• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد.

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
2gv66h5.jpg


به بهانه ی فرخنده زاد روز حضرت مسیح :گل:

پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد.
باران‌ گرفت.
مادرم‌ گفت: چه‌ بارانی‌ می‌آید.
پدرم‌ گفت: بهار است.
و ما نمی‌دانستیم‌ باران‌ و بهار نام‌ دیگر آن‌ پیامبر است.
آسمان‌ حیاط‌ ما پر از عادت‌ و دود بود.
پیامبر، کنارشان‌ زد.
خورشید را نشانمان‌ داد...

پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد.
لباس‌های‌ ما خاکی‌ بود.
او خاک‌ روی‌ لباس‌هایمان‌ را به‌ اشارتی‌ تکانید.
لباس‌ ما از جنس‌ ابریشم‌ و نور شد
و ما قلبمان‌ را از زیر لباسمان‌ دیدیم.

پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد.
آسمان‌ حیاط‌ ما پر از عادت‌ و دود بود.
پیامبر، کنارشان‌ زد.
خورشید را نشانمان‌ داد
و تکه‌ای‌ از آن‌ را توی‌ دست‌هایمان‌ گذاشت.

پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد
و ناگهان‌ هزار گنجشک‌ عاشق‌
از سرانگشت‌های‌ درخت‌ کوچک‌ باغچه‌ روییدند
و هزار آوازی‌ را که‌ در گلویشان‌ جا مانده‌ بود، به‌ ما بخشیدند.
و ما به‌ یاد آوردیم‌ که‌ با درخت‌ و پرنده‌ نسبت‌ داریم.

پیامبری از کنار خانه‌ ما رد شد.
ما هزار درِ‌ بسته‌ داشتیم‌ و هزار قفل‌ بی‌ کلید.
پیامبر کلیدی‌ برایمان‌ آورد.
اما نام‌ او را که‌ بردیم،
قفل‌ها بی‌رخصت‌ کلید باز شدند.

من‌ به‌ خدا گفتم: امروز پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد.
امروز انگار اینجا بهشت‌ است.
خدا گفت: کاش‌ می‌دانستی‌ هر روز پیامبری‌ از کنار خانه‌تان‌ می‌گذرد
و کاش‌ می‌دانستی‌ بهشت‌ همان‌ قلب‌ توست.​

‌عرفان‌ نظرآهاری‌
 
بالا