• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

گفتگو با کیت وینسلت؛ چرا این زن اینقدر متواضع است؟

*pooneh*

متخصص بخش سینما،تلویزیون و تئاتر
180607.jpg


کیت وینسلت یکی از با استعدادترین بازیگران زن هم نسل خود است. این بازیگر زن انگلیسی، در طول کار حرفه ای خود آنقدر باهوش بوده است که شش بار کاندیدای اسکار شود و دست آخر نیز سال 2009 موفق به دریافت اسکار شد.

عادی بودن، تنها چیزی است که «کیت وینسلت» می خواهد. او یکی از بااستعدادترین بازیگران زن هم نسل خود است. این بازیگر زن انگلیسی، در طول کار حرفه ای خود آنقدر باهوش بوده است که شش بار کاندیدای اسکار شود و دست آخر نیز سال 2009 موفق به دریافت این جایزه برای ایفای نقش اصلی در فیلم «کتابخوان» شود. وینسلت در جدیدترین فیلم خود «روز تلاش» پا در راهی انقلابی گذاشته است و مادری را به تصویر می کشد که با پسرش به تنهایی زندگی می کند و یک بعدازظهر روز تعطیل مردی زخمی رامی بیند.

او و پسرش مرد را به خانه می برند تا زخمهایش را پانسمان کنند اما متوجه می شوند که او یک قاتل فراری است. کیت وینسلت اگر شرایط آن گونه که پیش بینی می شود، پیش برود، به خاطر ایفای این نقش دیگر بار کاندیدای اسکار خواهد شد. در اینجا گفت و گویی را با او درباره این فیلم و کارش می خوانید.

به نظر می رسد برای انتخاب نقش های اسکاری حس ششم دارید. رازتان چیست؟
ـ صادقانه بگویم. فکر می کنم فقط خوش شانسی است. وقتی 17 ساله بودم، پیتر جکسون از من برای بازی در فیلم «موجودات بهشتی» دعوت کرد. من در خانواده ای آزاد بزرگ شدم. خیلی چیزها را در این شغل آموختم. پاهایم را در آستانه در این شغل گذاشتم و بعد همه چیز به رویم گشوده شد.

شما از 17 تا 21 سالگی در فیلم های «موجودات بهشتی»، «احساس و منطق» و «تایتانیک» بازی کردید. به نظر خودتان زندگی محسورکننده ای داشتید؟
ـ دقیقاً همین طور فکر می کنم. اما هنوز هم در میانه هر فیلمی که بازی می کنم، می ترسم و از خودم می پرسم آیا می توانم فلان قسمت را بازی کنم. به هر صورت فکر کنم آدم خوش شانس و خوش بختی هستم. چون تمام کارگردان هایی که با آنها کار کردم، چیزهای زیادی به من آموختند. مخصوصاً بیش از همه از تاد هانیس که کارگردان «میلورد پیرس» بود، آموختم.

بیسون ریتمن کارگردان «روز تلاش» چند سال صبر کرد تا شما بتوانید در این فیلم بازی کنید. چرا اینقدر سرتان شلوغ بود؟
ـ خدای من، این حرفها باعث می شود احساس فروتنی چاپلوسانه ای کنم. این از مهربانی او بود. وقتی اولین بار متن فیلمنامه را برایم فرستاد، درگیر مسایل شخصی زیادی بودم. تمام فکرم فقط روی بچه هایم متمرکز بود. اما او با مهربانی از من پرسید: خب فکر می کنی کی می توانی فارغ از این مسایل باشی؟

ادل، کاراکتر شما در فیلم، زنی شکننده است. او افسرده است اما به طرزی عجیب و فوق العاده عاشق پسرش هم هست. به نظر شما آیا این دو ویژگی برای ایجاد تعادل در این کاراکتر کنار هم قرار گرفتند؟
ـ خیلی خوشحالم که می توانم بگویم، این به خاطر آن است که من متوجه وجود این چالش در او شدم. دلم نمی خواست او در تمام مدت فیلم مثل یک زن عصبی باشد. من توانایی های او در قالب یک مادر که سعی در محافظت از پسرش دارد و او را مقدم ر همه چیز می داند، تحسین می کردم. او افسرده است اما تلاش می کند تا پسرش را بزرگ کند.

فکر می کنید اگر مادر نبودید می توانستید این نقش را به این شکل بازی کنید؟
ـ نه! وقتی 22 یا 23 ساله بودم در فیلم «Hideous Kinky» بازی کردم. چون مادر نبودم خیلی تلاش کردم تا بفهمم احساسات مادری یعنی چه. اما با «ادل» این مشکل را نداشتم. به هر حال خودم یک مادر بودم و می دانستم این چگونه حسی است. مخصوصاً که خودم بچه ای در سن و سال بچه فیلم دارم. میا 13 سال دارد و واقعاً توصیف داشتن بچه ای در این سن کار بسیار مشکلی است. آنها ذهنی بسیار پرسشگر دارند و هر روز با سوالاتشان تمام انرژی آدم را می گیرند. چون واقعاً درباره همه چیز کنجکاو هستند. آیا این درست است؟ آیا این غلط است؟ من باید چه کار کنم؟ در این جور مواقع آنها فقط گوشی برای شنیدن می خواهند و شما نیز فقط دوست دارید آنها را در آغوش بگیرید و به حرفهایشان گوش کنید.

شما 22 ساله بودید که «تایتانیک» اکران شد. چه چیز باعث شد تبدیل به یکی از جوان های لوس هالیوود نشدید؟
ـ (می خندد) خب تربیت من این گونه بوده که باید همیشه آراسته و محجوب و نجیب باشم. البته می دیدم کسانی را که تغییر می کنند که احساس خیلی وحشتناکی است. اما من هرگز فکر نکردم که باید این گونه باشم. فقط نمی توانستم راحت درک کنم که در زندگی با شهرت چگونه باید باشید.

آیا این زمینی بودن، ناشی از تربیت خانوادگی بود؟
ـ فکر می کنم به جایی که در آن بزرگ شدم خیلی بستگی داشت. من تحت تربیت خاصی برای حساسیت داشتن به شهرت بزرگ شدم. بازیگر بودن، شناخته شده بودن و مشهور بودن سه چیز متفاوت هستند. من همیشه سعی کردم فقط بازیگر باشم.

از بیرون که نگاه می کنیم، به نظر می رسد شما خیلی سریع زندگی تان را پیش بردید. پیش از سی سالگی تشکیل خانواده دادید و در کل موفق بودید. آیا خودتان هم همین احساس را دارید؟
ـ وقتی نوجوان بودم و مثلاً 13 ساله بودم، به یاد می آورم باید مدام به خودم نهیب می زدم که: آرام باش. اما حالا نه. وقتی کسی به من می گوید خیلی کارها کردی، واقعاً نمی دانم باید چه احساسی داشته باشم.

چگونه به بچه هایتان درباره شهرت خودتان هشدار می دهید؟
ـ هشداری در کار نیست. چون نمی خواهم یک مرتبه مقابل چیزی قرار بگیرند. من هیچ وقت سعی نکردم بابت این مساله به آنها هشدار خاصی بدهم. وقتی با هم بیرون می رویم مخصوصاً در لندن و مردم با موبایل هایشان جلو می آیند تا از ما عکس بگیرند، میا به من می گوید: «مامان، کلاه». فقط مجبورید این چیزها را برای آنها روشن کنید. اما در کل ما یک زندگی عادی داریم.

چگونه استراحت می کنید؟
ـ با استراحت میانه ای ندارم. استراحت برای من یعنی بازی کردن با بچه هایم و یا آشپزی کردن. من عاشق آشپزی هستم. از آنهایی نیستم که دو ساعت می خوابند تا یکی آنها را ماساژ دهد.

در «روز تلاش» نقش 50 سالگی خودتان را هم بازی می کنید. آیا نگران پیرشدن نیستید؟
ـ نه خیلی زیاد. وقتی به خطوط به جا مانده از جوانی در صورت پیرمردها و پیرزن ها نگاه می کنم، واقعاً دوستش هم دارم. پدر من کلی از این چین و چروک ها دارد. پیرتر شدن یعنی کسب تجربه در زندگی.

آیا در آینده خودتان چیزی مثل «مریل استریپ» را دنبال می کنید؟
ـ اگر بتوانم، حتماً. این واقعاً شگفت انگیز خواهد بود. نسل بازیگران هم سن من واقعاً خوش شانس بوده است. زیرا ما بازیگرانی مثل مریل استریپ و یا اما تامپسون، سوزان ساراندون، ونسا ردگریو و جودی دنچ را داشتیم. ما این بازیگران را داشتیم و نگاهمان به آنها بود. آیا به نظر شما جالب نبود که اینها بازیگرانی بودند که ما می خواستیم ببینیم؟ کسانی که حقیقی به نظر برسند. کسانی که شما می توانید زندگی را در چهره آنها ببینید.
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار

تاپیک تایید شد

 
بالا