چرا اغلب زنان پس از ازدواج دچار افسردگی میشوند؟
از آنجا كه مردان به دلایل مختلفی همچون ساختار مغزی و جسمی و نوع فعالیتهایی كه بر عهده نسل مرد قرار داده شده و شرایط اجتماعی و فرهنگی ، پس از سیراب شدن از نیازهای مختلف عاطفی و غریزی به دیگر فعالیتهای روزمره خود مشغول می شوندو رابطه احساسی و عاطفیشان كم رنگ می گردد،و به سراغ وظیفه اصلی كه همانا كار و موقعیت های اجتماعی می روند و تا دوره بعدی نیاز خود،همسر یا زن مورد علاقه خویش را به فراموشی می سپارند،و توقع دارند فریاد شكوه و شكایت زنان بلند نشود چراكه، این كاركرد برای روحیات و تمایلات مردانه بسیار طبیعی و عادی است.اما اگر یك مرد بخواهد به شكلی زندگی كند كه، در كنار خواسته ها و تمایلات خود،خواسته و نیاز زن مورد علاقه خود را در نظر بگیرد لازم است،یك سری مهارتها و تواناییهایی را كسب كند و به موضوعاتی توجه نماید كه نتیجه این توجهات جلب رضایت زنان با احساس،معقول ووظیفه شناس است. گاه مردان ادعا می كنند كه پس از یك روز كاری، و پس از رنجها و سختی هایی كه در طول روز متحمل شدند، حق دارند، پس از وارد شدن به خانه،وقتی را به خود اختصاص دهند و در این زمان به تفریح و استراحت شخصی مشغول شوندو زن مورد علاقه آنها اجازه ندارد از او بخواهد ساعت های حضور در خانه را با هم تقسیم كنند،چرا كه مردان خود وظیفه خویش را به خوبی می دانند و در زمان مقتضی همه عشق و محبت خود را به یكباره نثار او می كنند.بیشتر مردان هم عقیده دارند كه بعد از چند بار مقاومت می توانند همه احساسات زنانه را تغییر دهند و برنامه ای پیش روی او بگذارند تا همه عشق و نیاز خود را در یك موقع مقرر از مرد دریافت كند. این طرز برخورد و خلقیات بیشتر از سوی مردانی است كه جنس زن را به خوبی نشناخته اند و تصور می كنند،همه احساسات و عواطف زنانه، با یك همبستری و یك هم آغوشی برآورده شده و زنان تا نوبت بعدی هم آغوشی، هیچ نیاز عاطفی دیگری ندارند.اما بر عكس برای زنان این نوع هم آغوشی، تبادل عشق و احساسات نیست بلكه بسیاری از زنان این نوع همبستری بی مقدمه را، یك نوع تجاوز محسوب می كنند چرا كه برای زنان عشق و محبتی معنا دار است كه همیشه جاری و پیوسته باشد و تنها رنگ و بوی جنسی نداشته باشد. مردانی كه اهل تلاش و كوشش هستند خود را غرق كار و فعالیت می كنند ، این فعالیت به قدری آنها را سرگرم میكند كه كمتر فرصت می كنند به زندگی مشترك بینیشند و نیازهای عاطفی و روحی همسر خود را مد نظر قرار دهند.دسته دیگری از مردان كه فرصت فراغت بیشتری دارند بعد از تشكیل زندگی مشترك گاه و بیگاه یاد دوران مجردی را زنده كرده و این اوقات را با دوستان سپری می كنند یا به رفتار و كارهایی مراجعه میكنند كه این نوع رفتار برای آنها در زمان تجرد آرامش بدنبال داشته است.اما مشكل اصلی از آنجا آغاز میشود كه گاه این سر گرمی ها یا كار و فعالیت، مردان را كاملا به خود مشغول می سازد.مردان هم تصور می كنند همین كه گاه و بیگاه در كنار همسر خود قرار می گیرند تا نیاز غریزی خود را رفع كنندبرای زن هم همین توجه و حمایت كافی است.مردان اغلب با دوستان خود هم دردو دل كرده و زنان را موجودات زیاده خواه ، پر توقع و كنترل گر معرفی می كنند و یكدیگر را تشویق می كنند كه نباید اسیر این زیاده خواهی های زنان شد. وبهتر است از آنها فاصله گرفت تا از این راه به كنترل در آیند! البته فرهنگ غلط اجتماعی هم به این امر دامن می زند و مردان تصور می كنند اگر به نیازهای زن توجه كنند، زنان بر آنها چیره خواهند شد. اما همین كه زنان وارد زندگی مشترك می شوند بر آورده شدن نیازهای عاطفی و غریزی در آنها باعث می شود تا به زندگی و مردی كه هستی خود را به پای او ریخته اند عشق بورزند.هر چه زمان می گذرد زن به همسر خود بیشتر وابسته می شود و دوست دارد برای تداوم این عشق و محبت از مرد مورد علاقه خود تضمین دریافت كند. مردان با برآورده شدن نیازهای مختلف فرصت می یابند تا به وظایف اصلی خود مانند كار و فعالیتهای اجتماعی فكر كنند كه افراط و زیاده روی در كار موجب جدا شدن فكر و اندیشه آنان و بدنبال آن دور شدن فیزیكی از همسر خویش می شود. اما در زنان، برآورده شدن نیازهای مختلف، همسو با احساسات و ساختار فكری آنها می باشد و آنان با سیراب شدن از عشق و محبت بیشتر به همسر و زندگی خود دلبسته می شوند. شكاف بین زن و مرد در خانواده هایی كه روابط اصولی و منطقی بین زن و مرد حاكم نباشد در زمان بچه دار شدن، به اوج خود می رسد. و هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد این شكاف عمیق تر می گردد. زنان با كمال ناباوری شاهد تلخ ترین تجربه خود می شوند .و همین تشویش و اضطراب ناشی از دور شدن مرد باعث رفتارهایی از آنان می شود كه مردان تصور میكنند زنان موجودات پر توقع و زیاده خواه هستند.زنان تصور می كنند كه مردان با پرداختن به كار و فعالیت های مختلف از انها دور می شوند و مردان هم تصور می كنند همین كه در حد رفع نیاز خود به زن نزدیك می شوند كانون عشق و احساس او را سیراب می سازند.زنان برای كانون توجه شدن تلاش می كنند.گاه رفتار آنها پر خاشگر می شود و گاه همچون مادر, همسر خود را مورد توجه قرار میدهند.آنها همه راهها را امتحان می كنند تا همسرشان آنگونه كه آنان دوست دارند رفتار كند.اما هنگامی كه از تلاش خود نتیجه ای دریافت نكردند مأیوس و ناامید می شوند.دسته ای از این زنان در سایه این ناامیدی و و احساس نا امنی، خود را به فعالیت های مختلف سرگرم می كنند و دسته ای دیگر دچار روان پریشی و افسردگی می شوند. در چنین زمانی اغلب مردان همسر خود را زنی می یابند كه از همه جنبه های زندگی دل زده شده و نه تنها كوچكترین تلاشی برای بهبود زندگی ندارد بلكه این افسردگی همچون بختك بر زندگی آنها سایه افكنده است. این وضعیت برای مردان توجیهی است تا بیشتر به كار و فعالیت بپردازندیا از راههای گوناگون خود را سرگرم كنند.در این مقطع مردانی كه با غیر از همسر خود رابطه برقرار می كنند از چنین زنان بیگانه بسیار راضی و خوشنود می شوند چون این زنان بطور مقطعی از آنان انتظار دارند و هم اینكه چنین زنانی بیشتر به خاطر نیاز مادی خود با دیگران رابطه برقرار می كنند.و این زبانی است كه برای چنین مردانی، قابل فهم تر از احساس زنانه است.بعضی مردان متمول هنگامی كه از همسر خود فاصله می گیرند سعی می كنند، فاصله میان خود و همسرشان را با پول و امكانات مادی فراوان پر كنند .