ضربالمثلهاي رايج در هر فرهنگ و کشوري ميراث ارجمند پيشينيان است. اين ضربالمثلها اغلب داراي نکات آموزنده و حکيمانهاي هستند...
در مورد معيار انتخاب همسر ضربالمثلي در فرهنگ ما وجود دارد که بسيار ساده اما پرمغز و آموزنده است. مثل ضربالمثل «کبوتر با کبوتر، باز با باز...»
در اين مجال قصد داريم موضوع معيارهاي ازدواج را با استفاده از اين ضربالمثل مورد بررسي قرار دهيم. ابتدا لازم است به معناي تحتاللفظي آن توجه کنيم. معناي ضربالمثل مشابه بودن و از يک جنس بودن دو شريک زندگي است. براي توضيح معناي روانشناختي اين ضربالمثل ميتوان از واژه «هويت» و «تشابه هويتي» استفاده کرد. بديهي است که معيارهاي ازدواج متعدد است، اما آنچه در نظر داريم در اين مقاله به آن بپردازيم فقط معيار «تشابه هويتي» است.قبل از ورود به بحث، لازم است جايگاه «هويت» و زمان شکلگيري آن را مورد توجه قرار دهيم. اريکسون به خوبي موضوع، بحران هويت، سردرگميهويت و هويتيابي را مورد بررسي قرار داده است. روانشناسان آغاز دوره نوجواني را زمان شروع بحران هويت و پايان نوجواني و آغاز جواني را زمان شکلگيري هويت ميدانند. بروز بحران هويت معمولا با اين پرسش نوجوان که من کيستم؟ مطرح ميشود. نوجوان براي پاسخ به اين سوال اقدام به تلاشي همهجانبه و گسترده ميکند اما ممکن است سالها زمان ببرد تا به جوابهاي قانعکننده دست يابد. پس از شکلگيري هويت، جوان وارد مرحله بعدي رشد شخصيت ميشود در اين مرحله که صميميت نام دارد، جوان تمايل دارد بدون از دست دادن مرزهاي هويتش با همسر آينده خود هويتش را به اشتراک گذارد و تشکيل خانواده دهد. روانشناسان تحول شخصيت معتقدند اگر نوجوان نتواند به تصوير روشني از هويت خود دست يابد و از نظر هويتي تکليفش با خودش و آينده خودش روشن نشود در مرحله بعدي و در جواني براي ازدواج با مشکلات جدي مواجه خواهد شد. بنابراين جواناني که هويت سردرگمي دارند و نيز جواناني که هنوز در بحران هويت به سر ميبرند از جمله كساني هستند که آمادگي رواني براي ازدواج ندارند و در صورت ازدواج شاهد بروز مشکلات متعددي خواهند بود. بنابراين ازدواج يک جوان هويت يافته با همسري که از نظر هويتي سردرگم يا بحرانزده است خطر شکست تشکيل خانواده را افزايش خواهد داد. اين موضوع براي مردان بيشتر تعيينکننده است. به عبارت ديگر احتمال شکست در مديريت خانواده و اداره زندگي و خوشبخت کردن همسر آينده در مردي که هويت سردرگم دارد يا هنوز در بحران هويت به سر ميبرد بيشتر از زني است که مشکلات هويتي دارد. علت اين تفاوت نيز در انتظار زنان از شوهرانشان است. زنان دوست دارند با مرداني زندگي کنند که بتوانند به آنها تکيه کنند و شخصيت آنها را محکم و استوار (مردي هويتيافته در جهت نظام ارزشي آنها) بدانند. زنان دوست ندارند به مردي تکيه کنند که خود مانند ديوار شکستهاي به نظر ميرسد و هر لحظه ممکن است فرو بريزد.
حال ببينيم اين تشابه هويتي که ابتدا به آن اشاره کرديم در چه مواردي مطرح است؟ اين تشابه در 4 مورد به شرح زير مطرح است:
اولين تشابه زن و شوهر تشابه «نظام ارزشي» است. اگر براي زن کسب ثروت و زندگي در رفاه ارزش اول باشد و براي شوهرش ادامه تحصيل و فعاليت علمي ميتوان گفت بين آنها در نظام ارزشي تشابه هويتي وجود ندارد. همچنين اگر ارزش غالب براي زن فعاليتهاي مذهبي و براي مرد ارزش غالب کسب درآمد و ثروت بدون توجه به موازين ديني باشد، اينجا هم تشابه هويتي وجود ندارد.
