• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آخرين شب تزار

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
دهکده کوپتياکي از همه سو توسط تپه ها و جنگلها احاطه شده است. در آن روزگار اين قريه با ده دوازده خانوار اين طور به نظر مي آمد که از دنيا دور افتاده بود. در چهار کيلومتري اين دهکده دو درخت کاج کهنسال در کناره رو جاده به چشم ميخورد. در همان دوران اين طور معروف بود که دو درخت ديگر هم در کنار اين درختها در آن محل قرار داشتند و اين محل را به آن سبب چهار برادران ميناميدند. برادراني که در نزديکي اين درختها معادني به صورت چاه براي استخراج فلزات حفر کرده بودند. اکثر اين چاهها در سال 1917 پر شده بودند، اما دست سرنوشت براي يکي از آنها چيز ديگري را رقم زده بود.

هوا به آرامي روشن ميشد، از ميان جنگل مه صبحگاهي به سمت تپه ماهورها و اطراف جاده حرکت ميکرد. در صبح هفت ژوئيه 1918 ميلادي در اطراف دهکده حوادثي رخ نمود که مسير تاريخ روسيه را تغيير داد. از ميان جاده زني دهاتي به همراه پسرکش به طرف شهر در حال حرکت بود. رهگذران از محل معدن گذشته به چهار برادران رسيدند. از مقابل نمايان شدن چند اتوموبيل که از گارد ارتش کمونيست بودند، رهگذران را متحير نمود در اطراف اين اتوموبيلها، سربازان ارتش سرخ تفنگ به دست با سرنيزههاي آخته همه جا را زير نظر داشتند. دو نفر از گاردها به طرف پيرزن دويدند و به اوتذکر دادند که بدون به توجه به پشت سر راه دهکده را در پيش گيرد. عابرين به طرف کوپتياکي در حال بازگشت بودند که ناگهان پسر جوان به پشت سر زيرچشمي نگاهي انداخت. يکي از آن دو گاردي به سرعت به طرف وي نزديک شد و رولور خويش را از غلاف درآورد و روي شقيقه پسرک نهاد و آنها را تا پايين جاده تعقيب نمود. در دهکده مردم تازه بيدار شده و اين اقدامات ايشان را شديدا مشوش ساخته بود و حس مينمودند نيروهاي مخالف دولت کمونيستي شهر مجاور را تصرف کردهاند و اين اتوموبيلهاي پر از افراد نظامي براي اين به آنجا آمدهاند تا دوباره زد و خوردها از نو آغاز شود. عدهاي از مردم براي تجسس به طرف شهر مجاور به راه افتادند. ايشان به سه راهي شهر به دهکده رسيدند. يکي از اين جادهها مسيري بود که به سمت معدن ميرفت. اين راه منظره حيرتآوري به خود گرفته بود زيرا به ندرت رفت و آمدي در آن صورت ميگرفت و هميشه روي آن را سبزههاي بلند ميپوشانيد، اما در آن صبح اين سبزهها زير چرخ اتوموبيلهاي ارتش سرخ کوبيده و له شده بود. چه اتفاقي افتاده بود که جاده معدن متروکه براي ارتش سرخ حائز اهميت شده بود جادهاي که شايد تا آن روز هرگز سنگيني جسدهاي کشتگان را بر خويش احساس نکرده بود.

روسيه هميشه يکي از بحثانگيزترين کشورهاي عالم بوده و هنوز نيز ميباشد. کشوري در ميان يازده ساعت رسمي جهاني که روزگاري نه چندان دور با سقوط حکومت بلشويکي در دهه نود ميلادي پس از حدود هشتاد سال توانست آرامش نسبي خويش را بازيابد، اما چرا آرامش؟ مگر حکومت کمونيستي بر سر روسيه چه آورد که ملت روس در دهه آخر قرن بيستم با آغوشي باز پذيراي تغييرات شدند؟ و آيا حکومت کمونيستي به نفع ملت روس بود يا به ضرر ايشان اگر ضرر بود پيشرفتهاي علمي و صنعتي روسيه و تبديل آن به قطب شرقي عالم نتيجه چه بود و اگر به نفع ايشان گام بر ميداشت، سرکوب فرهنگ و زبان ملتهاي تابعه و اشاعه الحاد و بي ديني و بي خدايي اعم از مسيحي و مسلم را چگونه بايد بيان نمود؟ سؤالاتي که مطرح شد هر کدام براي خود به نوبه خود چندين جلد کتاب جواب دارند و هيچکدام مد نظر من نبوده است و بسياري بر آنها قلمفرسايي کرده و گفتگوها مکرر در اين باب آوردهاند و بحث ما پيرامون مطالب آن تکرار مکررات خواهد بود. آنچه بيشتر در اين ميانه مهجور مانده و کسي به آن توجهي نداشته است، رفتار پيروزمندان بلشويک با خاندان سلطنتي روسيه بود. آنچه مشابه ش توسط انقلابيون فرانسوي بر سر خاندان لويي شانزدهم در فرانسه آمد.

