• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اختلالات شخصیت

B a R a N

مدير ارشد تالار
اختلال شخصیت

اختلال شخصیت

75e9a35e98a5b51fbcf318b98056b322.jpg
حتما تابه حال کسانی را دیدهاید که به همه چیز و همه کس شک داشته باشند یا در برابر یک حرف ساده، واکنش خشمگینانه شدیدی داشته باشند. آیا از خود پرسیدهاید مشکل این افراد چیست؟
گاهی این افراد به عنوان بیماران دارای اختلال شخصیت نامیده میشوند. اما اختلال شخصیت چیست؟شخصیت بصورت مجموعهای از رفتار و شیوههای تفکر شخص در زندگی روزمره است که با ویژگیهای بی همتا بودن، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی تعریف میشود.
شخصیت میتواند سازگار و یا ناسازگار باشد. ناسازگاری زمانی مطرح میشود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطاف پذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطافپذیری بهره میبرد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیتهایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف ناپذیری از خود بروز میدهند. بر این اساس، اختلال شخصیت بصورت رفتارهای ناسازگار و انعطافناپذیر در برخورد با محیط و موقعیتها تعریف میشود.
برای آن که اختلال شخصیت در یک فرد تشخیص داده شود، فرد باید مشکلاتی در افکار، هیجانات، کارکرد، روابط میان فردی یا کنترل امیال داشته باشد، الگوهای رفتاری او باید مزمن و فراگیر باشند و بر جنبههای مختلف زندگی، از جمله کارکرد اجتماعی، کاری، تحصیلی و روابط نزدیک او تأثیر بگذارند. این الگوهای رفتاری باید در طول زمان، پایدار باشند و سرآغاز پیدایش آن را بتوان تا دوران نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ ردگیری کرد. همچنین این رفتارها قابل توضیح یا تشریح توسط اختلالات ذهنی دیگر، سوء مصرف دارو یا شرایط پزشکی دیگر نباشند.میزان شیوع اختلال شخصیت در کل جمعیت حدود ۴ تا ۶ درصد برآورد شده است. اگر چه در بین انواع مختلف شخصیتی تفاوتهای معنیدار وجود دارد.
● درمان
مشکل اصلی افرادی که اختلال شخصیتی دارند، این است که اصلا قبول ندارند بیمار هستند و برای همین، پزشکان چندان کاری نمیتوانند برایشان انجام دهند. به عنوان مثال یک فرد افسرده به راحتی حاضر میشود برای درمان و بهبود به یک روانپزشک مراجعه کند، اما کسی که اختلال شخصیت و بدگمانی دارد، هیچگاه حاضر نمیشود به خاطر بدگمانیاش به مطب پزشک برود. به هر صورت در درمان اختلال شخصیت دو شیوه رواندرمانی و دارودرمانی کاربرد دارد.
روشهای مختلف رواندرمانی مانند روانکاوی، شناختدرمانی، رفتاردرمانی، گروهدرمانی، آموزش مهارتهای اجتماعی و... در درمان اختلال شخصیت به کار میرود. هدف از رواندرمانی، آموزش رفتارهای جدید همراه با ایجاد خودآگاهی و بینش در فرد نسبت به رفتار خود و اثر آن بر جامعه است.در کنار رواندرمانی مواقعی وجود دارد که لازم است از دارو نیز استفاده شود تا فرآیند درمان تسهیل شود. دارودرمانی زیر نظر روانپزشک اعمال میشود و میزان و تعداد مصرف را او تعیین میکند.
 

B a R a N

مدير ارشد تالار
اختلالات شخصیت

4b304d17554c23e327adba5cd58a0b7e.jpg
من دو تا جمله راجع به خودم میگم که ممکنه بعدا بهش برسیم اول اینکه من تجربه مدارم و دومین ویزگی من اینه که یک کودک مثل همه کودکان دنیا هستم یعنی همه ما هر چی هم که هیکلمون بزرگ بشه و هر چقدرم چهره مون عوض بشه در درونمون همیشه یک کودک وجود داره. و بخش صمیمی وجودمون هم همین کودکه هست. کودکان وقتی می خوان با همدیگه بازی کنن اونوقت دیگه خودشون رو قایم نمی کنند. اگه بازی قایم باشک باشه که باز اون یه لذت دیگه ای داره.
بچه ها اجازه میدهند احساساتشون بروز کنه. بعد اگه بدشون بیاد می گه الان بدم اومد که اسباب بازی منو برداشتی . خوشم نمی آید که دست به اسباب بازی من بزنی. به همین خاطرم خیلی زود با هم دوست می شوند اما به هم وابسته هم نمی شوند و خیلی با هم راحتند. اما بزرگترا چی؟
وقتی مهمون می خواهد بیاید خونه ما . خوب ما فکر می کنیم کی می خواهد بیاد . چی درست کنیم . اگه مهمون غریبه تر باشه دیگه حتما باید موز و آناناس و کیوی هم باشه. بنابراین ما آدم بزرگا همیشه تو زندگی یک جوری رفتار می کنیم که دیگران از ما راضی باشند. اما بچه ها اینطور نیستند کودک درون ما هم اینطور نیست. وقتی به کودک درونمون اجازه بدیم صمیمی باشه اونوقت زندگی خیلی راحته ... دیگه از همدیگه خجالت نمی کشیم.... می تونیم خودمون را آنطور که هستیم به هم نشون بدیم بنابر این انرژی ذهنی ما هم صرف نقش بازی کردن برای همدیگه و ماسک زدن به چهره همدیگه نمی شه.
Personality چیه؟ Personality یعنی سبک فکر کردن- احساس کردن و رفتار کردن.
هر آدمی یک Life still داره . یک سبک زندگی داره ... یک بخشی از اون Life still اش نحوه فکر کردنشه... من در مورد مردم چه جوری فکر می کنم؟ فکر می کنم مردم دوستدار من هستند یا موجودات خطرناکی اند و من باید مواظب باشم آبروم جلوشون نره ... اگه سبک فکر کردن من اینجوری باشه.....بعد سبک هیجانه منم فرق می کنه چه جوری می شه؟ احساس بدی می کنم احساس اضطراب.... توی یک جمعی نشستم که همه زُل زدند به من ایرادهای منو پیدا کنند .. پس فکرِ منه که باعث می شه هیجان مضطربانه پیدا کنم... بعد شما واکنشی را هم در رفتار من می بینید..... می رم اونجا سیخ می شوم.. دستم می لرزه... صدام می گیره.... هر آدمی توی زندگی یک جور سبک رفتاری می تونه داشته باشه ... وقتی ما راجع به Personality Disorder صحبت می کنیم.... معنی اش این نسبت که یک مریضهایی هستند اونور دنیا... ما هم این ور دنیا... باید اینها رو بشناسیم .
تغییرات شخصیت تو همه ما هست. هر کدوم ما توی ذهنمون اشتباهاتی.. تو ادراک.. توی هیجان... توی رفتارمون داریم. اما آنهایی که personality disorder اند گیر می دهند به یک اشتباه ولش نمی کنند.
آدمهایی که می شه گفت یک کم سالمند یک جعبه ابزار دارند. توش همه آچارها هست.
در واقع من یاد گرفتم تو زندگی یک جعبه ابزار لازم دارم. اما یک personality disorder چی؟ یاد نگرفته . بنابراین یک آچار دستشه هر جا می ره می خواهد از همون آچار استفاده کنه.
آبراهام مازلو رو که همتون می شناسید یک جمله قشنگی داره .....می گه کسی که تنها ابزاری که تو دنیا دستش داره یک چکشِ همه آدمها رو به شکل چی می بینه؟ به شکل میخ می بینه. ما باید بدونیم چه طوری رفتار کنیم که دچار گرفتاری باهاش نشویم. بخصوص اگه ما بخواهیم سایکوتراپیست این آدم باشیم.
