Reza Sharifi
مدير ارشد تالار
اين روزها سريال «پروانه» به خوبي توانسته جاي خود را ميان مخاطبان باز كند، سريالي كه بر مبناي نام شخصيت اصلي اش نام گذاري شده و داستاني عاشقانه در دهه پنجاه را روايت مي كند. سارا بهرامي پروانه سريال جليل سامان است. بازيگري كه تا به حال جز چند نقش كوتاه كار خاصي از او در تلويزيون به ياد نداريم. هر چند كه در زمينه تئاتر در كارهاي موفقي چون «متولد 61» به كارگرداني پيام دهكردي بازي كرده است. با اين حال در اولين محك جدي تلويزيوني اش توانسته قابل قبول و خوب ظاهر شود. شايد براي گفتگو با بهرامي بهترين مدل گفتگو اين بود كه با توجه به گمنام بودنش براي بسياري از مخاطبان بخش اعظمي از گفتگو را به پيشينه كاري او و مسيري كه تا رسيدن به نقش پروانه طي كرده اختصتص مي داديم. اما به دو دليل ترجيح داديم گفتگو را مستقيما به بحث سريال و شخصيت پروانه ببريم. اول اينكه رسانه هاي ديگر در اين خصوص گفتگوهاي مفصلي با او كرده اند و دوم اينكه شخصيت پردازي پروانه در سريال جليل سامان ساختار و قوام خوبي دارد كه بر خلاف بسياري از شخصيت هاي به تصوير كشيده شده در تلويزيون مي توان در خصوص ويژگي هاي شخصيتش بحث كرد. به هر در ادامه حاصل گفتگوي ما با بازيگري را مي خوانيد كه با كلي انرژي هيجان از پروانه صحبت مي كرد و همه جوره به دفاع از او پرداخت.
از اين جا شروع كنيم كه اين اولين باري است كه سارا بهرامي به عنوان بازيگر نقش يك در سريالي حضور پيدا مي كند. طبعا ادم هاي اطراف شما با دقت بيشتري كار را نگاه مي كنند. مهمترين بازخوردي كه تا الان از بازي در نقش «پروانه» در بين اطرافيانتان داشتيد چه بود؟ آيا آن هايي كه سن وسال دار تر هستند جنس شخصيت و عشق «پروانه» را باور پذير مي دانند؟
صادقانه نمي توانم در اين مورد نظر دقيقي بدهم اما اتفاقاتي مي افتد كه خوشحالم مي كند. مثلا در آن قسمتي كه من را به ساواك مي برند مادرم كه در حال تماشاي سريال بود كه ناگهان با نگراني گفت:«الان اينجا چه اتفاقي مي افتد؟» من هم خنده ام گرفت و گفتم هيچ اتفاقي نمي افتد اينقدر استرس نداشته باش. اين براي من خوشحال كننده بود چون مي ديدم مادر من «پروانه» را دنبال كند نه بازي دخترش به عنوان سارا بهرامي. يك بار از خواهرم كه به عنوان يك منتقد سخت گير قبولش دارم در مورد بازي ام پرسيدم و گفت: از شنبه تا چهارشنبه سريال را مي بينم و فقط آن دو روزي كه سريال پخش نمي شود تو را به عنوان خواهرم قالب اين نقش مي بينم. يا وقتي اطرافيان از من مي پرسند اينجاي سريال چه مي شود هم خيلي خوشحال مي شوم و همه اين ها را اتفاق خوبي براي خودم مي دانم. البته يك نكته اي را هم بايد بگويم، الان روابط من خيلي محدود است، مثلا اگر بين دوستانم در تئاتر شهر مي نشستم شايد نقدهاي موافق و مخالف زيادي از آن ها مي شنيدم اما الان ترجيح دادم در لاك خودم باشم و مثل مخاطبان فقط سريال را نگاه كنم. چون واقعا الان حاصل سال ها تلاشم را مي بينم و خيلي نمي خواهم در مورد چيزهاي ديگر فكر كنم.
