• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

.::: شوخی با ایران انجمنی ها نسخه ورژن شماره13 (ویژه ی میلاد حضرت علی اکبر) :::.

Silver Star

مدير ارشد تالار
خب خب خب...:احترام:
بعد از ساعتها انتظار دوستان در چت باکس :50:
نوبتیم که باشه نوبت شوخیه منه :نیش:
من سولماز براتی مجری شماره 13 (بازم 13، من عاشق این عددم :شاد:) ویژه ی میلاد حضرت علی اکبر هستم. :احترام:


خیلی منتظرتون نمیذارم و میرم سراغ اولیش:شاد2:

خب، الان میخوام دوران شیرین کودکی بعضی از ایران انجمنی ها رو نشون بدم بهتون :نیش:

نفر اول کیه؟:فکر:


امین عزیزمون:دست:

امین از همون بچگی علاقه ی زیادی به دانستن همه چیز داشت.

Persian-Star_005.jpg

درباره ی همه چیز مطالعه و جست و جو میکرد و میخواست سر از کار همه چیزای دور و برش در بیاره

414-11-pixdooni.com.jpg

هر چیز جدیدی براش جالب بود

414-13-pixdooni.com.jpg
دوست داشت خودش شخصا همه چیز رو تجربه کنه

989.jpg
آخر کار هم یه فکری به سرش زد

Persian-Star.org_002.jpg
فکری در باره ی الکتریسیته. و اون رو رو یکی از آشنایان آزمایش کرد

414-14-pixdooni.com.jpg
*****ـــــــــــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــــــــــ*****

خب نفرات بعدی
امید و مهدی :نیش:


امید و مهدی در کودکستان خیلی دوستان باحالی بودند. (هنوز هم هستن) :18:

didani-va-khandedar-49-500x375.jpg

ولی، ولی، ولی...
هم امید بچه ی شیطونی بود:52:

414-12-pixdooni.com.jpg


هم مهدی :52:

414-15-pixdooni.com.jpg


خب حالا فکر کنین این دو تا با هم رفیق بشن:52::52: :نیش:

Persian-Star.org_044.jpg

امید و مهدی با همکاری همدیگه در کودکستان (همون مهد) کار های زیادی رو به انجام رسوندن که اینک گزارش تصویری چند تا از اونا رو میبینیم:

414-02-pixdooni.com.jpg
1321125834when_kids_have_the_last_laugh_part_4_640_08.jpg
1321125834when_kids_have_the_last_laugh_part_4_640_26.jpg
9111287e51.jpg
*****ـــــــــــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــــــــــ*****
حالا نوبت یه دانشجویه!

داوود انجمن ما از همون اول از تکلیف و مشق شب و روز و ... بدش میومد. وقتی معلم میگفت تحقیق، قیافش میشد این:
1294500841001.jpg

موقع انجام دادن تحقیق هم که...
01.jpg

(به عینکش توجه کنین!!!!!!!!!!)

خلاصه این شد که هر دفعه داوود خان با کلی کتکی که از طرف معلم و مدیر و والدین میخورد پروژه هاش رو به سر انجام میرسوند.


یه بار هم که مانور زلزله داشتن، داوود خان نقش آتش نشان رو داشت که یه دفعه ساختمون واقعا آتیش گرفت. ولی داووده دیگه...
03.jpg
*****ـــــــــــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــــــــــ*****


خب نوبتی هم که باشه نوبت بچگی خودمه :نیش:
من از بچگی شیطان تشریف داشتم (به نقل از خاله ها و مامانم)

28.jpg

فضول بودم
Persian-Star.org_055.jpg

هیچ حیوانی از دست من در آسایش نبود

funny-cats-and-babies.jpg

از همون اول هم رزمی کار بودم
parents_20.jpg
کلا مرض داشتم( اون بیچاره سامان هستش)

