• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

..:: شوخی با ایران انجمنی ها نسخه شماره 18 ::..

Mans0ur

New member
پیشاپیش از اینکه این ورژن از شوخی طولانی تر از بقیه شد عذر میخوام. بر حسب طرح کلی داستان چاره ای نبود :نیش:

این جسارت بنده رو هم ببخشید. من مامورم و معذور. مقصر اصلی یکی دیگه هست :نیش:



مطلعيد كه در زمين گونه هاي مختلفي زندگي مينموده اند مانند دايناسورها و ماموت ها تا بيا جلوتر مانند پلنگ مازندران كه اكنون نيستند و منقرض شده اند. خيلي هايشان به وسيله تغييرات آب و هوايي و خيلي ديگر را انسانها زحمتشان را كشيدند و خيلي هاي ديگر هستند كه در شرف انقراض مي باشند و انسانها دارند رويشان كار ميكنند و نامشان را گذاشته اند گونه حفاظت شده و آنها هم گول همين كلمه را ميخورند و از لانه اشان كه ميزنند بيرون با تير ميزنند شكارشان ميكنند و خلاص! :نیش: و انسان شام شب نخورد و گرسنه بخوابد كه مثلا فلان جور بز منقرض نشود؟؟!! بشود فداي سرم. :نیش: و اين همه گونه شكر خدا در دنيا هست و چيزي كه زياد است گونه،و ما همه رفتني هستيم و آنچه كه ميماند همين شامي است كه دور هم مينشينند و گونه مذكور را ميخورند و خوش ميگذرد و اين جور صميميت هاست كه ميماند.

از این رو ، ما با خودمان يك بررسي كوچكي نموديم و به اصطلاح يك فلش بكي داشتيم به آنچه كه گذشت و در اين عمل مبتكرانه، اينجانب به شخصه با تمام هوش و ذكاوتي كه از خود نمايان ساختم و با وارد ساختن فشاري معادل يك ميليون پاسكال به اين كله مبارك و همايوني به نتايج جالب و درخور توجهي دست يافتم و آن اینکه جناب پلنگ خان علی رغم داعیه هایی که مبنی بر اصیل بودن نسل خویش دارند ، آن چنان اصیل نیستند و نسخه ی چینی و مهندسی معکوس شده ی پلنگ مازندران هستند. چرا که پلنگ ِ مازندران ِ اصیل منقرض گشته اند.

اما نکته ی قابل توجه اینکه در این میان هر چه تلاش نمودیم تا اطلاعات کامل تری از زندگی و شخصیت این گونه ی عجیب و مرموز به دست بیاوریم ، موفق نشدیم. از این رو هر چه فشار را بيشتر كرديم بر اين كله نازنين براي یافتن ِ منبعی قابل استناد ، افاقه نكرد. نميدانم مشكل از كله اينجانب بود يا از ميزان فشار وارده!!! ولي همينجا به شما قول ميدهم كه حتما آمار اين گونه ی مرموز را در بياورم كه ناكام از دنيا نروم.

در همین راستا ، دست به دامان دوستی گرانمایه و توانمند در امور اکتشاف و تجسس گشتیم. این دوست توانمند کسی نیست جز طاهره بانوی گرامی :نیش:

تصویر زیر مربوط به زمانیه که طاهره بانو برای تجسس و کسب اطلاعات ، از راه های کوهستانی به سمت قلمرو و مخفی گاه پلنگ حرکت کردند :نیش:

1.jpg

از اونجایی که ایشون در خبرنگاری هم تجربه داشتند ، اطلاعات به روز و مرتبی جهت گزارش دادن به شما سروران گرامی ، به من مخابره کردند که در ادامه با هم مرور میکنیم.

و اما بخوانید گزارش های طاهره بانوی کاشف گر را :نیش:

بالاخره پس از روزهای طولانی و خسته کننده و گذر از کوره راه های باریک ، به قلمرو و مخفی گاه پلنگ خان ِ مرموز رسیدم :نیش: چیزی که واسه من خیلی عجیب بود ، سبک زندگی مدرنی بود که در قلمرو ایشون در جریان بود. همون روز اول پلنگ خان رو دیدم که با ژستی مظلوم گونه دم ِ در خونه اشون واستاده بود و خانوم ِ نسبتا محترمی هم داشت ازشون عکس میگرفت و این جمله رو هم زمزمه میکرد که میگیرم عکس ِ یادگاری تا بماند روزگاری :نیش:

از اون جایی که من خیلی فرز تشریف دارم سریعا دوربین آخرین مدل ( این آخرین مدلش خیلی مهم بود :نیش: ) خودمو در آوردم و این لحظه ی تاریخی رو شکار کردم.

2.jpg

اینم دوربین ِ آخرین مدل ِ خانوم ِ طاهره بانو :نیش:

2+.jpg

اما این همه ی ماجرا نیست.صبر کنید تا شخصیت پلید ایشون رو واستون رو کنم.

در روز دوم متوجه شدم که پلنگ عاشق شد . اینم مدرکش :نیش:

3.jpg

خلاصه اینکه بعد از کلی رفتن و اومدن ها و التماس و خواهش و تمنا ، این خانوم ِ سیاه بخت پذیرفتن که با پلنگ ِ قصه ی ما مزدوج بشن.

3+.jpg

اینجا پلنگ خان رو میبینید که لبخند ژکوند ِ بدترکیبی از سر ِ رضایت دارن :نیش:

4.JPG

ولی زندگی همش عشق و عاشقی نیست پلنگ خان. میگی نه ؟ به زودی بهت اثبات میشه :نیش:

چند روز بعد پلنگ فهمید که زندگی فقط این داستان ها و خوردن و خوابیدن نیست و خرج و مخارج بالاست پس تصمیم گرفت تا کار کنه . اوایل میرفت به قلمرو های مجاور و شکار میکرد. چیز های زیادی هم نصیبش میشد

5.jpg

اما خیلی زود همه رو منقرض کرد :نیش: ( اول ماجرا که خدمتتون عرض کرده بودم. چه معنی میده آدم شکار نکنه. گشنه بخوابیم که فلان گونه منقرض نشه؟ بشه. فدای سرم :نیش: )

واسه همین پلنگ مجبور شد کمین کنه و در موقعیت مناسب به همسایه هاش هجوم ببره . ( ای پلنگ نالوتی :نیش: چقد زود به لطف طاهره بانو دستت واسه همه رو شد :نیش: )

6.jpg

بعد از کلی کشیک طولانی مدت بالاخره موقعیت مناسب فراهم شد

7.jpg
اما این حیوانات ِ لطیف فوتبالیستند و به همین خاطر خیلی فرز هستند و از دست پلنگ خان گریختند. ولی ببینید چه بلایی سرشون آورد این پلنگ چینی ِ بی هویت ِ سنگ دل :ناراحت:

8.jpg
خلاصه ، سرتون رو درد نیارم . بعد از اینکه پلنگ به کلی نا امید شده بود و دست از پا دراز تر داشت بر میگشت خونه ، یهویی چشش به دو موجود بی گناه بی دفاع افتاد. پلنگ هم از این فرصت استفاده کرد و سریع رفت تا مخشون رو برنه و بصورت مسالمت آمیز ببرتشون خونه اش. تا مبادا فرار کنن :نیش:

9.jpg
ولی چشمان تیز ِ انسان های حامی حیوانات ، به همه سمت میگرده و درست در لحظه ی نهایی این کلانتر کوچولوی محله مچ ِ پلنگ خان رو گرفت :نیش:

10.jpg
پلنگ خان اینبار هم ناکام موند :نیش:

از اونجایی که زندگی خرج داره ، خیلی زود خانومش ترکش میکنه و میره خونه ی باباش :نیش:

حتی روز ِ تولد پلنگ هم حاظر نشد تا بیاد و با هم جشن بگیرن . پلنگ خان کل شب ِ تولدش رو تنها جلوی این کیک نشست

11.jpg
خلاصه خانومش حاظر نشد دیگه برگرده و پلنگ خان هم خودکشی کرد و به رحمت ایزدی رفت . روحش شاد و یادش گرامی :نیش:

اینم آخرین لحظه های زندگی ِ پلنگ خان :نیش:

12.jpg

گزارش طاهره بانو از این منطقه ی کشور تموم شد. واسه همین ایشون راه افتادن تا اکتشافات دیگه ای رو هم واسه ما ممکن کنن . با تشکر از زحمات ایشون :احترام:

ایشون تصمیم گرفتن تا برن به سمت پادگان ِ امید . واسه همین از مشهد به سمت ِ قم بعدش تهران و بعدش مازندران راه افتادن. چجوری ؟ :نیش: نمیدونم :نیش:

تو میونه ی راه یهو با آقا مهدی برخورد کردند :نیش: (MAHDI)

اینم آخرین تصویر کشف شده از مهدی :نیش:

13.jpg

از اونجایی که مهدی خیلی بامعرفته ، از نماینده و سفیر ما خیلی استقبال گرمی داشت و ایشونو به منزلش دعوت کرد. در منزل مهدی تصاویر بسیار عجیبی مشاهده شد.

اینجا ایشون و یکی از دوستانش در حال استراحت زیر باد ِ کولر هستند. ابتکار رو میبینید خدا وکیلی :نیش: بی خود نیست بهش میگن نخبه :نیش:

14.jpg
طاهره خانوم همیشه معترض ، اینبار هم کوتاه نیومدن و گفتن که منم گرممه. شورشو در آوردین. این چه وضعشه و از این حرفا. کلی هم کهلی بازی در آوردن :نیش: خلاصه این دوستان ِ گرامی بازم هم ابتکار به خرج دادن :نیش: ببینیم با هم :نیش:

14+.jpg

فرداش قرار شد مهدی با ماشین ِ آخرین سیستمش طاهره خانوم رو به ترمینال ِ قم – تهران برسونن و ایشون رو به سمت تهران راهی کنن. ابنجا هم اتفاقات ِ عجیب از چشمان ِ تیزبین ِ سفیر ما دور نموند :نیش: ببینید چه بلایی سر ماشینش اومد در اثر رعایت نکردن ِ نکات ِ ایمنی:نیش:

15.jpg

طاهره بانو در تهران ، خانوم ِ معصومه بانو رو هم زیارت کردند. چون دیر وقت بود تصمیم گرفتن شب رو در منزل معصومه بانو بگذرونن. ببینید آدمو به چه کارایی وا میداریدا :نیش: تصاویر خصوصی زندگی شخصی ملت رو باید واستون رو کنیم حتما ؟ :نیش: خواهر گرامی ِ من ، بنده عذر میخوام ولی چه کنم که مامورم و معذور. باید زورگویی های شما به همسر گرامی شما رو بشه واسه بقیه. :نیش:

خلاصه ، هنوز یک ساعت از ورود طاهره بانو به منزل معصومه بانو نگذشته بود که یهو صداهای ناهنجاری به گوش خانوم ِ طاهره بانو رسید. ایشون هم مثل صحنه های اکشن تو فیلما سریعا پریدن و دوربینشونو از تو کیف در آوردن و صحنه رو واسمون شکار کردن :نیش:

16.jpg

معصومه بانوی گرامی ، خواهر محترم ، باید خدمتتون عرض کنم که اون گوشه خواهر من. حواستون هست آیا ؟ :نیش:

اون صداهای ناهنجار هم فریاد های همسر گرامی ایشون بود :نیش:

سفیر محترمه و گران مایه بنده از تهران هم جون ِ سالم به در بردن و رسیدن به ولایت ِ خودشون :نیش: و این آغاز دور جدیدی از گزارش های ایشون بود.

بعد از یک روز استراحت ایشون رفتن به پادگان قدس ِ ساری. اشتباه نکنید ، نرفتن اونجا خدمت کنن. بلکه رفتن تا خبری از امید بیارن واستون :نیش: و چه خبرهای دسته اولی هم آوردن :نیش:

اینجا امید در حال خوندن ِ سرود ملی کشورمون با تمام ِ وجود هست

17.jpg

ایشون اون گوشه ها همچنان پرسه میزد که یهو متوجه شد امید احترام زده و داره خودشو به فرمانده ها معرفی میکنه

18.jpg

تو همین گیر و دارها بود که هارد امید به طور اتفاقی افتاد دست خانوم ِ طاهره :نیش: وای که چه چیزهایی توش نبود :نیش: با هم تصویرش رو میبینیم :نیش:

18+.jpg

از قضا ، طبق گزارش های طاهره بانو ، امید خیلی سرباز شر و پر رویی تشریف داشت. واسه همین همیشه اضافه خدمت میخورد. اون موقع ها این خبر طاهره خانوم رو زیاد جدی نمیگرفتم ولی همین امروز استاد چخوف ( پیش گوی جدید ایران انجمن :نیش: ) آینده ی امید رو بهم نشون داد :نیش:

