baroon
متخصص بخش ادبیات
رستنی ها کم نیست
من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم
گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ از آغاز
چنین درهم و برهم گفتیم
دیدنی ها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی سبب از پاییز
جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم
چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم
خواندنی ها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و تو
ساده ترین شکل سرودن را
در معبر باد
با دهانی بسته
واماندیم
من و تو کم خواندیم
من و تو واماندیم
من و تو کم دیدیم
من و تو کم چیدیم
من و تو کم گفتیم
وقت بیداری فریاد
چه سنگین خفتیم
من و تو کم بویدم
من و تو اما در میدان ها
اینک اندازه ما می خوانیم
ما به اندازه ی ما میبینیم
ما به اندازه ی ما می چینیم
ما به اندازه ی ما می گوییم
ما به اندازه ی ه ما می روییم
من و تو
خم و درهم نه و کم هم نه
که می باید
با هم باشیم
من و تو حق داریم در شب این جنبش
نبض آدم باشیم
من و تو حق داریم
که به اندازه ی ماهم شده
باهم باشیم
گفتنی ها کم نیست...
*شهـــریار قنبــــری*