خوب حالا ما باید اول شخصیت ها رو بشناسیم بعد بگیم با هر کدومشون چی کار بکنیم.
ما بطور کلی Personality disorder را به ۳ دسته کلی تقسیم می کنیم:
▪ Cluster A
▪ Cluster B
▪ Cluster C
هر کدوم از این کلاسترها یک ویژگیهایی دارند Cluster A ایی ها بطور کلی آدمهایی هستند مردم گریز- جدا- تنها و عجیب و غریب و هر کسی که اونها را می بیند خوشش نمی آید باهاشون باشه.
Cluster B ها ویژگی شون اینه که هیجانی هستند یعنی نوساناتی در هیجان دارند.
و Cluster C ها گفته می شه که مضطرب و آشفته هستند.
پس تو هر کدوم این کلاسترها آدمهایی قرار می گیرند. حالا می خواهیم بریم سراغ کلاستر A یعنی آدمهایی که منزوی و تنها هستند.بعضی شخصیتها هستند که بهشون می گیم Paranoid .
این آدمها ویژگی شان اینه که آدمهایی هستند که نحوه فکر کردنشون و دیدنشون به دیگران و به زندگی چی هست؟ با شک و تردید و بدخواهی.
وقتی کسی اینجوری باشه همه انگیزه های دیگران رو بدخواهانه تلقی می کنه و زیر سوال می بره.
یعنی همه اتفاقات دنیا رو بدخواهانه تعبیر و تفسیر می کنه. بنابر این بدون اینکه دلیل کافی داشته باشه همش احساس می کنه دیگران ازش می خوان سوء استفاده کنند. فریبش بدهند. طبیعتا به دیگران هم اعتماد نمی کنه.
یکی رد شده جواب سلامش رو محکم نداده.... آه اینا با هم نشستند پشت سر من چی گفتند چی فکرها کردند چی نقشه ها کشیدن...
یعنی همش فقط بخاطر اینکه طَرَف حال نداشته بلند و محکم بگه علیک سلام.
احساس این آدم نسبت به دیگران چی هست؟ از دست دیگران زود عصبانی می شه – کینه توزی می کنه .. احساس می کنه حق دفاع دارم.. دفاع که حقه؟ نیست؟ یعنی ما همون کاری رو می کنیم که فکر میکنیم اونا دارند با ما می کنند. پارانوئید پرسونالیتی اگر چه اختلال شایعی نیست ولی خیلی دردسر آفرینند چون هر جا باشند مسبب کینه توزی و علیه کسی گزارش رد کردنند. به نزدیکانشون هم سوء ظن دارند که دیگه وفادار نیستی ..
چکش میکنه که ساعت چند از خونه رفتی بیرون مگه با چی اومدی اینقدر دیر اومدی... هی چِکِش می کنه که داره بهش خیانت می کنه....بنابر این یک پارانوئید پرسونالیتی که می یاد مطب شما طبیعتا چکشش رو که نمی زاره بیرون بیاد . اون که می یاد از زندگی اش می گه نسبت به دنیا و به اخبار و به هر چی با تردید نگاه می کنه.
ما گفتیم که هر کدوم از اینها یک جعبه ابزاری دارند که ممکنه یه جاهایی به درد بخورند . پارانوئید ها هم به دردمون می خورند؟ آره یک جاهایی به دردمون می خوره. یک جاهایی!
مثلا وقتی من به عنوان پزشک قانونی دارم کار می کنم یک آقایی اومده چند نفرو کشته حالا علایم سایکوز رو نشون می ده. من باید پارانوئید باشم برای اینکه خیلی راحته آدم اینکارو تقلید کنه بگه یه صدا به من دستور دارد اینو بُکُشم . من باید پارانوئید باشم نباید همون اول باور کنم. باید اینقدر اینو بالا و پایین ببرم اینقدر تست اش کنم اینقدر سوالهای چپه راسته بپرسم. تا بفهمم این آدم در هوشیاری قتل انجام داده یا در یک اورای اپی لپتیک. یا در یک سایکوز حاد بوده قتل انجام داده.
ولی حالا اگه قراره از در پزشکی قانونی که برم بیرون اونوقت هم این ابزارو با خودم ببریم چی می شه؟ می شه paranoid personality.
حالا می تونیم تجربه ذهنی پارانوئید بودن رو داشته باشیم؟.... ما می تونیم پارانوئید نباشیم اما تجربه ذهنی این اختلال رو داشته باشیم (تجربه کنیم).
اساس بر اعتماد هست حتی اگه خلافش ثابت بشه چون ما هم گاهی به کسایی که بهمون اعتماد کردند رو دست زدیم. برای همینم اول گفتم منم یک کودکم مثل همه کودکان دنیا.
گاهی یک کودک اونقدر اسباب بازی دوستش رو می خواد که یواشکی اونو بر می داره . اسباب بازی هم می شکنه بعد می ره یواشکی می زاره سرجاش.
کودکا از این کارها می کنن... نه؟ همه کودکها از این کاره می کنن. هیچکدوم ما نیستیم که بگیم نه ما از این کارها نمی کنیم. اما اگه همیشه از این کاره بکنیم دیگه خیلی کودک بد قلقی می شیم. (اونوقت میشه disorder) یک نوع شخصیت دیگه هم داریم به نام Schizoid personality اینها چه آدمهایی هستند.؟ اسکیزوئیدها جزء آدمهای تنها هستند اما نه به این خاطر که از بقیه احساس بدی داشته باشند بلکه به خاطر اینکه از دوست به عنوان یک رابطه نزدیک لذت نمی برند. ماگاهی خیلی چیزهای پیچیده ای یاد می گیریم... و خیلی چیزهای ساده ای رو یادمون می ره.... مثلا یادمون می ره از دوست بودن با بقیه لذت ببریم ...ما دو ساعت با هم دوستیم لذت داره... نداره؟ مردم می گن چه جوری به خوشبختی برسیم. خوشبختی چیزی نیست که در بیرون جستجوش کنیم خوشبختی، احساسیِ که ما باید یاد بگیریمش. یک مهارتِ... مهارت خیلی آسونی هم هست. مثلا ما می شینیم تو حیاط یکی می که اه چه سکوتی اما شما می گید بَه.... چقدر پرنده ها دارن قشنگ می خونن ... چه بادِ خوبی می یاد... یکی دم غروب می شه می گه اه دم غروب دلگیره دلِ آدم می گیره کاش الان به جای اینکه غروب بود طلوع می بود. می خواد الان بیرون تغییر کنه تا خوشبخت بشه... این آدم یاد گرفته لذت بردنو. خوشبخت بودنو خیلی ساده یاد گرفته... اما یک اسکیزوئیدی یاد نگرفته ... بنابر این همیشه فعالیتهای تنهایی رو ترجیح می دهد. فعالیتهای انفرادی رو .
۵ روزم اگه تو خونه باشه یک روز جدول حل میکنه یک روز به رادیو ور می ره یک روز به باغچش سر می زنه.... نه سینما می ره... نه مهمونی می ره.. در مورد ازدواج هم، معمولا علاقه و کششی به ازدواج و رابطه جنسی ندارند. ازدواج می کنه اما بدون احساس.. مگه ما مریضیم با هم زندگی کنیم وقتی عشق و علاقه نداریم.. شما با کسی ۳۰ سال می خوای زندگی کنی که دوستش نداری.. که از بودن در کنارش لذت نمی بری...
دوست نزدیکی ندارند نسبت به تعریف و انتقاد هم خیلی بی تفاوتند.
یک جاهایی خوبِ برای نظر دیگران کم اهمیت باشیم ولی همین آچارو برداشتن و همه جا بردن درست نیست. اینها یک سردی هیجانی دارند.. یعنی اگه بهش بگن دختر خالت شاگرد اول المیپاد شده. می گه مبارکش باشه... اگر هم بگن این همسایه بغلی فهمیدی چی شد ماشینش با سر رفت ته دره... می گه خدا بیامرزدشون. هیچ احساس هیجانی ندارند. نه منفی... نه مثبت.
این آدم وقتی می آید پیش ما ما باید چطور برخورد کنیم؟ بهش خیلی زیاد نزدیک نشیم چون احساس می کنه مزاحمید.. نشانه ای باهاش کار کنید برای همون چیزی که اومده درمانش کنید اما خیلی نمیخواد حالا سایکوانالیزش کنید.
این آدمها به درد کاری می خورند؟ برای کارهای تنهایی...... مثلا یک ایستگاه رادیویی می سازند ۵ کیلومتر با اولین آبادی فاصله داره یک نفر می خوان ۳ ماه بره اونجا بمونه ۲ هفته بیاد مرخصی. این کیف میکنه... یا یک فانوس دریایی- یک ایستگاه فضایی.
و بالاخره آخرین کلاستر A اختلال اسکیزوتایپال هست.
اینها یک جورهایی Back ground سایکوزند. شما سایکوز رو می شناسید.... (روان پریشی) اینها در اون حد افکار عجیب و غریبی ندارند که مثلا بگویند از کرات ماه فکر منو می دزدند اما یک علاقه های عجیبی دارند مثلا با اینکه اصلا به رشته اش مربوط نیست می ره دنبال ستاره شناسی.. می ره دنبال هیپنوتیزم.. دنبال یک چیزهایی هست که با بافت تحصیلی- اجتماعی- شغلی اش جور در نمی آید.
این افراد توهم ندارند اما خطاهای ادراکی زیاد دارند. .. شما می بینید که مثلا خیلی حاشیه پردازی می کنند- یک سبک خاصی صحبت می کنند زیادی لفظ قلم صحبت می کنه و زیادی هم از شعر تو صحبتهاش استفاده می کنه.. رفتار ظریفی نداره مثلا می یاد توی جمع با اونی که صمیمی بوده خیلی رسمی احوالپرسی می کنه بعد با اونی که اصلا نمی شناسه گرم احوالپرسی می کنه.
به شکل عجیبی مسائل رو تجزیه و تحلیل می کنند به همین خاطر تنها هستند.تحقیقات نشون داده که اسکیزوتایپال ها از نظر ژنتیک مثل اسکیزوفرنی ها هستند فقط اسکیزوفرنی در بسته است. یک موقع ممکنه درش باز بشه. و خیلی بده اگه ما سایکوتراپیستی بشیم که اسکیزوفرنی در بسته رو در باز کنیم.
● کلاستر B ها:
اختلال شخصیت خودشیفته یا نارسیسیتیک چیه؟ ما برای اینکه یادمون نره نارسیسیتیک پرسونالیتی چی هست باید بدونیم این کلمه از کجا گرفته شده. این کلمه از یک قهرمان یونانی افسانه ای به نام نارسیسوس گرفته شده. نارسیسوس جوانی بود که وقتی عکس خودش رو در آب دید عاشق خودش شد و پرید خودش رو در آغوش بگیره و غرق شد. این شخصیتها اینقدر عاشق خودشون می شن که در عاشق خودشون بودن غرق می شن.
