اغلب گفته میشود که ناامیدکنندهترین جنبه زندگی زمانی است که اوضاع آنطور که ما انتظار داشتیم پیش نمیرود. وقتی به توقعاتتان نگاه میکنید، و اینکه از کجا ناشی شدهاند و چرا به آنها اعتقاد داریم، میتوان گفت که برای ناامید شدنمان برنامهریزی شده است.
این فرضیهها را در نظر داشته باشید:
آیا فکر میکنید…
همه مردها باید پول درآورند از خانواده محافظت کنند گوشت و مرغ را تمیز کنند
ماشین را برانند چمدانها را حمل کنند در را باز کنند ….
اینها همه انتظاراتی است که از آنها میرود و سوالی که پیش میآید این است: «چه کسی گفته است؟»
آیا فکر میکنید…
همه خانمها باید خانه بمانند و بچهها را بزرگ کنند غذا بپزند زیبا باشند شما را سرگرم کنند…
اینها همه انتظاراتی است که از آنها میرود و سوالی که پیش میآید این است: «چه کسی گفته است؟»
وقتی به آنچه که انتظار دارید نگاه کنید و درعوض سعی کنید بفهمید واقعاً چه اتفاقی پیش رویتان میافتد، خواهید توانست با خودتان و دیگران صادقتر باشید.
ما هیچ وقت نمیتوانیم بفهمیم که در هر موقعیتی واقعاً چه اتفاقی میافتد اما خیلیها را میشناسیم که تصور میکنند همه چیز را میدانند زیرا موقعیتهای مختلف را براساس تجربیاتی که در گذشته داشتهاند ارزیابی میکنند. این ممکن است انتظارات آنها را منجر به ناامیدی کند.
یکی از بهترین کارها برای برخورد با موقعیتها و روابط مختلف این است که با دیدی باز با آنها مواجه شویم و اجازه بدهیم آینده همانطور که میخواهد اتفاق بیفتد.