پیرزن 70 و اندی ساله مشهدی خودش هم نمی داند دقیقا متولد چه سالی است اما دقیقا یادش است که نیکبخت واحدی در کدام بازی چندتا گل به کدام تیم حریف زده (!) حتی خاطره تلخ شش تایی استقلال را هم به یاد دارد. او تنها زنی است که می تواند وارد استادیوم آزادی شود. قسمتی از گفت و گوی او را می خوانید:
- از بچگی هایم طرفدار فوتبال بوده ام. از همون بچگیا آبی ام. من آبی ام، خدا آبیه منم آبی ام ...
- به پوسترهایی که روی دیوارهای خانه اش است اشاره می کند و می گوید: «این ها همه شان قهرمانان من هستند، هر وقت بروم تشویق شان کنم گل می زنند، هر وقت من نروم می بازند! من همه استادیوم ها می رم، آزادی می رم، شیرودی می رم، تختی می رم، پارس می رم، مرغوبکار می رم. هر جا آبی بره، منم می رم. سال پیش قرار بود با قهرمانانم، سعودی هم برم که عشقی گفت اجازه نمی دم بری. (عشقی اسمی است که ننه آبی با آن شوهرش را صدا می زند)».
- سال های 56-55 بود. عشقی آن وقت ها راننده اتوبوس بود. در راه بیرجندت تصادف کرده بود. ما هم وضع مالی خوبی نداشتیم. از خدا خواستم کارم رو درست کنه، حال عشقی هم اصلا خوب نبود. آقایی که بعدا فهمیدم اسمش کامرانی است آمد جلو گفت چرا گریه می کنی؟ کاری از دستم برمیاد انجام بدم. منم مشکلم رو گفتم. او هم گفت من رو می بره باشگاه استقلال تا اونجا کار کنم و پول دربیارم. اون روز بود که پام به استقلال باز شد.
- هر وقت که می رم استادیوم برای بازیکنا می خونم: «خوشگلا گل می زنن، عزیزا گل می زنن، سالارا گل می زنن ...» آنها هم در رختکن برای من می خوانند: «مادر ما خوش آمدی، سرور ما خوش آمدی ... نیکبخت به من می گفت ننه بگو خوشگلا گل می زنن».
- فقط استقلال فقط آبی. تا به حال از خیلی جاها اومدن دنبال من. از ابومسلم می گفتن تورو خدا بیا واسه ما باش، همشهری خودت هستیم. خود علی پروین می آمد می گفت بیا باشگاه پرسپولیس، خودم برات خونه می گیرم، حقوق می دم، می برمت با تیم خارج. من هیچکدوم از اینارو از استقلال نمی گیرم اما فقط آبی بودم و آبی می مونم.
- از بچگی هایم طرفدار فوتبال بوده ام. از همون بچگیا آبی ام. من آبی ام، خدا آبیه منم آبی ام ...
- سال های 56-55 بود. عشقی آن وقت ها راننده اتوبوس بود. در راه بیرجندت تصادف کرده بود. ما هم وضع مالی خوبی نداشتیم. از خدا خواستم کارم رو درست کنه، حال عشقی هم اصلا خوب نبود. آقایی که بعدا فهمیدم اسمش کامرانی است آمد جلو گفت چرا گریه می کنی؟ کاری از دستم برمیاد انجام بدم. منم مشکلم رو گفتم. او هم گفت من رو می بره باشگاه استقلال تا اونجا کار کنم و پول دربیارم. اون روز بود که پام به استقلال باز شد.
- هر وقت که می رم استادیوم برای بازیکنا می خونم: «خوشگلا گل می زنن، عزیزا گل می زنن، سالارا گل می زنن ...» آنها هم در رختکن برای من می خوانند: «مادر ما خوش آمدی، سرور ما خوش آمدی ... نیکبخت به من می گفت ننه بگو خوشگلا گل می زنن».
- فقط استقلال فقط آبی. تا به حال از خیلی جاها اومدن دنبال من. از ابومسلم می گفتن تورو خدا بیا واسه ما باش، همشهری خودت هستیم. خود علی پروین می آمد می گفت بیا باشگاه پرسپولیس، خودم برات خونه می گیرم، حقوق می دم، می برمت با تیم خارج. من هیچکدوم از اینارو از استقلال نمی گیرم اما فقط آبی بودم و آبی می مونم.