یـار مـا گـر مـیـل صـحـرا مـیـکـند صحرا خوش است
مـیـل دریـا گـر کـنـد در چـشم ما دریا خوش است
گــر نــمــایــد روی او خــود رفــتــن دلـهـا نـکـوسـت
وربـپـوشـد رخ زحـسرت شور در سرها خوش است
در وصــالــش چــون نــوازد مـسـتـی مـا خـوش بـود
در فــراقــش گــر گــدازد نــالـه هـای مـا خـوش اسـت
هـر چـه خـواهـد خـاطـرش مـا آن شویم و آن کنیم
هـر کـجـا مـا را دهـد جـا جـای مـا آنـجـا خوش است
زاهــدان را زهــد و تــقــوی عـاقـلـان را نـنـگ و نـام
عــاشــقــان را غــمـزه هـای یـار بـی پـروا خـوش اسـت
عــاشــقــان را بــاغ و بــســتـان عـارض جـانـان بـود
داغ ســوداشــان بــجــای لـالـه حـمـرا خـوش اسـت
ای کــه خـواهـی شـور دریـا آب چـشـم مـا بـبـیـن
درّ و لعل از خون دل در قعر این دریا خوش است
ای کـه هـسـتـی مـیـفروشی در جهان جای تو خوش
بــی سـر و پـایـان کـوی نـیـسـتـی را جـا خـوش اسـت
هـر کـه را چـون فـیـض وحـشـت بـاشـد از ابـنای دهر
گـوش بـسـتـه لـب خموش و چشم نابینا خوش است
فیض کاشانی
مـیـل دریـا گـر کـنـد در چـشم ما دریا خوش است
گــر نــمــایــد روی او خــود رفــتــن دلـهـا نـکـوسـت
وربـپـوشـد رخ زحـسرت شور در سرها خوش است
در وصــالــش چــون نــوازد مـسـتـی مـا خـوش بـود
در فــراقــش گــر گــدازد نــالـه هـای مـا خـوش اسـت
هـر چـه خـواهـد خـاطـرش مـا آن شویم و آن کنیم
هـر کـجـا مـا را دهـد جـا جـای مـا آنـجـا خوش است
زاهــدان را زهــد و تــقــوی عـاقـلـان را نـنـگ و نـام
عــاشــقــان را غــمـزه هـای یـار بـی پـروا خـوش اسـت
عــاشــقــان را بــاغ و بــســتـان عـارض جـانـان بـود
داغ ســوداشــان بــجــای لـالـه حـمـرا خـوش اسـت
ای کــه خـواهـی شـور دریـا آب چـشـم مـا بـبـیـن
درّ و لعل از خون دل در قعر این دریا خوش است
ای کـه هـسـتـی مـیـفروشی در جهان جای تو خوش
بــی سـر و پـایـان کـوی نـیـسـتـی را جـا خـوش اسـت
هـر کـه را چـون فـیـض وحـشـت بـاشـد از ابـنای دهر
گـوش بـسـتـه لـب خموش و چشم نابینا خوش است
فیض کاشانی