mitra mehr
متخصص بخش خانه و خانواده
این مطلب نوشته یک روز خاطره یه خانم با دوستان خود بوده
خیلی جالب بود برام گفتم شما عزیزان هم بخونید:گل:
جمعه گذشته طبق معمول همه جمعه شب ها پس از دیدن یک فیلم خوب با دوستانم به کافی شاپ رفتیم تا در مورد فیلمی که دیده بودیم حرف بزنیم.
موضوع فیلم خانوادگی و درباره عشق واقعی و بدون شرایط بین پدر و مادر و بچه ها بود که البته همراه با مسائل عاطفی و دردناک برای همه افراد خانواده میشد.
از آنجایی که دو نفر از دوستان من که هردو دکترهای روانشناس بسیار با تجربه ای هستند در این جمع بودند بحث مان طولانی و خیلی جالب شد تا جایی که هر کسی شروع کرد از مسائل و مشکلات شخصی و عاطفی اش بگوید حتی دوستان دکترمان که معمولأ عادت دارند به حرف های مریض هایشان گوش بدهند تا در مورد خودشان حرف بزنند.
بحث که از فیلم خارج شد و به اینجا کشید همه حرف میزدند و گاهی اشک در چشم هایشان جمع می شد ولی من همچنان خاموش بودم ....
ناگهان همه متوجه این سکوت من شدند و از من سوال کرند که آیا من هم مثل همه آنها دچار مسائل عاطفی و احساسی هستم ؟ مگر انسانی در این دنیا هست که غم و ضربه های عاطفی را تجربه نکرده باشد پس من هم مثل همه آنها کم یا زیاد تجربه های دردناک داشته ام ولی چرا دوست ندارم راجع به آنها حرف بزنم ؟
فرصت خوبی بود که این سوال را در مقابل دوستان متخصصم مطرح کنم زیرا ماهمیشه شنیده ایم تا در مورد غم هایمان حرف نزنیم و آنها را بیرون نریزیم حالمان خوب نمیشود ولی چرا این مسئله برای من برعکسه و من هروقت از چیزهای بد و دردناک حرف میزنم انگار به آنها جان میدهم و دوباره برایم اتفاق می افتد و بجای اینکه خالی بشوم قلب و روحم پر از غم و درد میشود.
در کمال تعجب دوستانم گفتند آدم ها متفاوت هستند و این فرمول برای یک گروه خاص که البته در اکثریت هستند کار میکند نه برای اقلیتی مثل من و افرادی مثل من با تکرار نکردن و فراموش کردن غم هایشان بهتر میتوانند خودشان را مداوا کنند.
مطلع شدن از این مسئله برایم بسیار جالب بود حالا دیگر میدانم چطور با غم هایم کنار بیایم و حیفم آمد این نکته مهم را با شما در میان نگذارم شاید بعضی از شماها هم مثل من از گروه اقلیت باشید و بهتر است که بجای حرف زدن از غم هایتان آنها را بدست فراموشی بسپارید تا برای همیشه از زندگی تان محو شوند.
موضوع فیلم خانوادگی و درباره عشق واقعی و بدون شرایط بین پدر و مادر و بچه ها بود که البته همراه با مسائل عاطفی و دردناک برای همه افراد خانواده میشد.
از آنجایی که دو نفر از دوستان من که هردو دکترهای روانشناس بسیار با تجربه ای هستند در این جمع بودند بحث مان طولانی و خیلی جالب شد تا جایی که هر کسی شروع کرد از مسائل و مشکلات شخصی و عاطفی اش بگوید حتی دوستان دکترمان که معمولأ عادت دارند به حرف های مریض هایشان گوش بدهند تا در مورد خودشان حرف بزنند.
بحث که از فیلم خارج شد و به اینجا کشید همه حرف میزدند و گاهی اشک در چشم هایشان جمع می شد ولی من همچنان خاموش بودم ....
ناگهان همه متوجه این سکوت من شدند و از من سوال کرند که آیا من هم مثل همه آنها دچار مسائل عاطفی و احساسی هستم ؟ مگر انسانی در این دنیا هست که غم و ضربه های عاطفی را تجربه نکرده باشد پس من هم مثل همه آنها کم یا زیاد تجربه های دردناک داشته ام ولی چرا دوست ندارم راجع به آنها حرف بزنم ؟
فرصت خوبی بود که این سوال را در مقابل دوستان متخصصم مطرح کنم زیرا ماهمیشه شنیده ایم تا در مورد غم هایمان حرف نزنیم و آنها را بیرون نریزیم حالمان خوب نمیشود ولی چرا این مسئله برای من برعکسه و من هروقت از چیزهای بد و دردناک حرف میزنم انگار به آنها جان میدهم و دوباره برایم اتفاق می افتد و بجای اینکه خالی بشوم قلب و روحم پر از غم و درد میشود.
در کمال تعجب دوستانم گفتند آدم ها متفاوت هستند و این فرمول برای یک گروه خاص که البته در اکثریت هستند کار میکند نه برای اقلیتی مثل من و افرادی مثل من با تکرار نکردن و فراموش کردن غم هایشان بهتر میتوانند خودشان را مداوا کنند.
مطلع شدن از این مسئله برایم بسیار جالب بود حالا دیگر میدانم چطور با غم هایم کنار بیایم و حیفم آمد این نکته مهم را با شما در میان نگذارم شاید بعضی از شماها هم مثل من از گروه اقلیت باشید و بهتر است که بجای حرف زدن از غم هایتان آنها را بدست فراموشی بسپارید تا برای همیشه از زندگی تان محو شوند.