• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
شبگرد
امتیاز کسب شده
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نعمت بزرگی كه خدا به آدمها داده است,اینست كه از شنیدن سكوت عاجزند و از این رو است كه همه آسوده و خوش زندگی می كنند.
    چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است كه به این مردم,آسایش و خوشبختی بخشیده است
    دیوانگی بد نیست...


    هوس کرده ام چنان گیج شوم از تو...

    چنان مست شوی از من...


    که زمین سرگیجه بگیرد
    :19:
    :6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2::6::39::گل::بغل::2:
    سلام:احترام:
    خیلی ممنون:8: شما لطف دارین:39:
    متنای زیبای شماست که ماروهم وسوسه میکنه مطلب بنویسیم:دست::دست:
    درود بر شما
    ممنونم از لطفتون منم امیدوارم همیشه سر افراز و سربلند باشید:احترام::گل:
    من لبریزم ...

    لبریز از حرفهایی که هرگز نخواهم گفت

    و حس هایی که همیشه مرا دچار است !

    حالتی عجیب در من

    که حاصلش به شدت سکوت است و خاموشی ؛

    و نگاهی خیره

    که مرا با خود

    به دور دست های تاریخ خود می برد ...!
    تـــو برمی گردی

    و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم

    در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!
    .شاید قانون دنیا همین باشد
    تو

    صاحبِ آرزویی باشی که شیرینی تعبیرش بــرای دیگری ست !



    ممنونم . همچنین

    ولی شب شما خوش و روز من

    تا دیداری دو باره
    :گل:
    ♥کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ...

    یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ...


    شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے .


    و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ
    دلمان خوش است که مینویسیم ...

    و دیگــران می خـواننــد ...

    و عــده ای می گـوینــد ؛

    آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند ...

    و بعضــی مـی خنــدنـد ...

    دلمــان خـوش اســت ... !

    به لــذت هــای کــوتـاه ...

    به دروغ هــایی که از راســت ...

    بـودن قشنــگ تـرند ...

    به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند ...

    یـا کســی عاشقمــان شــود ...

    با شــاخه گلی دل می بنــدیـم ...

    دلمــان خـوش می شــود ...

    به بـرآوردن خـواهشــی و چشــیدن لـذتـی ...

    و وقــتی چیـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود ...

    چقـــدر راحـت لگـــد می زنیـــم ...

    و چــه ســــاده می شـکــنیم ...
    امــروز
    دلــم تنگ دیــروزی است
    که میگفتــی :
    “فردایــت را می ســـازم …”
    بهانـه هـم اگـر میـگیری
    بهـانـه ی مرا بگـیر ...
    تمـام خواسـتـن را وجـب کردم
    تمام خواـستـن را ...
    دیوانگی بد نیست...


    هوس کرده ام چنان گیج شوم از تو...

    چنان مست شوی از من...


    که زمین سرگیجه بگیرد
    برایم فرقی نمی کند
    که این شهر لعنتی
    چقدر ساختمان و خانه و خیابان دارد
    وقتی که تو در این شهر
    نباشی
    من
    بـــرج زهـرمـارم...
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
بالا