ما از ابتدا با يك پروانه اي مواجه هستيم كه بسيار محكم و حتي مرد ستيز است، ارجاع به همان ديالوگي كه مي گويد:«من از هيچ مردي خوشم نمي آيد غير از پدرم». از يك جايي به بعد او تبديل به آدم بسيار شكننده مي شود كه هيچ شباهتي با آن آدم قبلي ندارد. اما تبديل شدن پروانه محكم به پروانه شكننده خيلي زود اتفاق افتاد. زماني كه كار را تصوير برداري مي كرديد حس اين را نداشتيد كه اين تغيير و تحول خيلي ريتم تندي دارد و ممكن است باور پذيري مخاطب را كم كند؟
نكته مهمي كه اين وسط وجود دارد اين است كه نبايد يادمان برود داناي كل به اتفاقاتي كه براي پروانه رخ مي دهد نگاه مي كند. پروانه اي كه جلوي امير به آن حالت گريه مي كند همان پروانه اي است كه جلوي عاطفه مي ايستد و به او مي گويد:«پايت را روي دم من نذار». يك زمان هايي در قصه ما وارد حريم خصوصي پروانه مي شويم. جايي كه ديگر خبري از شعار و حرف هاي ان چناني نيست. همه ما يك حريم و يك سري خطوط قرمز براي زندگي شخصي خود داريم كه در آن ممكن است بسيار متفاوت تر از آن چيزي باشيم كه در زندگي روزمره ادم هاي عادي مي بينند و اصلا گاهي تبديل به يك ادم ديگري مي شويم. به همين دليل هم آن پروانه اي كه جلوي امير مي بيند اصلا قرار نيست همان پروانه اي باشد كه ما جلوي ديگران مي بينيم. حتي رابطه با پدرش هم طوري تعريف نشده كه اين وجه دروني پروانه را در آن ببينيد. مثلا من در زندگي شخصي ام رابطه بسيار عميقي با پدرم دارم و تقريبا همه اسرار زندگي من باخبر است ولي رابطه پروانه و پدرش قطعا چنين رابطه اي نيست. از يك طرف هم وقتي شما عاشق مي شويد قطعا ان آدم قبلي نيستيد، حداقل جلوي كسي كه دوستش داريد رفتارتان شبيه زماني نيست كه با ديگران هستيد. همه اين ها را گفتم كه بدانيد پروانه هنوز هم همان شخصيت محكم را دارد فقط دوربين مخاطب را به خصوصي ترين بخش هاي زندگي او مي برد اين شايد كمي تناقض ايجاد كند.
پس مي توانيم پروانه را تمثيلي از معني عشق اساطيري بدانيم. جايي كه عاشق هميشه پيش معشوق تسليم است.
بله. به نظرم پروانه كسي است كه پروا ندارد. حتي اسمش را هم مي توانيم اين گونه بخوانيم:«پروا، نه». پروانه براي ابراز عشق و احساسي كه نسبت به امير دارد خيلي بي پرواست و نمي ترسد.
پروانه آن گونه كه در ابتدا ديديم آدم باهوشي است. اما سوالي كه پيش مي آيد اين است كه قدرت اين عشق هوش او را از سر برده است؟ چون كارهايي مي كند كه شايد در حالت عادي انجام ندهد. مثلا زماني كه با تفنگ خالي به سمت طالبي شليك مي كند و نمي داند كه تفنگ خالي است، پس به قصد كشتن طالبي شليك مي كند در حالي كه مي داند كشتن يك ساواكي حكمش فقط اعدام است. اين نشان دهنده همان داستان «دل و هوش از كف برفت به وقت عاشقي» نيست؟
خب شما اگر يادتان باشد قبل از اين كه پروانه به طالبي شليك كند، طالبي دست به روسري اش مي زند و اين يعني تجاوز به حريم شخصي پروانه. بعد به پروانه پيشنهاد مي كند كه بيا كنار من بنشين و اتفاقات بعدي مي افتد. اين ها چيزهايي است كه پروانه نمي تواند قبولشان كند چون در ذاتش تسليم در برابر اين مسائل وجود ندارد. ضمن اينكه پروانه در آن لحظات و بعد از آن مثل همه ماست كه گاهي در موقعيتي هاي خاصي فقط به حرف احساس خود گوش مي دهيم. قطعا تا به حال براي همه ما از اين موقعيت ها پيش امده و ربطي هم به هوش و عشق آن چناني و اين حرف ها ندارد. در آن لحظه پروانه فقط مي خواهد امير برود و از طرفي هم نمي خواهد تسليم طالبي شود. پس كاري را انجام مي دهد كه احساس مي كند بهترين كار است.
فكر مي كنيد مخاطب بايد به كدام قسمت داستان پروانه توجه كند؟ قسمت رومانتيك ماجرا كه ارتباط بين امير و پروانه است يا مسائل سياسي و اجتماعي مطرح شده در سريال. اصلا «پروانه» يك سريال سياسي-اجتماعي است يا يك سريال رومانتيك؟
«پروانه» يك رومانس عاشقانه است. به نظرم اين بهترين تعريف براي اين سريال است. به نظرم خيلي خوب است كه ما يه داستان عاشقانه تعريف كنيم و كنارش هم يك سري اطلاعات تاريخي به مخاطب بدهيم. ولي به شدت معتقدم درام عاشقانه بودن اين سريال بر هر چيز ديگري مي چربد.
