♥●•٠·˙ لحظه های کاغذی♥●•٠·˙

[zomorrod]

دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن . . .

اینجا نه بینی کسی دراز می شود ! . . .

نه گرگی به گله ات میزند ! . . .

​

 

[zomorrod]

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :

پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که می شکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

​

 

[zomorrod]

بی حوصله ام

دست خودم نیست

کمی دلتنگ فردایم

فردایی

که تو می آیی

و شاید

من نباشم
​

 

[zomorrod]

تمام خستگی هایت را یکجا میخرم !


تو فقط قول بده ...


صدای خنده هایت را به کسی نفروشی ...!

​

 

[zomorrod]

یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین ما...

همین که دستم رو آروم بگیری....

یه فشار کوچیک بدی.....

این یعنی من هستم تا آخرش.....

همین کافیه....!
​

 

[zomorrod]

• 
  
  

  

  
  
  
  سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
  
  
  
  کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
  
  
  
  بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
  
  
  
  هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
  
  
  
  فقـــط تنهــام نــذار!!​

 

[zomorrod]

گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ..






​

 

[zomorrod]

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”

وقتی یه سنگو تو دریا میندازی

فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه

وبرای همیشه محو میشه

ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره

و سعی می کنم مثل دریا باشم

فراموش کنم سنگ که به دلم زدن

با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم....

​

 

[zomorrod]

در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن

خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن،

(( تو هستی ))
​

 

[zomorrod]

زنـــــدگــــی

"زندگی" بـه من آموخـت . . .

آدمها نـه "

دروغ

" می گویند

نه زیر "

حرفشان

" می زنند .

اگر "

چیزی

" می گویند . . .

صرفا "

احساسشان

" درهمان لحظه سـت


نبـایـد رویش "

حساب

" کرد

​

 

[zomorrod]

نــه از تنهــایــی مــی‌تــرســم،

نــه از تنهــا مــانــدن!

تــرســم از

تنهــا بــودن،

در كنــار دیگــــــری ســت . . .
​

 

[zomorrod]

تنهایی بهتر است

خودتی خودت

حداقل روحت آسایش بیشتری دارد

نگرانی كمتری داری

و میتوانی برای خودت باشی

هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد

همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند

كاش كمی عوض میشدیم


​

 

[zomorrod]

آنکه اعتماد می‌کند...

مهم نیست که به چه چیزی اعتماد می‌کند، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست.

حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست،

چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است.

می‌توانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز
​

 

[zomorrod]

شيشه دل را شکستن احتياجش سنگ نيست

اين دل با نگاهي سرد پرپر مي شود


باخودم عهد بستم بار ديگر که تورا ديدم ...

بگويم از تو دلگيرم ولي باز تو

را ديدم و گفتم : بي تو ميميرم

​

 

[zomorrod]

ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن

آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر

خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من

ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

​

 

[zomorrod]

برای بعضی درد ها

نه می توان گریه کرد

نه می توان فریاد زد

برای بعضی درد ها

فقط می توان نگاه کرد

لبخند زد و بی صدا

شـــــکســـت ...
​

 

[zomorrod]

چگونه است؟!
صبح که بیدار شدی
کدامین نقاب را بر می داری؟
فصل نقابهاست…
انگار کسی ما را بی نقاب نمی بیند
اگر روی واقعی داشته باشیم
کسی ما را نمی پسندد
به دنبال لحظه ایم که تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ایا آن روز هیچ “خودی” باقی خواهد ماند؟
​

​

​

 

[zomorrod]

گوشــی کـه تـو دسـت فشـرده نشــه...

بـه خـاطرِ تـو بوسیـده نشـه...

شــب کنــارِ بـالش گذاشــته نشـه...

چَنــدبـار بـه خاطـرِ پیــامای احتـمـالـی چِکــ نشـه...

گوشــی نیست کـه ..!

صـرفــا همـون گــوشـتــ کــوبـه مَعـروفـه که باید بِـخـاطرِ نداشتــنِ تــو ..

روزی صَــد بار کوبـیـده شه بـه دیــوار ...! ...

​

 

[zomorrod]

عشــــق مـآنند نواختـن پیـانو استـ ....

ابتدا بـاید نواختـن را بر اسـاس قواعد یـاد بگیریـ !

سپـس قواعـِد را فرامـوش کنیـ ...

و بـآ قلــــــبتـــ بنوآزیـ !

​

 

[zomorrod]

از ابتدای خیالت تا هر کجا که بروی ....

به هم می رسیم....

زمین بیهوده گرد نیست !!!!

​