79937_965.jpg
البته از همون موقع عاشق کتاب بودم

27.jpg
ولی خب شیطنتم هم زیاد بود و آخر کار این شکلی میشدم

browse_041.jpg
ولی آخرش یه راه برای کنترل من پیدا شد
1307349995child_08.jpg

*****ـــــــــــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــــــــــ*****

خب، حالا میخوام یه رازی رو فاش کنم... :راز:
میدونین چرا فاطمه و بارون همیشه در حال مشاعره هستن؟ این ریشه در کودکیشون داره. :18:
از قراره معلوم باران جان و فاطمه جان از همون بچگی به مشاعره علاقه داشتن.

ولی اون موقع مثل الان نبود که...:52:

داستان از اونجا شروع میشه که یه روز این دوتا مشاعر داشتن با هم بازی میکردن که سر یه عروسک دعواشون شد.

گفتن چرا دعوا وقتی یه راه بهتر هست.
مشاعره.
واین بود جریان اولین مشاعره ی این دو دوست عزیز.

(البته چون سر آخر بعد از چند سال و اندی ماه معلوم نشد کدومشون برنده ست آخرش تکلیف عروسکه اینجوری معلوم شد)
18975043427794475950.jpg

*****ـــــــــــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــــــــــ*****
خب انسان مشخول (شوخی بر وزن مفعول، یعنی کسی که مورد شوخی قرار میگیرد) بعدی کسی نیست جز فرمانروای بزرگمون علی جان :نیش:

علی آقا از همون اول عشق کامپیوتر و اینترنت و این جور چیزا بودش :18:
00567253899305062903.jpg


دیگه از کودکیشون اطلاعی ندارم، ولی یه خبر داغ ازش دارم :بدجنس:
میدونین علی جان چرا سرش شلوغ بود هی میگفت تا هفدهم نمیام؟
از قرار معلوم گروهی ادمین عزیزمون رو دزدیدن، میخوان از زیر زبونش بکشن بیرون که این رمز موفقیتش چیه.:52:
علی جان هم از اون موقع تا حالا، با این اختراع خودش به انجمن سر میزده :نیش:
99606361281175708314.jpg


*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****


از قراره معلوم تاپیک های آموزش دفاع شخصی پلنگ خان به خیلی جنجال به پا کرده. :18:
میترا خانوم هر شب به جای قصه، این پست های آمورش دفاع شخصی رو واسه مهلای کوشولو میخونده. اون بچه هم طفلک به این روز دراومده
51345297242571611776.jpg


و با همکاری یکی از فامیلاشون
38074682914066683207.jpg

*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****

نمیدونم خبر دارید یا نه ولی انگار شیما جون چند هفته پیش با یکی از مسئولین جلسه امتحان دعواش شده بوده.

جریان ازاین قراره که این مسئوله هی رو اعصاب شیما موقع امتحان راه میرفته و که یه دفعه شیما آقاهه رو...
50569530966465827833.jpg



و برای محکم کاری...

60385926370337758643.jpg


و برای اینکه حساب کار دستش بیاد که چطوری باید با یه خانوم محترم حرف بزنه شیما رفت و با مریم و نگار یه درس درست و حسابی بهش دادن...
90520724667574942082.jpg

98835863015012740566.jpg

*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****

قیافه ی من وقتی یکی داداش امیدم رو اذیت میکنه :عصبانی:

18813997110256341380.jpg

*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****

خب و این یکی هم فقط و فقط به خاطر تنبیه یه نفر :عصبانی:

دوستانی که اهل کلاس زبان جمعه ها تو ریدکال هستن، حتما از شیطنت امین خبر دارن که خودش رو جای بقیه جا میزنه. خصوصا هم به ناظم مهدی خیلی علاقه داره...:18:

خب اگه امین در واقعیت خودش رو به شکل اعضای دیگه در بیلره، چه اتفاقاتی واسش پیش میاد؟:فکر:

فرض کنین امین خودش رو جای باباهوشنگ جا زده. اونوقت برای اینکه ما گول بخوریم، مجبوره مثل باباهوشنگ واسه همه پست ها پسند بزنه. ولی چون امین تا حالا از این کارای قشنگ نکرده و چون بدون تمرین شروع به این کار کرده عضلات انگشت اشاره اش آسیب میبینه و...:52:

حالا بره جای پلنگ. میره یه کم آموزش دفاع خیابانی بذاره که چون در این رشته سر رشته نداره (!) همه رو اشتباه یاد میده و دوستانی هم که اونا رو به کار بردن هیچ نفعی واسشون نداشته و حتی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در نتیجه دوستان گروهی نینجا استخدام کردن که حساب امین رو برسن و ...:52:

حالا فکر کنین امین خودش رو جای مهدی جا بزنه. میره چند تا عکس از گروه آقایان خرابکار میذاره واسه دخترای انجمن. دخترا هم که دیگه طاقتشون تموم شده بوده، میرن یه فصل کتک مفصل مهدی تقلبی(یعنی امین) رو میزنن...:52:

و در نهایت امین خیلی با دل و جرئت خودش رو جای علی ادمین انجمن جا میزنه. از قضا همون روز علی و مهلا قرار بود برن پارک. امین هم این بچه رو میبره پارک و چون بچه داری بلد نیست، مهلا کوشولو رو گم میکنه تو پارک (بگید خدا نکنه) بعدش میره من من کنان موضوع رو به میترا خانوم بگه که یه دفعه همه انجمن میریزه سرش و تا میخوره کتکش میزنن...:52:

آخرش امین میفهمه که اصلا گم شدن مهلا یه نقشه بوده و بچه ها میخواستن یه درس درست وحسابی بهش بدن که دیگه از این کارا نکنه...:50:

*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****
این تاپیک های مد میترا جون هم کار دست بچه ها داد آخرش...

64609892872266716594.jpg


80800546876335589767.jpg


87475240534548146985.jpg


99759286400282858369.jpg


73984785043376293686.jpg

*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****

شیما همیشه میگفت که اگه شوهر کنه چی باید برای شوهر اینده اش شام درست کنه...

ماه اول...

یا از رستوران غذا میاد...:44:

59807343636933597344.jpg


یا به رستوران میروند...:44:
33323412537605686012.jpg


ماه دوم...
بدون شرح... :50:
92581696494386955998.jpg


ماه سوم...
وای الان آقامون میاد این غذا هنوز اماده نیست...:52:


34840034648913702351.jpg
ماه چهارم...
شوهر شیما...:25:
54583363290692819852.jpg

:غش2:
*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****

یه روز من و نسرین و نرگس نشسته بودیم تو ریدکال داشتیم حرف میزدیم که مثل همیشه من و مهدی شروع کردیم به کل کل.

یه دفعه دیدم نرگس پا شد اومد طرفم. یقم رو گرفت که تو خجالت نمیکشی؟ مهدی ازت بزرگتره و زشته اینجوری باهاش حرف میزنی و...

90143107250396355847.jpg


من بهش گفتم بیخیال نرگس، ماشاالله خود مهدی زبون داره قد قدش، تو اعصاب خودتو خورد نکن دوست جون!

ولی نرگس رفت نسرین رو صدا کرد و اونوقت نسرین ...


02326062398442629171.jpg


در همین کشمکش بسر میبردیم که یه دفعه متوجه قیافه ی مهدی شدیم...
21759718100347767666.jpg




یه کم که سرمون رو چرخوندیم پشت درختا امید و یوسف رو دیدیم...
92038566364757303527.jpg



همون موقع بود که شم کارآگاهی من یه ندا هایی داد.از اونجا که حتما خبر دارید پاتوق دخترا همیشه گرم و پر از خوراکی هست. این آقایون هم که عاشق خوراکی های خوشمزه هستن. میخواستن بین دخترا تفرقه بندازن که خوراکی هاشون رو صاحب شن که ما زود فهمیدیم و اعلان جنگ دادیم
63957880689852247338.jpg




پسرا هم داشتن واسه جنگ اماده میشدن
56291950687484296955.jpg




که بابا هوشنگ گفت آخه این چه کاریه دارین میکنین؟ بچه های گلم این کارا رو نکنین. ادمین اگه بفهمه مبدونین چقدر ناراحت میشه؟ میخواین دشمن شاد بشیم انجمن های دیگه بهمون بخندن؟
دیدیم بابا هوشنگ مثل همیشه دارن حقیقت رو میگن. خلاصه با مشورت اعضا قرار شد بین من و پلنگ که ورزشکار های ارشد انجمن بودیم مسابقه ای برگزار بشه.
ما هم واسه مسابقه آماده شدیم...
44139488367989977343.jpg


81001051627568786365.jpg


08027202272775568679.jpg


23573468215179080477.jpg








و شروع...

03353128672080587750.jpg

33747262511598126934.jpg


38966765507714761785.jpg


39040041652395764820.jpg







البته چون پسرا قویترن (البته از لحاظ جسمی فقط) بعضی اوقات به ما یه ارفاق هایی میشد (اون پسره که داره به ما کمک میکنه سامانه) :نیش:
33397196921892754754.jpg


ولی در آخر باز هم به خاطر همون مسئله قدرت فیزیکی پلنگ تو بیشتر مسابقه ها از من برد و...

26088136570390042589.jpg


من کلی غصه دار شدم و نشستم یه گوشه ی انجمن تو تاپیک جایی برای دلتنگی های تو و هی گریه کردم و هی گریه کردم...
80547215081433088778.jpg




بعدش یوسف که دید من خیلی غصه دارم (علت انتخاب یوسف این بود که یوسف از تمام آقایون انجمن مهربونتره) رفت تو خوراکی ها داروی خواب آور ریخت و پسرا که تمام خوراکی های خوشمزه رو خورده بودن همه خواب رفتن و ما هم رفتیم پسرا رو با اردنگی انداختیم بیرون و پاتوقمون رو پس گرفتیم...
12302773776260333381.jpg

قیافه پسرا...
85832855115211183481.jpg


97407488873153546801.jpg




و از اون به بعد فقط به یوسف خوراکیهامون رو دادیم...
98407648048626726522.jpg

*****ــــــــــــــــ***********:نیش:***********ــــــــــــــــ*****
خب رفقا :احترام:
اینم شوخی این حقیر.
امیدوارم تونسته باشم لبخندی رو مهمون لباتون بکنم :39:



 
آخرین ویرایش:

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
:غش:وااااااااااااای سولماز خیلی باحالی
کلی خندیدم:توافق:
 

Mahdi Askari

مدير فنی
خوب شوخی شماره 13 که اختصاصی روز میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان بود رو تموم می کنیم
دوستان نظر پیشنهاد انتقاد در مورد این تاپیک و یا به صورت کلی در مورد تمام شوخی دارن که به خودشون مربوطه اما در مورد این تاپیک همینجا بنویسن :نیش:

اما چند نکته رو یاد آور میشم
1- آیدا خانم خیلی از من ارشدتر هستن در رشته های رزمی و بقیه رزمی کاران انجمن اما چون مسئله کشمکشی که من با سولماز خانم داشتم واقعا اتفاق افتاده بود ایشون به این سبک نوشتن رزمی کاران ارشدتر منو ببخشن
2- یوسف رو .... :نیش:
3- :بدجنس: امیدوارم از اعضا اجازه گرفته باشن در غیر اینصورت و گزارش با ایشون برخورد میشه :بدجنس:
4- و در آخر هم مثل بقیه شوخی های دخترانه از آخر دخترا برنده شدن :سوت:
حالا ما هم میگیم باشه شما برنده شدید


دوستان نظرات خودتون رو بگید
:گل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


:غش2:
خیلی خیلی زحمت کشیدی سولمازجان.:گل::دست:
بیش از همه از اوضاع مهلا و انگشتای داغان امین در پی لایکیدن لذّت بردم.:نیش2:
یادم باشه توی ریدکال مشاعره جبران کنم! بهت بیت برسونم! :بدجنس:
 

0mid

متخصص بخش ورزشی
ایول سولمازی خیلی خوب بود :نیش: :نیش: :نیش:
خوشم اومد مثل خودم با استعدادی :بله: :قلیون: :نیش:

:شاد: :شاد: :شاد:
 

maksemos

متخصص بخش خودرو
(علت انتخاب یوسف این بود که یوسف از تمام آقایون انجمن مهربونتره)

برین کنارر...
کنارررر..کنارررر
منو میگه هااا :بدجنس:


ایول سولی فکر کنم تنها ترین شوخی که براش وقت گذاشته شده بود همینه ! :خنده2:
به دل نگیرین هااا خواستم ما بین شوخی یه حقیقتی گفته باشم :نیش:
 

Nicol

متخصص بخش گردشگری
ممنون سولماز جونم...:گل:

حسابی خندوندیمون...
:خنده2:

خیلی باحال بود.دمت هات دخمل گل...
:شاد2:
 

amininho

متخصص بخش کامپیوتر
ایول سولماز عالی بود:داغ:
بسی خندیدم
از سوژه ها عالی استفاده شده بود
ممنون
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
خیلی با حال بود جیگر مردم از خنده خدا خیرت بده امتحان رو خوب اومدی دقیقا نزدیک بود اینجوری بشه. :خنده2:
 

Mahdi Askari

مدير فنی
خوب دوستان بعد از یک مدت مشخص ( شوخی 19) به بهترین شوخی جایزه میدیم
جایزه که حتمی هست اما نوع و فراوانیش هنوز با ادمین مشورت نکردم
پس سنگ تموم بذارید
:گل:
 

Mehdi

متخصص بخش سخت افزار
:غش2: :غش2: :غش2:
آفرین سولماز خیلی باحال بود بسی خندیدم :غش2:
نه خوشم اومد امیدوارم کردی:نیش:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
خیلیییییی جالب بود الان صورتم این مدلیه :16:
حیرت انگیز داستانت و بهم ربط داده بودی آفرین :63:
فقط کاش عکس ها رو پیوست میکردی دوست جونم :5:
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
خیلیییییی جالب بود الان صورتم این مدلیه
حیرت انگیز داستانت و بهم ربط داده بودی آفرین
فقط کاش عکس ها رو پیوست میکردی دوست جونم
خوشحالم که دوستش داشتی دوست جون :بغل:
عکس هارو تا یه جایی پیوست کردم بعدش دیگه سیستم اجازه نداد پیوست کنم :نمیدونم:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
خیلی خیلی عالی بود.ممنون.


زنگ تفریح
خانمم : راهنما حرف رزمی کاری شد .تو که نگفتی بوکسور بودی؟
من : نه خانم تا الان نگفتم.
خانمم :
خوب کاری کردی خودت را معرفی نکردی.البته اگر دقت میکردند جای بوکس خوردن روی صورتت هست.
من : حانم ترا خدا آن دوره را یاد من نینداز.
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
سولماز مردم از خنده:غش2:با مهدی جان هم درست حرف بزن:خنده2:دستت درد نکنه عزیزم:بغل:
 

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
:خنده2::خنده2::خنده2:
وای سولماز آفرین به تو...خیلی جالب بود... بسی خندیدم.
قسمت مهلا و امین محشر بود:دست::ایول:
بهت تبریک میگم... یکی از بهترین شوخیا بود:گل::گل::گل:
 
بالا