ميگويد سه بار پشت فرمان ماشينم خوابم برد و هر بار با خوردن سرم به فرمان بيدار ميشدم. مسير گاندي تا سعادتآباد را با اين خوابآلودگي رانندگي کردم. بايد هر طور بود به کلاس پسرم ميرسيدم او را از کلاس ميآوردم و به سرعت به سمت منزل ميرفتم تا پرستار دخترم زودتر به کارش برسد و در نهايت وقتي به در پارکينگ رسيدم نصف ماشين را به در کشيدم و رفتم تو. چون خواب بودم.
همانطور که تلفني با من صحبت ميکند صداي شستن ظرفهايش هم ميآيد و ضمناً به پسرش ميگويد تکاليفش را فراموش نکند. ميگويد: هر روز مجبورم صبح زود از خواب بيدار شوم و پسرم را ساعت 5/7 به دست سرويس مدرسهاش بسپارم در اين زمان پرستار دخترم هم از راه ميرسد و من که بايد 8 صبح سر کار باشم حدود 9 ميرسم و هر ماه کسري کار دارم. بعد ازظهر پس از يک کار سنگين بايد بروم و پسرم را از کلاس زبان برگردانم و به دخترم برسم و براي شام شب و ناهار فردا غذا بپزم و کارهاي منزل هم که بماند. آنقدر کم خوابي دارم که ميترسم يک روز تصادف کنم و خداي نکرده اتفاق بدي بيفتد.
اينها درددلهاي زن جواني است که مسئول امور مالي يک شرکت است. مادر است و خانهدار هم هست.
وضعيت زندگي امروزه به خصوص در کلانشهرها به گونهاي است که کار کردن مرد به تنهايي نميتواند کفاف زندگي را بدهد و زنها مجبورند همپاي مردها کار کنند تا بتواند از پس مخارج زندگي و پرداخت اقساط منزل و شهريه مدرسه بچهها بر آيند.
در گذشتههايي بسيار دور مردم زندگيهاي بسيار ساده داشتند و دسته جمعي زندگي ميکردند و خبري از چشم و همچشميهاي امروزه نبود و کارها همه مردانه بود و زنان به دليل داشتن جسمي ضعيف امور خانه را به دست گرفته بودند اما کمکم با پيشرفت جامعه و به وجود آمدن کارهايي که زنان هم ميتوانستند انجام دهند زنان نيز به جامعه راه پيدا کردند ولي همچنان نقش خود را در منزل به عنوان همسر و مادر حفظ کردند و اينگونه شد که امروزه ما در جامعه با زناني مواجه هستيم که هم خانهدار هستند و هم کارمند و فشار مضاعفي را تحمل ميکنند.
هر چند اخيراً در روزنامهها محض دل خوش کردن زنان شاغل خبري زدند مبني بر اين که زنان شاغل شادابتر از زنان خانهدار هستند. هر چند من به صحت اين خبر شک دارم چرا که کار مضاعفي که زنان انجام ميدهند به خصوص وقتي فرزند دارند و شاغل هم هستند و مجبورند در اين هواي آلوده از منزل خارج شود با سرعت بيشتري در سراشيبي پيري قرار ميگيرند.
واقعيت اين است که در فرهنگ ايراني مردان کمتر به کمک زن شاغلشان ميآيند و کمک کردن به زن در امور خانه را به نوعي کسر شأن مردانهشان ميدانند. آنها وقتي از سر کار باز ميگردند روي راحتترين مبل ولو ميشوند و انگار نه انگار همسرشان خسته از سر کار برگشته است و او هم نياز به استراحت دارد.
هرچند روانشناسان توصيههايي کار ساز به اينگونه زنان دارند اما واقعيت اين است که اين زنان فشار مضاعفي را تحمل ميکنند
همانطور که تلفني با من صحبت ميکند صداي شستن ظرفهايش هم ميآيد و ضمناً به پسرش ميگويد تکاليفش را فراموش نکند. ميگويد: هر روز مجبورم صبح زود از خواب بيدار شوم و پسرم را ساعت 5/7 به دست سرويس مدرسهاش بسپارم در اين زمان پرستار دخترم هم از راه ميرسد و من که بايد 8 صبح سر کار باشم حدود 9 ميرسم و هر ماه کسري کار دارم. بعد ازظهر پس از يک کار سنگين بايد بروم و پسرم را از کلاس زبان برگردانم و به دخترم برسم و براي شام شب و ناهار فردا غذا بپزم و کارهاي منزل هم که بماند. آنقدر کم خوابي دارم که ميترسم يک روز تصادف کنم و خداي نکرده اتفاق بدي بيفتد.
اينها درددلهاي زن جواني است که مسئول امور مالي يک شرکت است. مادر است و خانهدار هم هست.
وضعيت زندگي امروزه به خصوص در کلانشهرها به گونهاي است که کار کردن مرد به تنهايي نميتواند کفاف زندگي را بدهد و زنها مجبورند همپاي مردها کار کنند تا بتواند از پس مخارج زندگي و پرداخت اقساط منزل و شهريه مدرسه بچهها بر آيند.
در گذشتههايي بسيار دور مردم زندگيهاي بسيار ساده داشتند و دسته جمعي زندگي ميکردند و خبري از چشم و همچشميهاي امروزه نبود و کارها همه مردانه بود و زنان به دليل داشتن جسمي ضعيف امور خانه را به دست گرفته بودند اما کمکم با پيشرفت جامعه و به وجود آمدن کارهايي که زنان هم ميتوانستند انجام دهند زنان نيز به جامعه راه پيدا کردند ولي همچنان نقش خود را در منزل به عنوان همسر و مادر حفظ کردند و اينگونه شد که امروزه ما در جامعه با زناني مواجه هستيم که هم خانهدار هستند و هم کارمند و فشار مضاعفي را تحمل ميکنند.
هر چند اخيراً در روزنامهها محض دل خوش کردن زنان شاغل خبري زدند مبني بر اين که زنان شاغل شادابتر از زنان خانهدار هستند. هر چند من به صحت اين خبر شک دارم چرا که کار مضاعفي که زنان انجام ميدهند به خصوص وقتي فرزند دارند و شاغل هم هستند و مجبورند در اين هواي آلوده از منزل خارج شود با سرعت بيشتري در سراشيبي پيري قرار ميگيرند.
واقعيت اين است که در فرهنگ ايراني مردان کمتر به کمک زن شاغلشان ميآيند و کمک کردن به زن در امور خانه را به نوعي کسر شأن مردانهشان ميدانند. آنها وقتي از سر کار باز ميگردند روي راحتترين مبل ولو ميشوند و انگار نه انگار همسرشان خسته از سر کار برگشته است و او هم نياز به استراحت دارد.
هرچند روانشناسان توصيههايي کار ساز به اينگونه زنان دارند اما واقعيت اين است که اين زنان فشار مضاعفي را تحمل ميکنند