Maryam
متخصص بخش ادبیات
دوستی می گفت هر وقت اخبار بد را می شنوم دلشوره می گیرم و تصور می کنم اگر این اتفاق ناخوشایند برای خانواده ام بیفتد چه کنم؟ آیا توصیه می کنید در شرایطی قرار بگیرم که هیچ خبری اعصاب ام را بر هم نزند؟
به او گفتم مگر می شود این طور زندگی کرد و در بی خبری محض ماند؟ وقتی در زندگی روزمره مان در معرض استرس های مختلف قرار می گیریم باید بتوانیم آن ها را مدیریت کنیم و گر نه فرار کردن از آن ها و یا ماندن در این استرس ها ما را از پای در می آورد و باعث به وجود آمدن بیماری ها و اختلالات مختلف می شود.
تنظیم این که چه طور به محرک های محیطی پاسخ دهیم تا حدی در اختیار خودمان است. درست است که تیپ شخصیتی ما و نوع نگرش مان به مسایلی که به وقوع می پیوندند نقش مهمی در این باره دارند اما خودمان هم باید کمک کنیم تا بدن مان پاسخ مناسبی در مواقع لازم ارایه کند. مانند کسی که دزدگیر ماشین اش را طوری تنظیم می کند که فقط وقتی دزدی قصد ربودن آن یا صدمه زدن به آن را کرد، آژیر بزند اما شخص دیگری آن قدر آن را حساس می کند که تا از کنارش رد می شوید آژیر می زند.
باید به خودتان کمک کنید تا اضطرابی که به دلیل استرس های مختلف محیطی دچار آن می شوید در حد معقول و کنترل شده باشد. اگر نتوانید چنین تعادلی را در بدن تان ایجاد کرده و استرس ها را مدیریت کنید، اضطراب می گیرید و با علایم جسمی، روانی و هیجانی آن درگیر خواهید شد.
بعضی ها دلشوره می گیرند، برخی مشکلات معده و تپش قلب، بعضی دیگر علامت های رفتاری مانند ناخن جویدن، و... که بارها در موردش شنیده اید.
این که کسی بخواهد به جای رفتار صحیح و ارزشمند، از مشکلات فرار کند در واقع به یک مکانیسم ناپخته روی آورده است. ما فقط به کسانی که بیمار هستند و مبتلا به وسواس فکری هستند(یعنی مدام یک فکر آزاردهنده در ذهن شان می آید و تکرار می شود) و تحت درمان هستند توصیه می کنیم دنبال اخبار بد نروند، صفحه حوادث را نخوانند و یا اگر در خیابان با دعوای کسانی مواجه شدند، از آن جا دور شوند. اما در مورد دیگر افراد توصیه می کنیم به جای این که سرشان را مانند کبک در برف بکنند و در این خیال باشند که هیچ خبری نیست، با واقعیات رو به رو شوند و آن را آن طور که هست، ببینند.
اگر شما جزو کسانی هستید که نمی دانید چه طور باید از دست این دلشوره ها رها شوید و مدام با آن درگیر هستید، چند توصیه ساده برای تان دارم. بهتر است این توصیه ها را عملی کنید و اگر پاسخ مناسب دریافت نکردید و همچنان دلشوره داشتید به پزشک مراجعه کنید:
کلاه خودتان را قاضی کنید:
یک کاغذ و قلم بردارید و بنویسید چند وقت است که بدون دلیل منتظر دریافت خبرهای بد هستید و مدام دلشوره دارید؟ اگر فرزندتان دیر کند می گویید حتما تصادف کرده؟! اگر تلفن زنگ بزند و قطع شود دلهره می گیرید که حتما کسی می خواسته خبر بدی را به شما بدهد اما تماس اش قطع شده است؟!
حالا بنویسید چند بار این دلشوره ها واقعا صحت داشته و اضطراب شما به دلیل آن محرک واقعی بیرونی بوده است؟ سپس کلاه خودتان را قاضی کنید و دریابید که نباید همه چیز را تعمیم داد و در آینده که دلشوره گرفتید یادتان بیاید انتهای این ماجرا چیزی نخواهد بود و تا چند لحظه دیگر همسرتان می آید و می گوید که در ترافیک بوده یا شارژ تلفن اش تمام شده است، به همین سادگی.
ذهن خوانی، ممنوع! پیش داوری را کنار بگذارید:
اگر می بینید همکارتان در حال گفتگو با رییس است و نگاهی به شما می اندازد یا با آمدن تان حرف اش را قطع می کند بی جهت دلشوره نگیرید که حتما درباره شما صحبت می کرده و باید تا پایان روز منتظر وقوع حادثه بدی باشید.
در مورد آنچه شما را می آزارد با یک هم راز صحبت کنید:
کسی که قابل اعتماد باشد و از نظر شخصیتی مانند شما نباشد (اهل دلشوره نباشد) می تواند گوش شنوای شما شود و انرژی مثبت بدهد و باعث شود شما با گفتن و گفتن از بار استرس و غمی که در دل دارید بکاهید. البته باید دقت کنید سفره دل تان را پیش هر کسی باز نکنید.
از تکنیک های آرام سازی استفاده کنید:
انجام بعضی حرکات نرمشی یا شل و سفت کردن عضلات می تواند کمک کننده باشد و از اضطراب و دلشوره تان بکاهد. حتما و حتما ساعتی را به خودتان اختصاص دهید و آن کاری را که مایه لذت تان است انجام دهید.
اگر همه لحظات شبانه روز درگیر همسر و فرزند و کار باشید و اصلا خودتان را فراموش کنید، کم می آورید و به مرور حتی در انجام وظایف خود در قبال آن ها نیز موفق نخواهید شد. شاید در این یک ساعت دل تان بخواهد پیاده روی کنید، مجله بخوانید، یا دوستی را ملاقات کنید. این که اهل معاشرت باشید می تواند در کاهش دغدغه و دلشوره شما موثر باشد.
اگر هیچ کدام از توصیه ها فایده نکرد و همچنان مشکل باقی بود، قدم پنجم مراجعه به روان پزشک است که بتواند در کاهش اضطراب کمک تان کند.