• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

گيرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خيال

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
گيرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خيال
پس دلم منتظر کيست عزيز اين همه سال؟

پس دلم منتظر کيست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟

ماه يک پنجره وا شد به خيالم که تويی
همه جا شور به پا شد به خيالم که تويی

باز هم دختر همسايه همانی که تو نيست
باز هم چشم من و او که نمی دانم کيست

باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار
کوچه يک عالمه آواز شد از سمت بهار

پيرهن پاره گل جمله تبسم شده است
يوسف کيست که در خنده ی او گم شده است؟

اين چه رازی است که در چشم تو بايد گم شد
بايد انگشت نمای تو و اين مردم شد

به گمانم دل من باز شقايق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای

يال کوب عطش است اين که کنون می آيد
اين که با هیمنه از سمت جنون می آيد

بی تو، بی تو، چه زمستانی ام ايلاتی من!
چِقَدَر سردم و بارانی ام ايلاتی من!

تو کجايی و منِ ساده ی درويش کجا؟
تو کجايی و منِ بی خبر از خويش کجا؟

دل خزانسوز بهاری است، بهاری است که نيست
روز و شب منتظر اسب و سواری است که نيست

در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند

عاشق چشم تو هستيم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری



محمدحسین بهرامیان
 

زینب

کاربر ويژه
تادرفضاي خاطرم پامي گذاري
در من اميد صبح فردا مي گذاري
تلفيقي از عطر گل باران، بنفشه
درباور روياي زهرا مي گذاري
بايد بگويي در غزل هاي بهارم
تاثير عشقت را شكوفا مي گذاري
اين را نميداني كه بعداز رفتن تو
من را به توفان بلا وامي گذاري
خواب تورا ديدم كنار مرغ عشقي
تعبيري از گل بوسه ها جا مي گذاري
 
بالا