پروانه يك نويسنده است. اين را ابتداي سريال متوجه مي شويم. از طرفي او متعلق به طبقه خاصي است كه ويژگي هاي رفتاري و سبك زندگي خاصي دارند اما از يك جايي به بعد كه داستان علاقه او به امير پر رنگ تر مي شود اين بحث نويسندگي او تقريبا بسيار كمرنگ شده و ما كمتر از ويژگي هاي شخصيتي او در قسمت هاي اوليه را در قسمت هاي مياني شاهديم. انگار پروانه قسمت هاي مياني سريال آدم كاملا متفاوتي است.
به نظرم اين گونه نيست و در اين زمينه با شما مخالفم. اگر پروانه را از طبقه خودش نمي بينيد اين اشكال بازيگري من است ولي من سعي خودم را در اين زمينه كرده ام. مثلا وقتي امير تخم مرغ را با يك قاشق مي آورد پروانه او را هاج و واج نگاه مي كند و امير مجبور مي شود يك قاشق ديگر هم بياورد. اين به نظرم نشان مي دهد كه اين دختر هنوز آن سانتي مانتالي بودنش را دارد. يا مثلا در مورد لباس پوشيدنش هم بايد به اين نكته توجه كنيم كه او يك پوشش است و بايد شبيه جامعه اي كه در ان قرار گرفته لباس بپوشد نه شبيه آن چه هميشه بوده، شايد اين مسئله اي كه شما مطرح مي كنيد از همين قضيه نشات گرفته باشد كه ظاهر او خيلي تغيير كرده. ضمن اينكه يادتان نرود پروانه دختري است با تربيت بسيار ويژه. او خيلي خوددار است به همين دليل هم ممكن است خيلي واكنش هايي كه به نظر ديگران طبيعي است و بايد در لحظه داشته باشد را علني نمي كند. اين مستقيما به تربيت خانوادگي او بر مي گردد.
خب راجع به نويسنده بودنش چطور؟ اگر پروانه به جاي نويسنده بودن هر كار ديگري هم مي كرد فرقي در كليت داستان رخ مي داد؟ منظورم اين است كه نويسنده بودن يا نبودن او از يك جايي به بعد انگار ديگر مهم نيست يا بهتر بگويم تاثير خاصي ندارد.
نويسندگي عشق پروانه است. خيلي جاها هم كه از اتاق بيرون مي آيد كتاب دستش است. ولي واقعا وقتي شما نويسنده باشيد يعني در هر حالي بايد در حال نوشتن باشيد يا در مورد ان حرف بزنيد؟ خودم را مثال مي زنم، من بازيگرم. البته فكر مي كنم از الان به بعد ديگر مردم، من را به عنوان بازيگر بشناسند . با اينكه تا قبل از اين در تئاتر خيلي زحمت كشيدم و حتي نامزد دريافت جايزه بازيگر سال هم شدم ولي از الان من يك بازيگر شناخته شده ترم. آيا بايد در خانه ام هم بازيگري كنم؟ بازيگري عشق من است اما در خانه دختري بسيار معمولي هستم مثل بسياري از دخترهاي ديگر جامعه و كارهايي مي كنم شبيه به آن. داستان پروانه و نويسندگي هم دقيقا همين است.
خب اين دقيقا مي شود ويژگي سينما و تلويزيون كه شما در آن شايد نياز نباشد خيلي هم شبيه مصداق هاي بيروني و واقعي باشيد. الان به نظر شما اين ميزان توجه به وجه نويسندگي پروانه و استفاده از ويژگي هايي كه شخصيت يك نويسنده مي تواند در يك سريال يا فيلم داشته باشد كافي است؟
بله. به نظرم كافي است. بعد هم شما يك نكته را فراموش نكنيد. پروانه يك بار به امير مي گويد تو من را از آن دنياي فانتزي بيرون كشيدي. با اينكه پروانه را خيلي دوست دارم ولي بايد قبول كنيم يك سري چيزها در زندگي دختري مثل پروانه اصولا جدي نبوده و شايد از سر رفاه و خوشي يك سري كارها را انجام مي داده، اين دقيقا فرق بين امير و پروانه است. امير هر كاري را شروع مي كند از همان ابتدا بسيار سخت گيرانه با آن برخورد مي كند اما پروانه نه. با اين حال نكته اي كه وجود دارد اين است كه هر چه جلوتر مي رويم پروانه در خيلي زمينه ها متحول مي شود و رشد مي كند، در خصوص نويسندگي هم تا آخر سريال به او فرصت دهيد. قطعا راهي كه پروانه در آينده طي خواهد كرد تاثيرات بسيار زيادي روي شخصيت و زندگي او خواهد گذاشت.
شايد مهم ترين سوالي كه براي مخاطب به وجود امده باشد اين است كه اصلا چرا پروانه عاشق امير شد؟ مهم ترين ويژگي اميري كه پروانه قبل از عاشق شدن فقط يكي دو بار آن هم در موقعيت هاي نامتعارف او را ديده چه بوده كه اين گونه پروانه را درگير مي كند؟
پروانه مادر ندارد، با پدرش هم رابطه چندان گرمي ندارد، حتي مي توانم بگويم رابطه او با پدرش سرد است، از طرفي يك بار هم مردي به نام نادر او را گذاشته و رفته، او در زندگي شكست خورده، مردي با احساسات او بازي كرده ولي يكدفعه مواجه مي شود با دختري به نام نرگس كه نامزدش(امير) براي اينكه بتواند خبري از او كسب كند خودش را به آب و آتش مي زند و ريسك هاي بسيار خطرناكي مي كند. بعد با خودش مي گويد خوش به حال نرگس و حتي وقتي عكس نرگس را در كيف امير مي بيند كلي حسرت مي خورد. وقتي هم كه در ماشين مي فهمد نرگس مرده به اين دختر كه نامزدش اين گونه داغدار او مي شود حسودي اش مي شود و خودش را نگاه مي كند كه چگونه او را پس زده اند. او اول عاشق امير نمي شود بلكه به شدت به اين موضوع فكر مي كند كه واقعا در دنيا مردي وجود دارد كه به خاطر عشقش از جان خودش مي گذرد؟ ابتدا حتي باورش هم نمي شود كه مردي بتواند اين كار را كند. داستان عشق بين امير و نرگس براي او بسيار جذاب است به همين دليل هم در ابتدا و قبل از اينكه عاشق امير بشود همه توانش را براي كمك به امير به كار مي گيرد. مواجه شدن با امير تمام باورهاي سطحي او در خصوص مردها كه باعث شده بود از آن ها بيزار باشد را به هم مي ريزد. امير دنياي قبلي پروانه و باورهاي او را به هم مي ريزد، پروانه با امير متحول شده و در نهايت عاشقش مي شود.
خود شما فكر مي كنيد مهم ترين تاثيري كه پروانه بر بازيگري سارا بهرامي گذاشت چه بود؟
من به خاطر بازي كردن در سريال «پروانه» خدا را شكر مي كنم ولي واقعا كار سختي بود. در طول سريال پروانه خيلي چيزها ياد گرفتم. البته همان ابتدا آقاي سامان به من گفتند كه كاملا به ايشان اعتماد كنم و همين اعتماد كامل پروانه را به اينجا رساند. چون اگر قرار بود آن چه به نظرم مي آيد را جلوي دوربين اجرا كنم قطعا پروانه چيزي شبيه سارا بهرامي مي شد و خدا را شكر كه اين اتفاق نيفتاد چون الان كه كار را نگاه مي كنم مي بينم سارا بهرامي و پروانه بسيار با هم متفاوت هستند. البته واقعا بايد به تاثير تدوين آقاي بهارانگيز روي درست ديده شدن بازي ام هم اشاره كنم.
چقدر سخت بود اين اعتماد كردن كامل به كارگردان؟
روزهاي اول خيلي سخت بود. يك جاهايي به معناي واقعي آقاي سامان پوست من را مي كند و هر كاري كه مي كردم مي گفت: نه اين درست نيست. گاهي يك پلان را ده بار تكرار مي كرديم. ولي چون همان اول آقاي سامان به من گفته بود كه قرار است چند ماه كار واقعا سخت انجام دهيم خودم را براي هر سختي و خستگي آماده كرده بودم. تنها درخواستم هم از آقاي سامان اين بود شرايط خوبي در محيط پشت صحنه كار ايجاد كنند و انصافا بهترين محيط ممكن در پشت صحنه «پروانه» وجود داشت. ما به معناي واقعي تيم بوديم. يك تيم كه همه افرادش كار خود را به بهترين شكل بلد بودند. همه عوامل صحنه و پشت صحنه كمك مي كردند تا فشار زيادي كه در طول كار(مخصوصا اوايل آن) براي بهتر شدن كيفيت سريال به من وارد مي شد تاثير بدي روي بازي ام نگذارد. انگار همه خيلي خوب قبول كرده بودند كه سارا بهرامي اولين تجربه جدي اش جلوي دوربين است، بايد خيلي چيزها را تجربه كند، ممكن است خيلي جاها اشتباه كند و انگار همه حواسشان بود كه نگذارند فشار بالاي كار و حساسيت زيادي كه روي كيفيت سريال توسط آقاي سامان وجود داشت من را خسته كند.