دومين تشابه هويتي به تشابه پايگاه اقتصادي زوجين برميگردد. تشابه پايگاه اقتصادي به دلايل متعدد در کشور ما حائز اهميت است. اولين دليل اينکه هر کسي روش هزينه کردن خود را با توجه به پايگاه اقتصادي خود ياد گرفته و الگوي ذهني او نيز در خرج کردن الگوي خانوادگي است. بنابراين اگر دختري ثروتمند عاشق پسري فقير يا در سطح متوسط و راضي به ازدواج شود اين ازدواج به دليل عدم تشابه هويت اقتصادي والدين آنها در معرض تهديد و بايکويت خانواده دختر و تلخکامي ابتداي زندگي مشترک خواهد بود. تفاوت پايگاه اقتصادي اغلب زمينه اختلافهاي خانوادگي را به وجود ميآورد. شک و شبهه نظر داشتن به پول خانواده همسر و نيز عدم امکان خرج کردن پا به پاي خانواده همسر پولدار از مواردي است که معمولا به چشم ميخورد.
سومين تشابه، تشابه اجتماعي است. مشابهت سطح تحصيلات زوجين يکي از شاخصهاي تشابه هويت اجتماعي است. تفاوت زياد در سطح تحصيلات همسران ميتواند به عنوان زمينهاي براي بروز اختلافات بعدي مطرح باشد. در اين زمينه نيز مردان دوست ندارند از نظر تحصيلات پايينتر از همسرانشان باشند. اغلب ازدواج دانشجويان با يکديگر شانس موفقيت بيشتري را نشان ميدهد. آمارهاي غيررسمي حاکي از جداييهاي بسيار اندک ازدواجهاي دانشجويي در مقايسه با ازدواجهاي ديگر جامعه است.
چهارمين شاخص تشابه هويتي را ميتوان در تشابه فرهنگي دانست. در هر شهر و روستايي آداب و رسوم و الگوهاي پذيرفتهشدهاي وجود دارد که براي مردم آن ديار ارزشمند است. معمولا ازدواج با همسري از شهر و ديار ديگر ميتواند زمينهساز اختلاف باشد. گاهي عدم درک فرهنگ طرف مقابل و نيز گاهي تصورات غلط برتري شهري بر روستايي يا برتري فرهنگ يک شهر بر شهر ديگر ميتواند از عوامل زمينهساز اختلاف زناشويي به شمار برود.
4 مورد مطرحشده در بالا از جمله مهمترين عوامل هويتي هستند که توجه به آنها ميتواند به تشکيل خانواده موفق کمک کند. قطعا ملاکهاي ديگري نيز وجود دارد که ما به آنها نپرداختيم. سخن آخر اينکه همانطور که آرون. تي. بک معتقد است عشق هرگز کافي نيست، ما اينجا تاکيد ميکنيم دختران و پسران جوان علاوه بر عشق که لازمه زندگي است بايد به رعايت تشابهات هويتي نيز که از جمله ضرورتهاي زندگي موفق است، توجه کنند.
در مورد معيار انتخاب همسر ضربالمثلي در فرهنگ ما وجود دارد که بسيار ساده اما پرمغز و آموزنده است. مثل ضربالمثل «کبوتر با کبوتر، باز با باز...»
در اين مجال قصد داريم موضوع معيارهاي ازدواج را با استفاده از اين ضربالمثل مورد بررسي قرار دهيم. ابتدا لازم است به معناي تحتاللفظي آن توجه کنيم. معناي ضربالمثل مشابه بودن و از يک جنس بودن دو شريک زندگي است. براي توضيح معناي روانشناختي اين ضربالمثل ميتوان از واژه «هويت» و «تشابه هويتي» استفاده کرد. بديهي است که معيارهاي ازدواج متعدد است، اما آنچه در نظر داريم در اين مقاله به آن بپردازيم فقط معيار «تشابه هويتي» است.قبل از ورود به بحث، لازم است جايگاه «هويت» و زمان شکلگيري آن را مورد توجه قرار دهيم. اريکسون به خوبي موضوع، بحران هويت، سردرگميهويت و هويتيابي را مورد بررسي قرار داده است. روانشناسان آغاز دوره نوجواني را زمان شروع بحران هويت و پايان نوجواني و آغاز جواني را زمان شکلگيري هويت ميدانند. بروز بحران هويت معمولا با اين پرسش نوجوان که من کيستم؟ مطرح ميشود. نوجوان براي پاسخ به اين سوال اقدام به تلاشي همهجانبه و گسترده ميکند اما ممکن است سالها زمان ببرد تا به جوابهاي قانعکننده دست يابد. پس از شکلگيري هويت، جوان وارد مرحله بعدي رشد شخصيت ميشود در اين مرحله که صميميت نام دارد، جوان تمايل دارد بدون از دست دادن مرزهاي هويتش با همسر آينده خود هويتش را به اشتراک گذارد و تشکيل خانواده دهد. روانشناسان تحول شخصيت معتقدند اگر نوجوان نتواند به تصوير روشني از هويت خود دست يابد و از نظر هويتي تکليفش با خودش و آينده خودش روشن نشود در مرحله بعدي و در جواني براي ازدواج با مشکلات جدي مواجه خواهد شد. بنابراين جواناني که هويت سردرگمي دارند و نيز جواناني که هنوز در بحران هويت به سر ميبرند از جمله كساني هستند که آمادگي رواني براي ازدواج ندارند و در صورت ازدواج شاهد بروز مشکلات متعددي خواهند بود. بنابراين ازدواج يک جوان هويت يافته با همسري که از نظر هويتي سردرگم يا بحرانزده است خطر شکست تشکيل خانواده را افزايش خواهد داد. اين موضوع براي مردان بيشتر تعيينکننده است. به عبارت ديگر احتمال شکست در مديريت خانواده و اداره زندگي و خوشبخت کردن همسر آينده در مردي که هويت سردرگم دارد يا هنوز در بحران هويت به سر ميبرد بيشتر از زني است که مشکلات هويتي دارد. علت اين تفاوت نيز در انتظار زنان از شوهرانشان است. زنان دوست دارند با مرداني زندگي کنند که بتوانند به آنها تکيه کنند و شخصيت آنها را محکم و استوار (مردي هويتيافته در جهت نظام ارزشي آنها) بدانند. زنان دوست ندارند به مردي تکيه کنند که خود مانند ديوار شکستهاي به نظر ميرسد و هر لحظه ممکن است فرو بريزد.
حال ببينيم اين تشابه هويتي که ابتدا به آن اشاره کرديم در چه مواردي مطرح است؟ اين تشابه در 4 مورد به شرح زير مطرح است:
اولين تشابه زن و شوهر تشابه «نظام ارزشي» است. اگر براي زن کسب ثروت و زندگي در رفاه ارزش اول باشد و براي شوهرش ادامه تحصيل و فعاليت علمي ميتوان گفت بين آنها در نظام ارزشي تشابه هويتي وجود ندارد. همچنين اگر ارزش غالب براي زن فعاليتهاي مذهبي و براي مرد ارزش غالب کسب درآمد و ثروت بدون توجه به موازين ديني باشد، اينجا هم تشابه هويتي وجود ندارد.
دومين تشابه هويتي به تشابه پايگاه اقتصادي زوجين برميگردد. تشابه پايگاه اقتصادي به دلايل متعدد در کشور ما حائز اهميت است. اولين دليل اينکه هر کسي روش هزينه کردن خود را با توجه به پايگاه اقتصادي خود ياد گرفته و الگوي ذهني او نيز در خرج کردن الگوي خانوادگي است. بنابراين اگر دختري ثروتمند عاشق پسري فقير يا در سطح متوسط و راضي به ازدواج شود اين ازدواج به دليل عدم تشابه هويت اقتصادي والدين آنها در معرض تهديد و بايکويت خانواده دختر و تلخکامي ابتداي زندگي مشترک خواهد بود. تفاوت پايگاه اقتصادي اغلب زمينه اختلافهاي خانوادگي را به وجود ميآورد. شک و شبهه نظر داشتن به پول خانواده همسر و نيز عدم امکان خرج کردن پا به پاي خانواده همسر پولدار از مواردي است که معمولا به چشم ميخورد.
سومين تشابه، تشابه اجتماعي است. مشابهت سطح تحصيلات زوجين يکي از شاخصهاي تشابه هويت اجتماعي است. تفاوت زياد در سطح تحصيلات همسران ميتواند به عنوان زمينهاي براي بروز اختلافات بعدي مطرح باشد. در اين زمينه نيز مردان دوست ندارند از نظر تحصيلات پايينتر از همسرانشان باشند. اغلب ازدواج دانشجويان با يکديگر شانس موفقيت بيشتري را نشان ميدهد. آمارهاي غيررسمي حاکي از جداييهاي بسيار اندک ازدواجهاي دانشجويي در مقايسه با ازدواجهاي ديگر جامعه است.
چهارمين شاخص تشابه هويتي را ميتوان در تشابه فرهنگي دانست. در هر شهر و روستايي آداب و رسوم و الگوهاي پذيرفتهشدهاي وجود دارد که براي مردم آن ديار ارزشمند است. معمولا ازدواج با همسري از شهر و ديار ديگر ميتواند زمينهساز اختلاف باشد. گاهي عدم درک فرهنگ طرف مقابل و نيز گاهي تصورات غلط برتري شهري بر روستايي يا برتري فرهنگ يک شهر بر شهر ديگر ميتواند از عوامل زمينهساز اختلاف زناشويي به شمار برود.
4 مورد مطرحشده در بالا از جمله مهمترين عوامل هويتي هستند که توجه به آنها ميتواند به تشکيل خانواده موفق کمک کند. قطعا ملاکهاي ديگري نيز وجود دارد که ما به آنها نپرداختيم. سخن آخر اينکه همانطور که آرون. تي. بک معتقد است عشق هرگز کافي نيست، ما اينجا تاکيد ميکنيم دختران و پسران جوان علاوه بر عشق که لازمه زندگي است بايد به رعايت تشابهات هويتي نيز که از جمله ضرورتهاي زندگي موفق است، توجه کنند.