یک احساس خودبزرگ بینانه مبالغه آمیز دارند. یعنی خیلی آدم مهمی نیستند اما همون چیزی که هست و خیلی بزرگش می کنه. در واقع یکی آدمیِ که خیلی لاف می زنه و لافاشم خودش باور میکنه. یعنی آدمی نیست که داره دروغ می گه. مثلا می گه آقای وزیر که از تهران زنگ می زنه با من صحبت می کنه چون می دونه من هستم که حرفاشو خوب می فهمم.. خوب این یک کار خیلی عادی هست اینجا اون منشی یک اداره هست و طبیعیه که معاون وزیر باهاش صحبت کنه. اما همینو خیلی برای خودش بزرگ می کنه.
و یک اشتغال ذهنیهایی داره با تخیلات قدرت- زیبایی- شکوه- موفقیت- استعداد .
یک چیزی رو الان بهتون بگم اشتباه نشه... دوست داشت خودمون با این شیفته خودمون بودن فرق داره. آدمی که خودش رو دوست داره خودش رو همونطور که هست دوست داره مثل یک کودک مثل همه کودکان دنیا.. .
اما آدمی که شیفته خودشه در واقع شیفته اون ماسک قدرتی هست که زده. و عاشق این ماسک دروغین خودش هست و هی اونو پرورش می ده. خونه اینها که شما برید می بینید که عکسهای خودشون رو قاب گرفتند تو همه جای اتاقها زدند به دیوار.
طبیعتا چون اینها خودشون رو خیلی خاص می دونند و متفاوت از بقیه، فاقد Empathy هستند. Empathy کلید زندگیه... کلید ارتباطات بین فردی.. کلید خوشبختی.. کلید موفقیت... empathy یعنی چی؟ یعنی آدم بتونه دیگران رو حس بکنه بفهمه. حتما اینجوری نیست که باهاش موافقت کنیم لازم نیست بگیم آره تو خیلی مهمی.
Empathy یعنی اینکه ما پشت این چهره نارسی سیستیک اون کودکِ لرزان که پشت این ماسک داره می لرزه و می ترسه ببینیم. اونوقت دیگه از اون بدمون نمی یاد درکش می کنیم و اون یک برخورد متفاوت از درمانگر می بینه. چون همه آدمهای دنیا یا ماسکش رو باور کردند و جلوش خم شدن دستش رو بوسیدن قربونتون برم... یا اینکه با این ماسک می خوان بجنگند د رحالیکه اون ماسکه واقعیت نداره هر چی شما بخواهید ماسک رو بشکنید اون بیشتر مقاومت می کنه درمانگر کسی هست که به بیمار حالی کنه همون که پشتِ این ماسکِ من دوست دارم..
بعد راحت می شه ماسکش رو می زاره کنار این اسمش می شه درمان.
کار خیلی پیچیده ایه ولی کار باشکوهی هست. پس Empathy یعنی ما بتونیم آدمها رو با وجود تفاوتهایی که باما دارند بفهمیم و درک کنیم.
نیازمند تمجید افراطی هستند یعنی فقط با کسی هستند که یا ازش تعریف کنه یا حاضر باشه تعریفهای اینها رو بشنوِ.
چرا اینقدر نیاز به تمجید دارند؟ چون خودشم با تمام این ماسکی که زده هنوز می دونه که این نیست. برای همین می خواهد دیگران این ماسک رو تایید کنند.
بنابراین همیشه در پس پرده چهره دیکتاتورهای بزرگ دنیا یک کودک بسیار وحشت زده هست که از خودش فرار می کنه بعد می شه دیکتاتور. گاهی در روابط بین فردی استثمارگر و بهره کش می شه پس با کسانی می تونه خوب ارتباط داشته باشه که برده ها و خدمتگزاران خوبی براش باشند.