و بالاخره فكر مي كنيد سال ها بعد جايگاه شخصيت پروانه در كارنامه كاري سارا بهرامي چگونه خواهد بود؟
نمي دانم بعد از اين سريال چه كارهايي خواهم كرد، اصلا فرصتي پيدا مي شود كار كنم يا نه. ولي مطمئن باشيد در مورد هيچ كاري غير پروانه اينقدر با احساسات و هيجان زياد حرف نخواهم زد چون پروانه تولد من بود. در اين سريال بود كه پس از سال ها كار كردن تئاتر بالاخره كسي پيدا شد كه به من اعتماد كند. منصور سهراب پور تهيه كننده كوچكي نيست، جليل سامان هم كارگرداني نيست كه هر كسي فرصت كار كردن با او را به دست آورد ولي اين دو نفر در حالي كه شايد خيلي گزينه هاي ديگري هم داشتند به من اعتماد كردند و اين فرصت را به سارا بهرامي دادند و الان فقط خوشحالم.
روزنامه هفت صبح
صادقانه نمي توانم در اين مورد نظر دقيقي بدهم اما اتفاقاتي مي افتد كه خوشحالم مي كند. مثلا در آن قسمتي كه من را به ساواك مي برند مادرم كه در حال تماشاي سريال بود كه ناگهان با نگراني گفت:«الان اينجا چه اتفاقي مي افتد؟» من هم خنده ام گرفت و گفتم هيچ اتفاقي نمي افتد اينقدر استرس نداشته باش. اين براي من خوشحال كننده بود چون مي ديدم مادر من «پروانه» را دنبال كند نه بازي دخترش به عنوان سارا بهرامي. يك بار از خواهرم كه به عنوان يك منتقد سخت گير قبولش دارم در مورد بازي ام پرسيدم و گفت: از شنبه تا چهارشنبه سريال را مي بينم و فقط آن دو روزي كه سريال پخش نمي شود تو را به عنوان خواهرم قالب اين نقش مي بينم. يا وقتي اطرافيان از من مي پرسند اينجاي سريال چه مي شود هم خيلي خوشحال مي شوم و همه اين ها را اتفاق خوبي براي خودم مي دانم. البته يك نكته اي را هم بايد بگويم، الان روابط من خيلي محدود است، مثلا اگر بين دوستانم در تئاتر شهر مي نشستم شايد نقدهاي موافق و مخالف زيادي از آن ها مي شنيدم اما الان ترجيح دادم در لاك خودم باشم و مثل مخاطبان فقط سريال را نگاه كنم. چون واقعا الان حاصل سال ها تلاشم را مي بينم و خيلي نمي خواهم در مورد چيزهاي ديگر فكر كنم.
ما از ابتدا با يك پروانه اي مواجه هستيم كه بسيار محكم و حتي مرد ستيز است، ارجاع به همان ديالوگي كه مي گويد:«من از هيچ مردي خوشم نمي آيد غير از پدرم». از يك جايي به بعد او تبديل به آدم بسيار شكننده مي شود كه هيچ شباهتي با آن آدم قبلي ندارد. اما تبديل شدن پروانه محكم به پروانه شكننده خيلي زود اتفاق افتاد. زماني كه كار را تصوير برداري مي كرديد حس اين را نداشتيد كه اين تغيير و تحول خيلي ريتم تندي دارد و ممكن است باور پذيري مخاطب را كم كند؟
نكته مهمي كه اين وسط وجود دارد اين است كه نبايد يادمان برود داناي كل به اتفاقاتي كه براي پروانه رخ مي دهد نگاه مي كند. پروانه اي كه جلوي امير به آن حالت گريه مي كند همان پروانه اي است كه جلوي عاطفه مي ايستد و به او مي گويد:«پايت را روي دم من نذار». يك زمان هايي در قصه ما وارد حريم خصوصي پروانه مي شويم. جايي كه ديگر خبري از شعار و حرف هاي ان چناني نيست. همه ما يك حريم و يك سري خطوط قرمز براي زندگي شخصي خود داريم كه در آن ممكن است بسيار متفاوت تر از آن چيزي باشيم كه در زندگي روزمره ادم هاي عادي مي بينند و اصلا گاهي تبديل به يك ادم ديگري مي شويم. به همين دليل هم آن پروانه اي كه جلوي امير مي بيند اصلا قرار نيست همان پروانه اي باشد كه ما جلوي ديگران مي بينيم. حتي رابطه با پدرش هم طوري تعريف نشده كه اين وجه دروني پروانه را در آن ببينيد. مثلا من در زندگي شخصي ام رابطه بسيار عميقي با پدرم دارم و تقريبا همه اسرار زندگي من باخبر است ولي رابطه پروانه و پدرش قطعا چنين رابطه اي نيست. از يك طرف هم وقتي شما عاشق مي شويد قطعا ان آدم قبلي نيستيد، حداقل جلوي كسي كه دوستش داريد رفتارتان شبيه زماني نيست كه با ديگران هستيد. همه اين ها را گفتم كه بدانيد پروانه هنوز هم همان شخصيت محكم را دارد فقط دوربين مخاطب را به خصوصي ترين بخش هاي زندگي او مي برد اين شايد كمي تناقض ايجاد كند.
پس مي توانيم پروانه را تمثيلي از معني عشق اساطيري بدانيم. جايي كه عاشق هميشه پيش معشوق تسليم است.
بله. به نظرم پروانه كسي است كه پروا ندارد. حتي اسمش را هم مي توانيم اين گونه بخوانيم:«پروا، نه». پروانه براي ابراز عشق و احساسي كه نسبت به امير دارد خيلي بي پرواست و نمي ترسد.
پروانه آن گونه كه در ابتدا ديديم آدم باهوشي است. اما سوالي كه پيش مي آيد اين است كه قدرت اين عشق هوش او را از سر برده است؟ چون كارهايي مي كند كه شايد در حالت عادي انجام ندهد. مثلا زماني كه با تفنگ خالي به سمت طالبي شليك مي كند و نمي داند كه تفنگ خالي است، پس به قصد كشتن طالبي شليك مي كند در حالي كه مي داند كشتن يك ساواكي حكمش فقط اعدام است. اين نشان دهنده همان داستان «دل و هوش از كف برفت به وقت عاشقي» نيست؟
خب شما اگر يادتان باشد قبل از اين كه پروانه به طالبي شليك كند، طالبي دست به روسري اش مي زند و اين يعني تجاوز به حريم شخصي پروانه. بعد به پروانه پيشنهاد مي كند كه بيا كنار من بنشين و اتفاقات بعدي مي افتد. اين ها چيزهايي است كه پروانه نمي تواند قبولشان كند چون در ذاتش تسليم در برابر اين مسائل وجود ندارد. ضمن اينكه پروانه در آن لحظات و بعد از آن مثل همه ماست كه گاهي در موقعيتي هاي خاصي فقط به حرف احساس خود گوش مي دهيم. قطعا تا به حال براي همه ما از اين موقعيت ها پيش امده و ربطي هم به هوش و عشق آن چناني و اين حرف ها ندارد. در آن لحظه پروانه فقط مي خواهد امير برود و از طرفي هم نمي خواهد تسليم طالبي شود. پس كاري را انجام مي دهد كه احساس مي كند بهترين كار است.
فكر مي كنيد مخاطب بايد به كدام قسمت داستان پروانه توجه كند؟ قسمت رومانتيك ماجرا كه ارتباط بين امير و پروانه است يا مسائل سياسي و اجتماعي مطرح شده در سريال. اصلا «پروانه» يك سريال سياسي-اجتماعي است يا يك سريال رومانتيك؟
«پروانه» يك رومانس عاشقانه است. به نظرم اين بهترين تعريف براي اين سريال است. به نظرم خيلي خوب است كه ما يه داستان عاشقانه تعريف كنيم و كنارش هم يك سري اطلاعات تاريخي به مخاطب بدهيم. ولي به شدت معتقدم درام عاشقانه بودن اين سريال بر هر چيز ديگري مي چربد.
پروانه يك نويسنده است. اين را ابتداي سريال متوجه مي شويم. از طرفي او متعلق به طبقه خاصي است كه ويژگي هاي رفتاري و سبك زندگي خاصي دارند اما از يك جايي به بعد كه داستان علاقه او به امير پر رنگ تر مي شود اين بحث نويسندگي او تقريبا بسيار كمرنگ شده و ما كمتر از ويژگي هاي شخصيتي او در قسمت هاي اوليه را در قسمت هاي مياني شاهديم. انگار پروانه قسمت هاي مياني سريال آدم كاملا متفاوتي است.
