دلم میخواست اهل زور و زر ناگاه!...زهر سو راه مردم را نمیبستندوزنجیر خدارابرنمی چیدند...دلم میخواست دنیا خانه ی مهر و محبت بود...دلم میخواست مردم درهمه احوال با هم آشتی بودند....طمع درمال یکدیگر نمیکردند...کمر بر قتل یکدیگر نمی بستند...مراد خویش را برنامرادی های یکدیگر نمی جستند...از این خون ریختن ها ،فتنه ها پرهیز میکردند....چو کفتاران خون آشام،کمتر چنگ و دندان تیز میکردند!...چو شیرین است وقتی،سینه ها از مهر آکنده است...چو شیرین است وقتی زندگی خالی زنیرنگ است...