در خانه باز شد، کودک شادمان به سمت در دوید ،
مرد باز هم دست خالی به خانه آمده بود.
کودک نگاهی به چشمان شرمسار پدر انداخت
سپس دستان پدر را گرفت
تا دیگر خالی نباشد..
سلاممم :گل: لحظه لحظه ت با برکت سایه جان. ممنونم از این پیغام قشنگ و دلنوازت :بغل: منم توی این دل شب بهترین ها رو برات آرزو می کنم دوست مهربونم. آرزوهات برآورده به خیر باشن. :گل::دوست:
سلام سایه عزیزم :بغل:
خیلی ممنونم از اینکه همیشه به یادمی و منو شرمنده میکنی :5:
خوشحالم که دوستی چون شما دارم :شاد:
من خوبم دوستم ببخش دیر میشه جواب پیام هام کمی زمان باهام راه نمیاد :73:
امیدوارم آخر هفته خوبی رو پیش رو داشته باشی :گل: