نتایح جستجو

اینم دوستان با لوگو کیک تولد پختن معرفی: از سمت دخمل خانوم محیا داداشیش مهدی و دوسشون محمد

اینم فیله خودم درست کردم :8::12::70: اینم ماهی هستش :16:

این یه پرنده ست تو قفس آرزو داره. بعد هوا هم شبه ماه و ستاره در آسمان :ایده: اینم نقاشیه خودمه از هر انگشتم یه هنر می باره :راز::خجالت::بله:

این منم :خجالت2: اینم منم :نیش2: شک نکنید اونی که گل دستش منم دارم میرم خونه نقاش این نقاشی مهمونی :6::16:

خوب این نقاشی از چوپان دروغگو هستش و اون گوسفنده زخمی بیچاره قربانی دروغ های این چوپان نا به کار :تنبیه: این نقاشی خونه امام رضا ست اگه دقت کرده باشید سقفشو ببینید گنبدی شکله وقتی دیدم واقعا لذت بردم :دست:

اینم نی نی کوچولومون که خیلی جدیه تازه زبون باز کرده بهم امروز گفت شیم خا :شاد2::شاد2::شاد2:

خوب اینا هم خواهر برادر هستن وای آتیشن :قاطی: ولی بازم عاشقشونم :7: معرفی هم کنم عطرین خانوم :گل: و آقا علیرضا :گل: اینم عکس تکیه عطرین خانوم

خوب اینا جیگرای منن سمت راستی پانیذ و سمت چپی آتنا :19:دختر دائی دختر عمه هستن اینم امیر علیمه عشقه منه می میرم براش :8::8::8:

این خرگوشه :80: اینم آقا خرسه

اینم جناب کوالا خرس درختی :83: اینم کفتر کاکول به سر البته این چون حجم داره نشد قشنگ عکس بگیرم :خجالت2:

اینم سنجاب پرنده هستش :38: اینم یه دست بولیز شلوار شیک :87::78:

بفرمائید بستنی :79: اینم لاکپشت تیز رو :89:

اسب حیوان نجیبی ست :شاد2: خوب اینم نوشته بود اروگامیه موش ولی هرچی دقت کردم شبیه فیله بیشتر :تعجب2:

خوب اینم که قوی تقریبا زیبای آبهای آرام :تعجب2: اینم بید یه نوع حشره می باشد

خوب اینم خرگوشمونه سلام بده به دوستان :احترام:ببینید چه با ادبه خوب اینم ماهی خوشگلمه :خنده2:

کاردستیام و نی نی هام خوب این جغد مونه که بیشتر شبیه طوطی شده :نیش:

دهقان پير با ناله مي گفت: ارباب! آخر درد من که يکي دوتا نيست، با وجود اينهمه بدبختي نمي دانم ديگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفريده ؟! دخترم همه چيز را دوتا مي بيند! ارباب گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهرمار مي کني! مگر کور بودي، نديدي که چشم دختر من هم چپ است؟! دهقان...

تاثیر وعده پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ولی لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را...

(مدیر:منشیو معشوقع) مدیر به منشی میگه باید یک هفته ای بریم مسافرت کاراتو رو به راه کن منشی زنگ می زنه به شوهرش میگه:من باید با رئیسم برم سفر کاری.کارهات و روبراه کن. شوهره زنگ می زنه به دوست دخترش.میگه: زنم یک هفته میره ماموریت کاراتو روبراه کن. معشوقه هم که تدریس خصوصی می کرده به شاگرد...

[FONT=Tahoma]این مَرد وحشتزده آخرین نفسهایش را کشیده، شاید چشمانش [FONT=Tahoma]را گرفته تا شاهد لحظات وحشتبار آخرین نباشد… اما چرا ؟ [FONT=Tahoma]شهر پمپی، شهری در ایتالیای اِمروزی یا روم باستان در روز ۱۹ اوت سال ۷۹ میلادی در پی فعالیت آتشفشانی کوه وزوو که ۲۸ ساعت ادامه داشت به زیر ۶ متر...