هوا سرد بود....
سرما به کنار زمین و مکان مرطوبی که در اونجا میخوابید از همه بدتر بود...
منم به خاطر سردی هوا رفتم تا کنار آتیشی که روشن کرده بود کمی خودمو گرم کنم
ولی آتیشش سرد تر از هوا بود.
سر صحبت را باز کردم...
همه چیزش را گفت . فک نمیکردم به این راحتی بخواهد حرفی بزند
شروع کرد، میگفت:
من...