درباره اوضاع روسيه در عصر سلطنت تزارهاي خاندانهاي رومانوف، در سري مقالات جنگهاي ايران و روس از سير تا پياز سخن گفته و ان شاءالله خواهم نوشت، اما در اين مبحث سعي بر آن دارم تا با بيان مطالبي درباره دهه آخر قرن نوزدهم و دو دهه آغازين قرن بيستم خوانندگان عزيز را به آن زمان نزديک نموده سرانجام ِ تزار روس و خاندان وي را براي شما بازگو نمايم.

پس از آنکه الکساندر سوم درگذشت و سلطنت روسيه به نيکلاي دوم تفويض گرديد، اوضاع روسيه به شدت تغيير يافته بود و اين را ميتوان از ترور بدفرجام الکساندر سوم که موجب مرگ وي شد به راحتي دريافت، همچنين در عرصه اجتماعي و اقتصادي، قاره جديد به سرعت به سوي پيشرفت گام برميداشت و اروپاي صنعتي در حال رقابت با روسيه، از اين رهگذر آبديده شده بود. اختلاف طبقاتي بيداد ميکرد و ثروت اغنيا و فقر فقرا حد و نهايتي نداشت. زندانها مملو از افراد بيگناه و مقصرين، در حال انفجار بود و اردوگاههاي کار اجباري در تبعيدگاههاي سيبري، مدفن بسياري شده و انتظار کشتگان بيشتري را ميکشيد. کسي را ياراي مقاومت در برابر سرما و يا فرار از اردوگاههاي کار اجباري نبود، البته فرار يفرم خان (يپرم خان آسير بيگيان) را از تبعيدگاه سيبري که بعدها در انقلاب مشروطيت ايران يکي از مهرههاي اصلي بود بايد استثنا به حساب آورد، اما به هرحال هر کس با چپ نگاه کردن به در و پنجره قصر پسرخاله تزار، به جرم اقدام عليه مصالح عاليه مملکت و توطئه در قتل امپراتور يا به اعدام محکوم و يا به تبعيدگاه فرستاده ميشد. در اين ميانه بود که ولاديمير اوليانو معروف به ولاديمير اوليانويچ ايليچ لنين با رهبري گروهي از تبعيدشدگان به سيبري، توانست مقدمات تغيير سلطنت تزاري به جمهوري اشتراکي را فراهم آورد. دولت تزار در سال 1917 ميلادي سقوط کرد و حکومت جمهوري شوروي با نيروي نظامي ارتش سرخ پا به عرصه نهاد. بسياري از افراد وابسته به خاندانهاي سلطنتي به فرانسه و ژنو گريختند و تعداد زيادي از اشراف به ديگر نقاط اروپا نظير آلمان و ايتاليا پناهنده شدند. آنها که باقي ماندند يا کشته شدند و يا دستگير گرديدند، تمام اموال و داراييهايشان به يغما رفت و توسط دولت نوپاي جديدالتاسيس ضبط گرديد.

در اين ميان به دستور شخص لنين تمام خاندان سلطنتي يعني تزار نيکلاي دوم، ملکه الکساندرا فدوروونا، شاهزاده خانم اولگا، شاهزاده خانم تاتيانا، پرنسس ماريا، شاهزاده خانم آناستازيا و شاهزاده الکسيس نيکلايويچ وليعهد روسيه دستگير شده و به اکاترينبورگ تبعيد گرديدند.

نوکرهاي خسته از نظام سرفداري اربابان روس، اينک قدرت يافته بر سر مالکان پيشين خود هجوم آورده و همه را از دم تيغ ميگذراندند. اوضاع روسيه به طور دهشتناکي تغيير يافته بود. در اين بين دولت اشتراکي سعي بر آن داشت تا با تبعيد امپراتور و خانوادهاش از مسکو و يا پطرزبورگ، دست سلطنت طلبها را از وي کوتاه نمايند و احتمال شورش و انقلاب روسهاي سفيد يا همان گروه مدافعان پادشاهي را با حمايتهاي وي به صفر برسانند.
 
بالا