قدرت، شادابی به باورهای خویش را از یاد برده
بگو، تو کیستی که در تاریکی ذهنش زمزمه می کنی،
امیدی که دل به آن بسته ای،
باید که برایش گامی به پیش برداری
می دانی چرا نمی رسی؟!
زیرا آنقدر خود را با دلبستگی های بی فایده مشغول می کنی،
که رویای مسیر در تو نابود می شود…
همه بیداری را در خواب و این چنین تنهایی بر درگاه خانه دلت قد می کشد
آه، آدمیزاد
که می اندیشی تردیدی،
دشت ها و جلگه های سرسبز
دریا، آسمان آبی، و همه راه ها می دانند
تو دلیل هزار عبور عاشقانه ای…
بگو، تو کیستی که در تاریکی ذهنش زمزمه می کنی،
امیدی که دل به آن بسته ای،
باید که برایش گامی به پیش برداری
می دانی چرا نمی رسی؟!
زیرا آنقدر خود را با دلبستگی های بی فایده مشغول می کنی،
که رویای مسیر در تو نابود می شود…
همه بیداری را در خواب و این چنین تنهایی بر درگاه خانه دلت قد می کشد
آه، آدمیزاد
که می اندیشی تردیدی،
دشت ها و جلگه های سرسبز
دریا، آسمان آبی، و همه راه ها می دانند
تو دلیل هزار عبور عاشقانه ای…