تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت ...
انـدازه مـی گـیـری،
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی،
مقـایـسـه مـی کـنـی ...
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ...
به قـدر یـک ذره،
یک ثانیه حتی ...
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود،
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم ...
:گل: