آتلانتیس (به یونانی: Ἀτλαντὶς νῆσος)، در اسطورههای یونان، جزیرهای افسانهای در آن سوی ستونهای هرکول در اقیانوس اطلس است.
نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور، با لئوکیپه ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام کلیتو شدند. خدای حامی جزیره، پوسیدون عاشق کلیتو شد و کلیتو از او پنج جفت پسر دوقلو به دنیا آورد. پوسیدون جزیره را بین پسرها قسمت کرد و پسربزرگتر اطلس را پادشاه جزیره کرد. از این جزیره در نوشتههای افلاطون یاد شدهاست.
حدود ۳۵۰ سال قبل از میلاد ' افلاطون در رسالهای تیمائوس (Timaeus) چنین نوشت : «۱۲ هزار سال پیش از این جزیرهای بودهاست بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام قاره آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و به زودی بر سر زبانها افتاد. وی در رساله دیگری به نام کورتیاس (Critias) شرح بیشتری از قاره آتلانتیس و تمدن آن نوشت «آتلانتها افزون بر ۲۰ میلیون نفر بودند که در جزیرهای خوش آب وهوا به وسعت ۱۵۴ هزار مایل مربع زندگی میکردند در جنگلهای انبوه آتلانتیس انواع جانوران بزرگ وکوچک میزیستند و شهرهای آباد آن با ساختمانهای عظیم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر ...»
مطابق گزارش افلاطون «... بر این سرزمین اطلس حکومت میراند که مردم او را ستون آسمان میدانستند و در مرکز جزیره در بزرگداشت اطلس معبدی با شکوه ساخته بودند که دیوارهای عظیم داشت و درهای آن تزیین یافته بود از سنگها و فلزات قیمتی در زیر تابش نور خورشید همچون الماس میدرخشید .» افلاطون ادامه میدهد :«مقدسترین حیوان در نزد مردمان اتلانتیس گاو نر بود که مظهر قدرت بی شمار میرفت و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه اطلس با مراسمی شکوهمند در برابر معبد بزرگ قربانی میشد تا فوران خون سنگهای مرمر را رنگآمیزی کند .» به نوشته افلاطون : «در قاره آتلانتیس شهرها به شکلی هندسی و زیبا ساخته شده بودند و کانالهای آب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعهها و باغها را سیراب میکردند . اساس فرهنگ و تمدن این مردمان سعادتمند همانا برادری و صفات عالی انسانی بود. اما چون قدرت ایشان روز افزون شد به تدریج شروع به دست درازی به دیگر سرزمینها کردند افلاطون میگوید :روح احساس و کمک در آنها دیگر از بین رفته بود آنها اعتقاد و ایمان خود را از دست داده بودند آنها با سپاهیانی بی شمار قصد فتح آتن و سرزمینهای شرق را داشتند.» اما زئوس طوفانی بر انها نازل کرد . مجازاتی که به هیچ وجه قابل تصور نبود . افلاطون در این باره نوشت «طوفان سبب زمین لرزه و سیلهای بزرگی شد که به مدت یک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتی دریا جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت» افلا طون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید .او نوشت «اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیر قابل عبور و جستجو تبدیل شده است».
نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور، با لئوکیپه ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام کلیتو شدند. خدای حامی جزیره، پوسیدون عاشق کلیتو شد و کلیتو از او پنج جفت پسر دوقلو به دنیا آورد. پوسیدون جزیره را بین پسرها قسمت کرد و پسربزرگتر اطلس را پادشاه جزیره کرد. از این جزیره در نوشتههای افلاطون یاد شدهاست.
حدود ۳۵۰ سال قبل از میلاد ' افلاطون در رسالهای تیمائوس (Timaeus) چنین نوشت : «۱۲ هزار سال پیش از این جزیرهای بودهاست بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام قاره آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و به زودی بر سر زبانها افتاد. وی در رساله دیگری به نام کورتیاس (Critias) شرح بیشتری از قاره آتلانتیس و تمدن آن نوشت «آتلانتها افزون بر ۲۰ میلیون نفر بودند که در جزیرهای خوش آب وهوا به وسعت ۱۵۴ هزار مایل مربع زندگی میکردند در جنگلهای انبوه آتلانتیس انواع جانوران بزرگ وکوچک میزیستند و شهرهای آباد آن با ساختمانهای عظیم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر ...»
مطابق گزارش افلاطون «... بر این سرزمین اطلس حکومت میراند که مردم او را ستون آسمان میدانستند و در مرکز جزیره در بزرگداشت اطلس معبدی با شکوه ساخته بودند که دیوارهای عظیم داشت و درهای آن تزیین یافته بود از سنگها و فلزات قیمتی در زیر تابش نور خورشید همچون الماس میدرخشید .» افلاطون ادامه میدهد :«مقدسترین حیوان در نزد مردمان اتلانتیس گاو نر بود که مظهر قدرت بی شمار میرفت و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه اطلس با مراسمی شکوهمند در برابر معبد بزرگ قربانی میشد تا فوران خون سنگهای مرمر را رنگآمیزی کند .» به نوشته افلاطون : «در قاره آتلانتیس شهرها به شکلی هندسی و زیبا ساخته شده بودند و کانالهای آب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعهها و باغها را سیراب میکردند . اساس فرهنگ و تمدن این مردمان سعادتمند همانا برادری و صفات عالی انسانی بود. اما چون قدرت ایشان روز افزون شد به تدریج شروع به دست درازی به دیگر سرزمینها کردند افلاطون میگوید :روح احساس و کمک در آنها دیگر از بین رفته بود آنها اعتقاد و ایمان خود را از دست داده بودند آنها با سپاهیانی بی شمار قصد فتح آتن و سرزمینهای شرق را داشتند.» اما زئوس طوفانی بر انها نازل کرد . مجازاتی که به هیچ وجه قابل تصور نبود . افلاطون در این باره نوشت «طوفان سبب زمین لرزه و سیلهای بزرگی شد که به مدت یک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتی دریا جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت» افلا طون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید .او نوشت «اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیر قابل عبور و جستجو تبدیل شده است».