در سال ۱۹۶۷، پک بعنوان مسئول برگزاری اسکار انتخاب شد و در چند جامعهی هنری و اجتماعی هم بر صندلی مسئولیت نشست. در سال ۱۹۶۸، «دکتر مارتین لوترکینگ» ترور شد و برگزاری اسکار هم نزدیک بود. اینجا بود که گریگوری پک، نشان داد عملاً تا چه انداره آتیکاس فینچ است و برگزاری مراسم را به احترام دکتر کینگ، به تعویق انداخت. در سال ۱۹۷۸، پک در کنار
«لارنس اولیویه»ی افسانهای در
«پسرانی از برزیل» بازی کرد، اما اینبار نقش یک هیولای شیطانصفت، یعنی «دکتر جوزف منگل». منگل، پزشک و افسر نازی اساس، از جمله مخوفترین چهرههای تاریخ است. فیلم را اخیراً دیدهام و بشدت مجذوب ایدهی عالی رمان آن شدهام و باور دارم کارگردانی مثل «کریس نولان» میتواند آن را بازسازی کند و حتی ادامهاش را بسازد. بههر حال، خود پک باور دارد این غیرسمپاتیکترین نقشی است که او پذیرفتهاست.
با آغاز دههی ۸۰، پک بیشتر در تلویزیون ظاهر میشد. او در سریال
«آبی و خاکستری» نقش «آبراهام لینکلن» را بازی کرد و دههی ۹۰، دیگر بسیار کمکار شدهبود. اما آخرین تیر ترکش را با بازی در سریال «موبی دیک» و اینبار در نقش کشیش رها کرد و جایزهی گلدنگلوب را گرفت. در نسخهی سینمایی سال ۵۶، نقش کشیش را «اورسن ولز» بازی میکرد و پک جوان، کاپیتان بود. در اواسط دههی نود، پک دیگر بازیگری را رها کرد و اوقاتش را با همسر و فرزندان و نوههایش میگذراند. پک در مجموع از زندگیاش راضی بود. میگفت در مسیر کار در اتومبیل آواز میخواند، همسر و زندگی و بچههایش را دوست دارد و همیشه به خود میگوید من یک خوششانس لعنتیام! هرچند با محدودیتهایی که کلیسای کاتولیک برای زنان قائل میشد، توافق نظری نداشت اما همواره یک کاتولیک مذهبی بود. پک در طول فعالیت هنری خود، در ۵۷ فیلم و سریال ظاهر شد. او سرانجام در ۱۲ جون ۲۰۰۳ و در ۸۷ سالگی پس از تحمل دورهای بیماری، در خواب درگذشت. همسرش ورونیکا در این لحظات در کنار او بود. سخنرانی مراسم تدفین او را، «بروک پیترز» انجام داد، همان بازیگر سیاهپوستی که نقش تام، موکل آتیکاس فینچ را در فیلم «کشتن مرغ مقلد» داشت. او همانجوری رفت که شایستهی آتیکاس فینچ بودنش بود.
اما اینها تنها گوشهای از فعالیتهای هنری او بود. فعالیتهای سیاسی و اجتماعی پک، او را متمایز از همکارانش نگاه میداشت، جوری که او را «پدر پک» صدا میزدند. پک در همان سالهای ابتدایی خفقان بر بازیگران و بازجوییهای با اتهام فعالیتهای کمونیستی در برابر کمیتهی فعالیتهای ضد آمریکایی ایستاد و این سیاست را به باد انتقاد گرفت و در ابتدای راه هنریاش، خود را در خطر حذف قرار داد، با اینحال ساکت نشد و به فعالیتهایش علیه مککارتیسم ادامه داد، تا آنجا که نیکسون او را در «لیست دشمنان» بخاطر فعالیتهای لیبرالیاش جای داد. نیکسون با افتضاح واترگیت سقوط کرد و نتوانست بیش از این پک را بیازارد. پک بهشدت دموکرات و لیبرال بود و همواره حمایتش را از صنفهای کارگری و ایستادگی در برابر تبعیض نژادی اعلام میداشت و در تجمعات مربوط به آنها، شرکت میکرد. او همچنین از مخالفان سرسخت جنگ علیه ویتنام بود و در فعالیتهای ضد جنگ آن زمان شرکت میکرد. در سال ۱۹۶۷ او جایزهی اسکار «ژان هرلشات» را گرفت. هرلشات از جمله نیکنامترین هنرمندان تاریخ سینما است و این اسکار افتخاری، برای خدمات انسانی بازیگران به آنان اهدا میشد. وی همچنین مدال آزادی را از دستان «لیندن جانسن» بخاطر یک عمر فعالیتهای بشردوستانه، در سال ۱۹۶۹ دریافت کرد. در دههی هفتاد، حتی این پیشنهاد به او شد که در انتخابات نامزد حزب دموکرات باشد، او این پیشنهاد را رد کرد، اما یکی از پسرانش، کری، با تشویق او وارد دنیای سیاست شد. به یاد میآورد وقتی در کاخ سفید، «جیمی کارتر» میخواسته او را به پاپ ژان پل دوم معرفی کند، گفت: «عالیجناب، او گریگوری پک است، یکی از بهترین و محبوبترین بازیگران ما در آمریکا.» و پاپ گفته: «خداوند خیرت دهد گریگوری و تو را در مأموریتت موفق کند.» او آنقدر کاتولیک بود که این اتفاق را یکی از بهترین خاطراتش میدانست. او همچنین سالها علیه گسترش سلاحهای اتمی فعالیت کرد.
امروز، نود و پنجمین سالروز تولد گریگوری پک است. مردی که جذابترین هنرپیشهی تاریخ سینما لقب گرفته و از سوی «انستیتوی فیلم آمریکا» رتبهی دوازدهم برترین هنرپیشهی مرد تاریخ را دارد. سینمای کلاسیک با داشتن خوبرویانی چون او، کری گرانت، گری کوپر، همفری بوگارت، ادری هپبورن، آوا گاردنر و اینگرید برگمن، همواره خاص و طلایی خواهد ماند. پک به شوخی میگفت: «گریگوری پک جذابترین آدم شهر است. بعضیها میگویند او گری کوپر دوم است، اما راستش گری کوپر، گریگوری پک اول است!» دوران اوج آنها روزهایی بود که سینما از عشق، تصویری نجیب و پاک ارائه میداد و ستارگانش مسیر پردهی نقرهای تا قلب تماشاگر را مستقیم طی میکردند. «تعطیلات رمی» امروز فیلمی با روایتی ساده و بهشدت قابل پیشبینی تلقی میشود، اما همواره برترین رمانس سینمایی برای من خواهد ماند، چرا که دو ستاره با شیمی اعجابانگیز و آن داستان پاک را داشت. در طول مدتی که سینما را دنبال کردهام، بازیهای خوب فراوانی دیدهام، شاید خیلی بهتر از آنچه ستارگان کلاسیک میتوانستهاند انجام دهند، اما ستارگان کنونی جای آن نسل طلایی را تنگ نخواهند کرد. آنها همواره در قصر طلایی خود خواهند ماند. گمان نمیکنم در دورههای مختلف سینما، بار دیگر بازیگری به جذابیت چهره و با لبخند بینظیر مشابه پک را ببینم، اما باور دارم زیبایی سیرت او، بسیار مهمتر از زیبایی صورتش بود. او با نام گریگوری پک به دنیا آمد و مثل آتیکاس فینچ زندگی کرد. در برابر رسوم غلط جامعهاش ایستاد و در اوج لذت شهرت صدای مظلومان دنیا را شنید و از آنان دفاع کرد. همانطور که آتیکاس از سوی مردم شهرش طرد میشد، نام خود را در لیست سیاه دید و باز هم بر سر عقیدهاش ماند. حالا قهرمان کتاب خانم لی، آتیکاس، برای من یک معادل انسانی دارد. آتیکاس را یک همسر وفادار و پدری مهربان و مردی کاریزماتیک میبینم. جذاب و محترم، درست مثل گریگوری پک!
منابع:
ویکیپدیا
آیامدیبی
منابع تصاویر:
مجلهی لایف
آرشیو تصاویر آیامدیبی