در روزگاران پيشين، زن وشوهرجواني ازكوه بلندي بالا رفتند. در بالاي كوه، پير دانايي را ديدند. پير، جايي را برايشان باز كرد تا بنشينند. آن گاه گفت: «هرمطلبي كه داشته باشيد، مي توانيد از من بپرسيد». آنها معناي زندگي را پرسيدند. پيرپاسخ داد. آنها رمزخوشبختي را سؤال كردند. پير، نسخه اش را نوشت. آنها...