• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

1 اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Darya

متخصص بخش گفتگوی آزاد


زندگی­نامه

«ابومحمد مصلح بن عبدالله» مشهور به سعدی شیرازی (حدود ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ – ۶۷۱ یا ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسنده­ی پارسی‌گوی ایرانی است. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن داده‌اند. آثار معروفش کتاب «گلستان» در نثر و «بوستان» در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است. از وی شعرهایی به زبان عربی نیز در دست است.
سعدی در شیراز متولد شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود.

پس از درگذشت پدر، سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز برای تحصیل به مدرسه­ی نظامیه­ی بغداد رفت و در آن­جا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان، غزالی را «امام مرشد» می‌نامد).
غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی بوده است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.



مرا در نظامیه آواز بود شب و روز تلقین و تکرار بود

پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای متنوعی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده است. در این که سعدی از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان چندان اعتماد کرد و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آن­ها پایه­ی نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنه، آذربایجان، فلسطین، یمن و افریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.

بسر بردم ایام با هر کسی ز هر خرمنی خوشه ای یافتم
در اقصای عالم بگشتم بسی تمتع به هر گوشه ای یافتم

سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد.

بر اساس تفسیرها و حدس‌هایی که از نوشته‌ها و سروده‌های خود سعدی در گلستان و بوستان می‌زنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آن­ها مشخص کرده است، دو حدس اصلی در تاریخ تولد سعدی زده شده است. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچه­ی گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم») که بر اساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدودا پنجاه‌ساله می‌دانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری می‌گیرند.

... یک شب تاًمل ایام گشته می­کردم و بر عمر تلف کرده خود تاًسف می­خورم و سنگ سراچه­ی دل را به الماس آب دیده می­سفتم و این ابیات را مناسب حال خود یافتم

چون نگه می کنم نمانده بسی هردم از عمر می رود نفسی
کوس رحلت زدند و بار نساخت خجل آنکس که رفت و کار نساخت
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه در یابی

از طرف دیگر، عده‌ای، از جمله محیط طباطبایی در مقاله­ی «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بوده است اشاره می‌کند و سعدی را در آن تاریخ مشهور می‌نامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوایل باب نهم بوستان، نتیجه می‌گیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شده است. اکثریت محققین (از جمله بدیع‌الزمان فروزانفر در مقاله­ی «سعدی و سهروردی») این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بوده است، نپذیرفته‌اند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستان‌پردازی دانسته شده است، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمی‌کند و می‌نویسد «حکایت جامع کاشغر فی‌الواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلا این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد می‌کنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبوده‌اند بنابراین نمی‌توان درستی هیچ‌یک از این دو تاریخ را تأیید کرد.

وفات سعدی را اکثرا در ۶۹۱ قمری می‌دانند. ولی عده‌ای از جمله سید حسن تقی‌زاده احتمال داده‌اند که سعدی در حدود ۶۷۱ قمری فوت کرده است. محمد قزوینی در نامه‌ای به تقی‌زاده می‌نویسد که احتمالِ ۶۷۱ بسیار قوی است ولی آن را «خرق اجماع مورخین» و «باعث طعن» می‌داند.

آثار

از سعدی آثار بسیاری در نظم و نثر مانده‌است :

بوستان : کتابی‌است منظوم در اخلاق.

گلستان : به نثر مسجع.

دیوان اشعار : شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع‌بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
بعض قدما غزلیات فارسی شیخ را در پنج بخش دسته‌بندی کرده بودند :
«طیبات»، «بدایع»، «خواتیم»، «غزلیات قدیم» و «ملمعات».
امروز این دسته‌بندی تا حد زیادی کنار گذاشته شده‌است.

رسائل نثر :
کتاب نصیحةالملوک
رساله در عقل و عشق
الجواب
در تربیت یکی از ملوک گوید
مجالس پنجگانه
هزلیات

از میان چاپ‌های انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروف‌ترند.

بوستان

بوستان کتابی‌است منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنانکه سعدی خود اشاره کرده‌است نظم آن را در ۶۵۵ ه‍.ق. به پایان برده‌است. کتاب در ده باب تألیف و تقدیم به بوبکر بن سعد زنگی شده است. معلوم نیست خود شیخ آن را چه می‌نامیده‌است. در بعضی آثار قدیمی به آن نام سعدی‌نامه داده‌اند. بعدها به قرینه­ی نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند. باب‌های آن از قرار زیر است :

عقل و تدبیر و رای
احسان
عشق و مستی و شور
تواضع
رضا
قناعت
عالم تربیت
شکر بر عافیت
توبه و راه صواب
مناجات و ختم کتاب

گلستان

گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هفت باب نوشت.
باب­های گلستان از قرار زیر است :
سیرت پادشاهان
اخلاق درویشان
فضیلت قناعت
فواید خاموشی
عشق و جوانی
ضعف و پیری
تأثیر تربیت
آداب صحبت

سعدی و زبان فارسی

محمدعلی فروغی درباره­ی سعدی می‌نویسد : «... اهل ذوق اِعجاب می‌کنند که سعدی هفتسد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است که [...] ما پس از هفتسد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم ...»

ضیاء موحد درباره­ی وی می‌نویسد : «... زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری به‌اندازه­ی سعدی مدیون نیست ...»

زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شده است، از آنجا که به نظر می‌رسد نوشته‌هایش از طرفی بسیار آسان‌اند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آن­ها ناممکن.

سر آن ندارد امشب، که برآید آفتابی چه خیال­ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد بزه کردی و نکردند، موذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت ، که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی، ز چه روی دوست دارم؟ که به روی دوست ماند، که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد، که به پایش اندر افتد که در آب مرده بهتر، که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آن است، که با غمش برآید مگسی کجا تواند، که بیفکند عقابی؟
نه چنان گناهکارم، که به دشمنم سپاری تو بدست خویش فرمای، اگر کنی عذابی
دل همچو سنگت ای دوست، به آب چشم سعدی عجب است اگر نگردد، که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی




 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا