میدونی کِی می فهمـی خـیلـی تـنهایـی؟
وقتی از اینترنت میای بیرون،
کامپیوتر رو خاموش می کنی،
میری توی تخـتت و طاق باز می خوابی،
به سقف خیره میشی ...
که هر شب انگار داره میاد پایین تر ...
تا آخـرش یه روز می چسبه به کف ِ زمین و تو رو خفه می کنه ...
بغضت می گیره و
سرتو می کنی زیر پتو ...
با بدبختی گریـه تو قورت میدی تا کسی
نشنوه صداشو ...
سعی می کنی بخوابی ...
اما ...
بی خواب تر از همیشه میشی ...
یهو ...
صداش،
چهره اش،
حرفاش،
خاطره هاش،
میاد جلو چشمات ...
درست مثل یه فیلم ...؛
اونجاست که می فهمی
خیلی خیلی تنهایی ...
می فهمی دیگه نداریش،
می فهمی دیگه بهت فکر نمی کنه،
و اهمیتی بهت نمیده،
تا از تنهایی بیرونت بیاره ...
:گل:
وقتی از اینترنت میای بیرون،
کامپیوتر رو خاموش می کنی،
میری توی تخـتت و طاق باز می خوابی،
به سقف خیره میشی ...
که هر شب انگار داره میاد پایین تر ...
تا آخـرش یه روز می چسبه به کف ِ زمین و تو رو خفه می کنه ...
بغضت می گیره و
سرتو می کنی زیر پتو ...
با بدبختی گریـه تو قورت میدی تا کسی
نشنوه صداشو ...
سعی می کنی بخوابی ...
اما ...
بی خواب تر از همیشه میشی ...
یهو ...
صداش،
چهره اش،
حرفاش،
خاطره هاش،
میاد جلو چشمات ...
درست مثل یه فیلم ...؛
اونجاست که می فهمی
خیلی خیلی تنهایی ...
می فهمی دیگه نداریش،
می فهمی دیگه بهت فکر نمی کنه،
و اهمیتی بهت نمیده،
تا از تنهایی بیرونت بیاره ...
:گل: