• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه ی بیگانگی رها کردی

به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی

منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی

بیا که با همه نا مهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی

بیا که چشم تو تا شرم و ناز دارد ...کس
نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی

ز کوه قامت و چون سرو ناز و زلف دو تا
بیا که پشت من از بار غم دو تا کردی

منت به یک نگهِ آهوانه می بخشم
هر آنچه ... ای ختنی خط من ، خطا کردی

اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود
بیا که کار جهان بر مراد ما کردی

هزار درد فرستادیَم به جان .... لیکن
چو آمدی همه آن دردها دوا کردی

کلید گنج غزلهای شهریار تویی
بیا که پادشهِ مُلک دل ... گدا کردی





 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم


تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم


هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری

شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم


گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم

گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم


گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم

ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم


دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست

زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم


ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو

ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم


من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم

من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم


در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو

این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم


ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را

هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم


ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر

بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم


گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف

یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم


گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من

چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم


ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من


جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم

مولانا
 
بالا