گفتم از زشتی گفتارِ بدم ، گفت : “بیا”
از سیه کاری رفتار بدم ، گفت : “بیا”
گفتم از غفلت دل ، از هوسم ، از نفسم
صاحب آن همه کردارِ بدم ، گفت : “بیا”
گفتم از سرکشیم ، سینه سپر ، داد زدم
نیستم خسته دل از کار بدم ، گفت : “بیا”
گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم
دائما در پی پندار بدم ، گفت : “بیا”...