وجه تسمیه شهر ورزنه
در كتب نامه هاي شهر ها و روستا هاي ايران، حتي در كتب لغت فارسي به ويژه لغت نامه ي دهخدا نشاني از اين واژه ديده نمي شود، لذا احتمال مي رود كه چون در عهد حكمرانان سلجوقي كه حكوت سيستان ميراث خانوادگي آنان بوده واژه "ورزنه" كه همانل سيستاني"ورغنه var-gana" وبه معني پهن و گسترده بود به اين سرزمين اطلاق گرديده گرچه واژه هاي سيستاني خود ريشه در زبان زردشت دارد و از واژه هاي قراء و مزارع نزديك شهر ورزنه مي توان به بدان پي برد. مانند واژه ي مرزعه"يسنا" كه واژه هاي اوستا يي است و واژه مزرعه "پچويز" (پچهpace) به معني "توتن ران"و واژه هاي "ارغن"(argan)و ارغنه(argane)به معني زيرك و زبده كه تمام آنان سيستاني است.
مطالعات تاريخي نشان مي دهد كه تكلم به زباني كه تقريبا"به زبان زردشت باشد خاص مردم مشرق بوده و "بارتولومه" با توجه به اشارات جغرافيايي پشتهاي كهن و به همين نتيجه رسيده كه اوستايي به احتمال قوي از مشرق ايران آمده است و در يشت 19(زامياد يشت)نام درياچه ك-س-ا-ي kosaoya به نحوي ذكر مي شود كه در تطبيق با درياچه كنوني هامون ترديدي باقي نمي گذارد و گروهي نيز معتقدند كه مولد زردشت نيز در مشرق ايران بوده لذا مي توان چنين باوري داشت كه واژه "ورزنه" همان واژه سيستان نيز زردشتي (ورزنه)به معني گسترده و پهن مانند "ارغن و ارغنه" و "ورثرغنه varsuyna)"سردار جنگجويي كه يشت 14 (بهرام يشت) خاص او سروده شد.
اين واژه در زبان پهلوي و رهران و فارسي به بهرام تبديل شده است .صورت اوستايي آن از دو جزء "ورثر"به معني حمله و پيروزي و جزء دوم و ريشه "غنyen" به معني زننده است و اين همان است كه در فارسي و بعضي لهجه ها (سنگسري)در "ارژن"به "ژن"تبديل شده لذا واژه "ورغنه"نيز به تبعيت از قانون فوق به "ژن" تغيير يافته و واژه "ورژنه" بوجود آمده و بعد از حمله اعراب به ايران حرف "ژ"به "ز"وواژه "ورزنه "شكل گرفته است .
افرادمحلي اعتقاددارندكه "ورزنه"به معني كشت دانه وكاربربرروي دانه است.بهرحال لغت ورزنه القاءكننده مفهوم كشت وكشتكاران وهمجنين محل كارو كوشش پياپي است كه با خصوصيات اقليمي و خاك و نيز اهميت كشاورزي مناسبت دارد .
ورزكار =كشاورز ، ورزاو=گاو ، ورزنده=برزگر
سرانجام آنكه آنكه چون ريشه يابي در واژه هاي اوستايي بسيار پيچيده است بهتر آن است كه ما به واژه با شكوه فارسي "ورزنه" از ريشه "ورزيدن" بسنده كنيم .