به نظرم اين گونه نيست و در اين زمينه با شما مخالفم. اگر پروانه را از طبقه خودش نمي بينيد اين اشكال بازيگري من است ولي من سعي خودم را در اين زمينه كرده ام. مثلا وقتي امير تخم مرغ را با يك قاشق مي آورد پروانه او را هاج و واج نگاه مي كند و امير مجبور مي شود يك قاشق ديگر هم بياورد. اين به نظرم نشان مي دهد كه اين دختر هنوز آن سانتي مانتالي بودنش را دارد. يا مثلا در مورد لباس پوشيدنش هم بايد به اين نكته توجه كنيم كه او يك پوشش است و بايد شبيه جامعه اي كه در ان قرار گرفته لباس بپوشد نه شبيه آن چه هميشه بوده، شايد اين مسئله اي كه شما مطرح مي كنيد از همين قضيه نشات گرفته باشد كه ظاهر او خيلي تغيير كرده. ضمن اينكه يادتان نرود پروانه دختري است با تربيت بسيار ويژه. او خيلي خوددار است به همين دليل هم ممكن است خيلي واكنش هايي كه به نظر ديگران طبيعي است و بايد در لحظه داشته باشد را علني نمي كند. اين مستقيما به تربيت خانوادگي او بر مي گردد.
خب راجع به نويسنده بودنش چطور؟ اگر پروانه به جاي نويسنده بودن هر كار ديگري هم مي كرد فرقي در كليت داستان رخ مي داد؟ منظورم اين است كه نويسنده بودن يا نبودن او از يك جايي به بعد انگار ديگر مهم نيست يا بهتر بگويم تاثير خاصي ندارد.
نويسندگي عشق پروانه است. خيلي جاها هم كه از اتاق بيرون مي آيد كتاب دستش است. ولي واقعا وقتي شما نويسنده باشيد يعني در هر حالي بايد در حال نوشتن باشيد يا در مورد ان حرف بزنيد؟ خودم را مثال مي زنم، من بازيگرم. البته فكر مي كنم از الان به بعد ديگر مردم، من را به عنوان بازيگر بشناسند . با اينكه تا قبل از اين در تئاتر خيلي زحمت كشيدم و حتي نامزد دريافت جايزه بازيگر سال هم شدم ولي از الان من يك بازيگر شناخته شده ترم. آيا بايد در خانه ام هم بازيگري كنم؟ بازيگري عشق من است اما در خانه دختري بسيار معمولي هستم مثل بسياري از دخترهاي ديگر جامعه و كارهايي مي كنم شبيه به آن. داستان پروانه و نويسندگي هم دقيقا همين است.
خب اين دقيقا مي شود ويژگي سينما و تلويزيون كه شما در آن شايد نياز نباشد خيلي هم شبيه مصداق هاي بيروني و واقعي باشيد. الان به نظر شما اين ميزان توجه به وجه نويسندگي پروانه و استفاده از ويژگي هايي كه شخصيت يك نويسنده مي تواند در يك سريال يا فيلم داشته باشد كافي است؟
بله. به نظرم كافي است. بعد هم شما يك نكته را فراموش نكنيد. پروانه يك بار به امير مي گويد تو من را از آن دنياي فانتزي بيرون كشيدي. با اينكه پروانه را خيلي دوست دارم ولي بايد قبول كنيم يك سري چيزها در زندگي دختري مثل پروانه اصولا جدي نبوده و شايد از سر رفاه و خوشي يك سري كارها را انجام مي داده، اين دقيقا فرق بين امير و پروانه است. امير هر كاري را شروع مي كند از همان ابتدا بسيار سخت گيرانه با آن برخورد مي كند اما پروانه نه. با اين حال نكته اي كه وجود دارد اين است كه هر چه جلوتر مي رويم پروانه در خيلي زمينه ها متحول مي شود و رشد مي كند، در خصوص نويسندگي هم تا آخر سريال به او فرصت دهيد. قطعا راهي كه پروانه در آينده طي خواهد كرد تاثيرات بسيار زيادي روي شخصيت و زندگي او خواهد گذاشت.