سالیان سال گذشت و امید همچنان به خدمت مقدس سربازی مشغوله :نیش: داره مرزبانی میکنه :نیش: آخه تبعیدش کردن لب مرز :نیش:

19.jpg

از این قضیه بگذریم که وقت تنگه. طاهره خانوم قصد برگشت به منزل رو کردند. در مسیر برگشت از ساری به تنکابن یهو چششون به ماشینی افتاد که آقاهه دهن خانومه رو بسته بود. اینجا بود که گارآگاه بازی طاهره بانو گل کرد و یه عملیات کبری 11 رو اجرا کردن و تو رشت گیر انداختن این ماشین رو :نیش:

19+.jpg

هنوز سر نشینان از ماشین پیاده نشده بودن که ایشون دریافتند سرنشینان کسی نبودند جز خانوم ِ سایه و یه آقای محترم. بعد از سلام و خوش و بش مشخص شد که سایه خانوم ازدواج کردن و رو نکردن قضیه رو :نیش: همگی یه شام افتادیم :نیش: خلاصه باز هم طاهره بانو لنگر انداخت :نیش: ( فکر میکنم خانوم ِ سایه و همسر گرامیشون داشتن از ماه عسل بر میگشتن :نیش: . خوش گذشت ماه عسل خانوم ِ سایه ؟ :نیش: )

طبق گزارشات ایشون ، خانوم ِ سایه یک کد نویس خیلی ماهری شدند و چندین بار هم به کشورهای خارجه رفتن واسه تدریس و سمینار و این حرفا . اینم مدرکش

20.jpg

ولی خب باز هم استاد چخوف رو احظار کردیم تا آینده ی سایه خانم رو هم ببینیم. من چیزی نمیگم. خودتون ببینید :نیش:

ca8gsf8b4zto4wlatb17.jpg


اینم برنامه نویسیه خانوم ِ سایه ؟ :نیش:

اما این پایان ماجرا نبود. در ادامه ایشون با خانوم ِ سولماز هم یه قراری گذاشتن . لابد با خودشون گفتن حالا که تا اینجا اومدم ، یه سری هم به سوسولی خانوم بزنم ( سوسولی = سولی = سولماز :نیش: ) خلاصه، ماحصل این دیدار یک چیز جالبی بود. ایشون برگه ی امتحان ریاضی خانوم ِ سولماز رو هم واسمون فرستادن :نیش:


ix2ek6xuhqm4zawkvjcs.jpg


اینم یکی دیگه از شاهکار های سولماز خانوم :نیش:


62orfago2xjo3oon0dxa.jpg


و اما چیزی که من باید اینجا متذکر بشم اینه که سعی کنید همیشه سرتون تو کار خودتون باشه و تو زندگی مردم تجسس نکنین. خوب نیست. چرا ؟ خب بفرمایید ببینید. اینم دلیلیش :نیش:


6y8j2ery3my5l5uv49.jpg


این تصویر رو هم استاد چخوف به من نشون دادن. تصویری از آینده ی طاهره بانو. انقد تو زندگی مردم سرک کشیدین که آخر سر هیچی نشدین که هیچ ، معتاد هم شدین :نیش:
 

سایه

کاربر ويژه
وای طاهره خیلی وسیله نقلییَت باحاله:غش:

attachment.php



ایشون همون دختر همسایه عمه خانوم هستن آیا :نیش::giggle:

attachment.php



:تعجب::تعجب: :53:

attachment.php




من زیاد حرف میزنم ها :91::29::sanjaghi:
attachment.php



طبق گزارشات ایشون ، خانوم ِ سایه یک کد نویس خیلی ماهری شدند و چندین بار هم به کشورهای خارجه رفتن واسه تدریس و سمینار و این حرفا . اینم مدرکش
attachment.php

:خونسرد:
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
:نیش2: خسته نباشین، چقدر نوشته داشت:نیش: دستتون درد نگرفت؟:52: ممنون جالب بود:19:
 

MAHDI

متخصص بخش نرم افزار
منصور جان خیلی عالی بود :دست:

آفرین راضیم ازت اطلاعات گروهمون رو زیاد ندادی بیرون :نیش:

آما تمام اینا یک طرف هارد امید یک طرف :50:

اون s جمع از پهنا تو حلقم :نیش:
 

goldstar

متخصص بخش راهی تا خدا
:غش2::غش2::غش2::غش2::غش2:
ممنون که موجبات شادی ما رو فراهم آوردید:نیش2:
میگما آبجی طاهره ، خیلی زود دستت واسشون رو شد:خنده2:
 

سایه

کاربر ويژه
مرسی آقا منصور:39:
خییییییییلی قشنگ بود:دست::دست:

:غش: پلنگ خان:غش:
 

Mahdi Askari

مدير فنی
ممنون منصور جان جالب بود
مرسی از اونهمه تعریفی که اون بالا ازم کردی:100:
اما همچین زیادتر از بقیه هم نشد ها:خنده1:
 

Mans0ur

New member
منصور جان خیلی عالی بود :دست:

آفرین راضیم ازت اطلاعات گروهمون رو زیاد ندادی بیرون :نیش:

آما تمام اینا یک طرف هارد امید یک طرف :50:

اون s جمع از پهنا تو حلقم :نیش:


فکر کردی به این راحتی ها اطلاعات لو میدم من ؟ :تعجب:

واقعا همچین فکری کردی ؟ :مشکوک:

دیدی هاردشو ؟ :نیش: خیلی تا مرموزه :نیش:
 

Mans0ur

New member
:غش2::غش2::غش2::غش2::غش2:
ممنون که موجبات شادی ما رو فراهم آوردید:نیش2:
میگما آبجی طاهره ، خیلی زود دستت واسشون رو شد:خنده2:


خواهش میکنم :احترام:

مرسی آقا منصور:39:
خییییییییلی قشنگ بود:دست::دست:

:غش: پلنگ خان:غش:

خواهش میکنم سایه خانوم :احترام:


خسته نباشی برادر :نیش2:
معلومه به اقتدار خواهرت پی بردیا :خنده2:

ممنونم. معلومه که پی بردم :نیش:

خیلی خشانت به خرج میدی ها :نیش:
 

MAHDI

متخصص بخش نرم افزار
منصور من کلا از چیزای مرموز خیلی خوشم میاد :50:
[MENTION=14805]Mans0ur[/MENTION]

آبجی یعنی اون موقع که ما میخواستیم چپ چپ نگاه کنیم شما داشتی ته دلت بهمون میخندیدی :نیش:

[MENTION=24555]معصومه بانو[/MENTION]
 

معصومه بانو

متخصص بخش خانه و خانواده
[COLOR=[URL=http://www.iranjoman.com/usertag.php?do=list&action=hash&hash=ff9900%5D%5BB%5DMans0ur%5BB%5D%5Bquote%3DMAHDI]#ff9900]Mans0ur
MAHDI[/URL گفت:

نه بابا نمیخندیدم کی گفته اصلا اینجا چه خبره :تعجب2:
داداش مهدی گردن من از مو باریکتره :ناراحت:
داداش منصور یکی بود حمایتمون میکرد نذاشتیا :سوت:

 

MAHDI

متخصص بخش نرم افزار
نه بابا نمیخندیدم کی گفته اصلا اینجا چه خبره
داداش مهدی گردن من از مو باریکتره
داداش منصور یکی بود حمایتمون میکرد نذاشتیا

آبجی با اون خشونت افسار گسیخته ای که ما تو اون عکس شاهدش بودیم مجبوریم حمایت کنیم :نیش:
منصور هم مجبوره :نیش: شک نکنین بعد از گزارش هایی که دریافت کرد :نیش:
 

معصومه بانو

متخصص بخش خانه و خانواده


آبجی با اون خشونت افسار گسیخته ای که ما تو اون عکس شاهدش بودیم مجبوریم حمایت کنیم :نیش:
منصور هم مجبوره :نیش: شک نکنین بعد از گزارش هایی که دریافت کرد :نیش:


تازه منصور خان مونده تا خشونت منو ببینه صبر کن داداش مهدی :اخطار:
پسر خوبی باش تا کاریت نداشته باشم :50:
حساب گزارشگرشم میرسم به موقعش:sanjaghi:
 

پانته آ

متخصص بخش
بیچاره پلنگ خان:ناراحت:
آبجی ماشین نومبارک پس شیرینیش کو
اقا منصور من که خیلی خندیدم مرسی
 
آخرین ویرایش:
بالا