرین پروست برای مبتلایان به وبا و طاعون انجام داده‌‌‌بود، با نوشتن کتاب انجام داد؟ لازم نیست آدم شهردار تولون باشد تا درک کند که دکتر پروست این قدرت را داشت که بیماران را بهبود بخشد، ولی مارسل با هفت جلد کتابِ «در جستجوی زمان ازدست‌‌‌رفته» چه نوع بهبودی را در نظر داشت؟ خواندن این اثر هنری ممکن است در قطار کندی که استپ‌های سیبری را می‌‌‌پیماید، سرگرمی مناسبی باشد، ولی آیا کسی می‌‌‌تواند ادعا کند که خاصیت آن برابر روشهای مناسب و عملی بهداشت عمومی است؟
اگر آرزوی مارسل را رد کنیم، احتمالا علتش بیشتر تردیدی است که نسبت به تاثیر درمانی رمانهای ادبی داریم و نه شک درمورد ارزش کلمه‌‌‌های چاپ-شده. حتی دکتر پروست هم که از بسیاری جهان نسبت به حرفه پسرش همدلی نشان نمی‌‌‌داد، با هرنوع نوشته‌‌‌ای خصومت نداشت و درحقیقت معلوم شده که شخصا نویسنده پرکاری بوده و تا مدتهای مدیدی در کتاب‌فروشی‌‌‌ها از اولادش شناخته‌‌‌شده‌‌‌تر هم بوده.
لیکن برخلاف پسرش، کاربرد نوشته‌‌‌های دکتر پروست هرگز مورد تردید نبود. دکتر پروست در سراسر سی ‌‌‌وچهار کتابی که منتشر کرد، خود را وقف پیشبرد روشهای گوناگونی کرده که به سلامت جسمی مردم مربوط است، با عناوینی شامل «مقابله اروپا با طاعون» تا مجلد کم‌‌‌حجم و بسیار کارشناسانه و در مواردی مشکل منحصربفرد بررسی «مسمومیت با سرب در کارگرانی که باتری برقی می‌‌‌سازند». اما احتمالا خوانندگان، دکتر پروست را بعنوان نویسنده کتابهایی می‌‌‌شناختند که با زبانی دقیق، همه‌‌‌فهم و زنده مسائلی را مطرح می‌‌‌کرد که دلشان می‌‌‌خواست درمورد سلامت مزاج بدانند. تصور نمی‌کنم اشکالی داشته‌‌‌باشد که او را بعنوان پیشگام و استاد نوع نوشته‌‌‌های «خود-درمانی» و «تندرستی» بنامیم.
موفق‌‌‌ترین کتاب «خود درمانی» او کتابی بود با عنوان «عوامل تندرستی» که در سال ۱۸۸۸ منتشر شد؛ کاملا مصور بود و مخاطبان آن دختران نوجوانی بودند که برای حفظ و بهبود تندرستی خود به منظور تولیدِ مثلِ فرانسویانی سرحال و سالم به راهنمایی نیاز داشتند، به‌‌‌خصوص پس از یک قرن درگیری‌های نظامی خونین و تلف شدن بسیاری از جوانان در جبهه‌‌‌های جنگ.
 
بالا