از کتاب قابوسنامه تألیف عنصرالمعالی:
پاره ای از باب : در پیشی جستن از(به سبب) سخندانی
سخن که به مردم نمایی (عرضه و ارائه می کنی) بر روی نیکوترین (به نیکوترین صورت) نمای تا مقبول بُوَد و مرمان درجه ی تو بشناسند که بزرگان و خردمندان را به سخن دانند(می شناسند) نه سخن را به مردم؛ که مردم نهان است زیر سخن خویش(سخن انسان شناساننده ی شخصیت اوست)؛ و سخن بُوَد که بگویند به عبارتی که از شنیدن آن، روح تازه گردد و همان سخن به عبارتی دیگر توان گفتن که روح تیره گردد.
حکایت
چنان شنودم که هارون الرّشید خوابی دید، بر آن جمله (به این شرح) که پنداشتی (گفتی/قید شک) همه ی دندان های او از دهان بیرون افتادی به یکبار.
بامداد معبّری را بیاورد و پرسید که: تعبیر خواب چیست؟
معبّر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد! همه ی اقربای (نزدیکان و خویشان/ج قریب) تو پیش از تو بمیرند، چنانکه کس از تو بازنماند.
هارون گفت این مرد را چوب بزنید که بدین دردناکی سخنی در روی من بگفت. چون همه ی قرابات (ج قرابات به معنی خویشی/ در اینجا یعنی خویشان) من پیش از من جمله بمیرند، پس آنگه من که باشم؟
خوابگزاری دیگر بیاوردند و همین خواب با وی گفت.
خوابگزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دید، دلیل کند که خداوند (پادشاه: هارون الرّشید) دراز زندگانی تر بُوَد از همه ی قرابات خویش.
هارون گفت: تعبیر از آن بیرون نشد (مفهوم هر دو تعبیر یکیست، با هم تفاوتی ندارند)، امّا از عبارت تا عبارت بسیار فرق است. این مرد را صد دینار بدهید.
پس پشت و روی (نهان و آشکار) سخن باید نگه داشت و هرچه گویی، بر روی نیکوتر باید گفتن تا هم سخنگوی باشی و هم سخندان. اگر گویی و ندانی، چه تو و چه آن مرغک که او را طوطک (طوطک) خوانند که وی نیز سخنگوی است امّا سخندان نیست.