شايد مهم ترين سوالي كه براي مخاطب به وجود امده باشد اين است كه اصلا چرا پروانه عاشق امير شد؟ مهم ترين ويژگي اميري كه پروانه قبل از عاشق شدن فقط يكي دو بار آن هم در موقعيت هاي نامتعارف او را ديده چه بوده كه اين گونه پروانه را درگير مي كند؟
پروانه مادر ندارد، با پدرش هم رابطه چندان گرمي ندارد، حتي مي توانم بگويم رابطه او با پدرش سرد است، از طرفي يك بار هم مردي به نام نادر او را گذاشته و رفته، او در زندگي شكست خورده، مردي با احساسات او بازي كرده ولي يكدفعه مواجه مي شود با دختري به نام نرگس كه نامزدش(امير) براي اينكه بتواند خبري از او كسب كند خودش را به آب و آتش مي زند و ريسك هاي بسيار خطرناكي مي كند. بعد با خودش مي گويد خوش به حال نرگس و حتي وقتي عكس نرگس را در كيف امير مي بيند كلي حسرت مي خورد. وقتي هم كه در ماشين مي فهمد نرگس مرده به اين دختر كه نامزدش اين گونه داغدار او مي شود حسودي اش مي شود و خودش را نگاه مي كند كه چگونه او را پس زده اند. او اول عاشق امير نمي شود بلكه به شدت به اين موضوع فكر مي كند كه واقعا در دنيا مردي وجود دارد كه به خاطر عشقش از جان خودش مي گذرد؟ ابتدا حتي باورش هم نمي شود كه مردي بتواند اين كار را كند. داستان عشق بين امير و نرگس براي او بسيار جذاب است به همين دليل هم در ابتدا و قبل از اينكه عاشق امير بشود همه توانش را براي كمك به امير به كار مي گيرد. مواجه شدن با امير تمام باورهاي سطحي او در خصوص مردها كه باعث شده بود از آن ها بيزار باشد را به هم مي ريزد. امير دنياي قبلي پروانه و باورهاي او را به هم مي ريزد، پروانه با امير متحول شده و در نهايت عاشقش مي شود.
خود شما فكر مي كنيد مهم ترين تاثيري كه پروانه بر بازيگري سارا بهرامي گذاشت چه بود؟
من به خاطر بازي كردن در سريال «پروانه» خدا را شكر مي كنم ولي واقعا كار سختي بود. در طول سريال پروانه خيلي چيزها ياد گرفتم. البته همان ابتدا آقاي سامان به من گفتند كه كاملا به ايشان اعتماد كنم و همين اعتماد كامل پروانه را به اينجا رساند. چون اگر قرار بود آن چه به نظرم مي آيد را جلوي دوربين اجرا كنم قطعا پروانه چيزي شبيه سارا بهرامي مي شد و خدا را شكر كه اين اتفاق نيفتاد چون الان كه كار را نگاه مي كنم مي بينم سارا بهرامي و پروانه بسيار با هم متفاوت هستند. البته واقعا بايد به تاثير تدوين آقاي بهارانگيز روي درست ديده شدن بازي ام هم اشاره كنم.
چقدر سخت بود اين اعتماد كردن كامل به كارگردان؟
روزهاي اول خيلي سخت بود. يك جاهايي به معناي واقعي آقاي سامان پوست من را مي كند و هر كاري كه مي كردم مي گفت: نه اين درست نيست. گاهي يك پلان را ده بار تكرار مي كرديم. ولي چون همان اول آقاي سامان به من گفته بود كه قرار است چند ماه كار واقعا سخت انجام دهيم خودم را براي هر سختي و خستگي آماده كرده بودم. تنها درخواستم هم از آقاي سامان اين بود شرايط خوبي در محيط پشت صحنه كار ايجاد كنند و انصافا بهترين محيط ممكن در پشت صحنه «پروانه» وجود داشت. ما به معناي واقعي تيم بوديم. يك تيم كه همه افرادش كار خود را به بهترين شكل بلد بودند. همه عوامل صحنه و پشت صحنه كمك مي كردند تا فشار زيادي كه در طول كار(مخصوصا اوايل آن) براي بهتر شدن كيفيت سريال به من وارد مي شد تاثير بدي روي بازي ام نگذارد. انگار همه خيلي خوب قبول كرده بودند كه سارا بهرامي اولين تجربه جدي اش جلوي دوربين است، بايد خيلي چيزها را تجربه كند، ممكن است خيلي جاها اشتباه كند و انگار همه حواسشان بود كه نگذارند فشار بالاي كار و حساسيت زيادي كه روي كيفيت سريال توسط آقاي سامان وجود داشت من را خسته كند.
و بالاخره فكر مي كنيد سال ها بعد جايگاه شخصيت پروانه در كارنامه كاري سارا بهرامي چگونه خواهد بود؟
نمي دانم بعد از اين سريال چه كارهايي خواهم كرد، اصلا فرصتي پيدا مي شود كار كنم يا نه. ولي مطمئن باشيد در مورد هيچ كاري غير پروانه اينقدر با احساسات و هيجان زياد حرف نخواهم زد چون پروانه تولد من بود. در اين سريال بود كه پس از سال ها كار كردن تئاتر بالاخره كسي پيدا شد كه به من اعتماد كند. منصور سهراب پور تهيه كننده كوچكي نيست، جليل سامان هم كارگرداني نيست كه هر كسي فرصت كار كردن با او را به دست آورد ولي اين دو نفر در حالي كه شايد خيلي گزينه هاي ديگري هم داشتند به من اعتماد كردند و اين فرصت را به سارا بهرامي دادند و الان فقط خوشحالم.
روزنامه هفت صبح