اگر چه بسیاری از این زنان به شدت به سمت مدگرایی و خرید های گوناگون رو می آورند، اما به هر حال همین زنان هم در وجود خود، خلاء عاطفی و روانی را حس می كنند.به همین خاطر این افراد به دلیل عقده های روانی كه در درون خود می ریزند كاملا نا آرام و شكننده هستند.دسته ای از زنان هم به هنگام سرخوردگی از همسر خود به شدت به مسائل مذهبی , عبادت و راز و نیاز رو می آورند و از این راه آرامش را به خود تلقین می كنند.از آنجایی كه اغلب دینكاران نالیدن, گریه و اشك وآه را ترویج می كنند برای چنین افرادی مذهب و مراسم مذهبی پایگاهی است تا بار عقده های درونی خود را سبك كنند. اغلب زنان توقعات سخت و غیر معقولی ندارند بلكه مردان به واسطه تفاوت های مغزی و فرهنگی نمی توانند این نیازها را در راس برنامه خود قرار دهند یا نگرانند اگر به خواسته های عاطفی زنان توجه نشان دهند، آنها پر توقع بار بیایند، یا از ارزش مردانگی آنها كاسته شود.اما این نوع مردان باید توجه داشته باشند كه مهر ومحبت و مورد توجه بودن، حق طبیعی یك زن است،و محروم كردن او از این حق طبیعی موجب عصیان و سركشی او یا موجب افسردگی یا بیماریش می شود.بسیاری از زنان چون از این حق طبیعی محروم می شوند سعی می كنند اختیار همه زندگی را دردست بگیرند تا از این راه كمبودهای خود را جبران كنند.در صورتی كه مردان ماهر و با درایت باشند از راه محبت به موقع، حتی زنان سلطه جو را هم به زنان مسئولیت پذیر تبدیل می كنند.اینكه پیوسته توصیه می شود مردان نباید خود را اسیر خواسته های زنانه كنند،این نیست كه مردان باید زنان را از حق مسلمشان محروم كنند بلكه به این معنی است كه هر انسان عاقلی موظف است در زندگی خود جانب اعتدال را رعایت كند و چنان خود را فرمانبر همسر (یا فرد دیگر)قرار ندهد كه لجام زندگی او از هم گسسته شود و از نظر اجتماعی ارزش خود را از دست بدهد.مسلم است اگر زنی مایل است در زندگی بیش از حد معقول و معمول هزینه كند،یا توقعات او به شكلی است كه نظام خانواده را به كلی ویران می سازد باید در مقابل خواسته های چنین افرادی مقابله كرد و هرگز ارزش های اخلاقی و تفكر خردگرایانه را نباید فدای هیچ فردی نمود. نظام رابطه یك زن و مرد هم مانند یك سیستم شراكت مالی است كه هر دوطرف مقابل سرمایه و تجربه خویش را وارد كاری مشترك كرده اند، تا در مقابل این تعامل نتیجه یا سودی را دریافت كنند،حال اگر شما بخواهید حقوق شریك مالی خود را نادیده بگیرید او عكس العمل نشان می دهد و به هر ترتیب در مقابل تمامیت خواهی و بی توجهی شما واكنش نشان می دهد و در نهایت اگر به این نتیجه رسید كه شما حق و حقوق او را رعایت نمی كنید تصمیم به جدائی از شما را می گیرد.برعكس شما هم نمی توانید حق و حقوق خود را به شریك مالی خود ببخشید یا سیاست های مالی غلط او را به نحوی اجرا كنید كه سرانجام این شركت منجر به ورشكستگی شود.نظام خانواده و رابطه زن و مرد هم به همین شكل است و زن و مرد از راه ادامه این ارتباط تصمیم دارند تا نیازهای عاطفی،روانی و جنسی خویش را برآورده كنند و اگر قرار باشد طرف مقابل حق و حقوق آنها را نا دیده بگیرد،آنها از این نوع رابطه یا زندگی سرخورده می شوند.