رفتارهای اینها معمولا خودخواهی رو نشون می دهد مثلا با گوشه چشم آدمها رو نگاه می کنند.. می ره نانوایی مردم همه صف وایستادن... این اقا دستاش تو جیبش می ره جلو می گه آقا شاطر خسته نباشید یعنی چی؟ یعنی من اومدم که با اینها فرق دارم من که با این بچه مچه ها نمی تونم تو صف وایستادم من این گوشه وامی ایستم حالا تو اگه آدم چیز فهمی باشی که من با بقیه فرق دارم می گی جناب شما چند تا نون می خواستین؟
یا مثلا می خواهد دست بدهد دستش رو اینطوری مچ دستش رو بالای دست مخاطبش می یاره.. بدون اینکه خودش بدونه.
پیش ما که بیاد چطوریه؟ بستگی داره ما کی باشیم ... اگه یک درمانگر جوونی باشیم که خیلی معروف نباشیم نارسیسیستیک که می یاد می خواهد شما رو تحقیر کنه و با اون تحقیر احساس قدرت کنه.. خانم دکتر می دونین که شب جمعه است و دکترای متخصص مطباشون بسته و منم تحت نظر آقای دکتر فلانی فوق تخصص از امریکا هستم البته الان تازه از فرودگاه برگشتم حالا شما اینکارو برای من انجام بدید.
بعد شما اگه نفهمید که این طفلکی چقدر می ترسه می خواهد از اسم فلان متخصص استفاده کنه که یک ذره شماکودکش رو قبول کنید شما احساس حقارت می کنید. در مقابل یک کودک وحشت زده احساس حقارت می کنید.
اگه حالا برعکس آدم متخصصی باشید یا مطبتون بالای شهر باشه وقتی می یاد اول از شما تعریف می کنه و اگه شما empathy نداشته باشید و بگید بله بله دستون درد نکنه شما لطف دارید..... اونوقت چی می شه ؟ شما باد می شید و این یک تورم کاذبِ ... نفر بعدی که بیاد یک بیمار border line می یاد می کوبه به صندلی می گه اینا چی بود به خورد من دادید اعصاب منو به هم ریختید.... اونوقت یکدفعه می ترکید. اعصابتون خورد می شه دوست دارید بندازیدش بیرون. چرا؟ چون باد شُدید . یک درمانگر مسلط در برخورد با این آدم باید ثبات داشته باشه نه تحقیر بشه نه باد بشه.
شخصیت بعدی در cluster B شخصیت آنتی سوشال یا ضد اجتماعی هست.
اینها بسیار impulsive هستند یعنی به تکانشهای آنی خودشون توجه دارند یک چیزی یکدفعه می یاد تو ذهن آدم و یک دفعه می خواهد اجراش کنه.. و اینها چون نمی تونند impulse شون رو کنترل کنند دچار درگیری می شوند. به حقوق دیگران تجاوز می کنند. و نتیجه اش می شه مرتب درگیری های قانونی- زندان- بازداشت و بنابراین مجبور می شوند یک مهارتهایی رو در خودشون پرورش بدهن.. چه مهارتی رو؟ مهارت نقش بازی کردن رو –دروغ گفتن- فریبکاری کردن – کلاه سر بقیه گذاشتن.... احساس پشیمانی هم ندارند.
معمولا اینها قبل از ۱۵ سالگی علائم خفیفش خودش رو نشون می ده مثلا یک آدم ۱۲ ساله که نمی تونه کسی رو بکشه اما اون بچه ای که تو لوله خودکارش ماش می کنه و می زنه پس گردن بچه های دیگه اگه مراقب خودش نباشه می تونه آنتی سوشال بشه... چون لذت می بره از آزار بقیه.. از شکستن قوانین. یک صدا در می یاره تا بقیه بخندند و معلم خراب بشه.. پس قبل از ۱۵ سالگی علایم شروع می شه و ۱۸-۱۷ سالگی دیگه علایم تکمیل می شه که حالا می تونه کتکم بزنه.
این آنتی سوشالی که گفتیم آنتی سوشال چاله- میدانی بود. با هوش متوسط. ..جیب منو می زنه... کیف شما رو می زنه ..
اما آنتی سوشالهای خیلی با وقار هم داریم. آنتی سوشال باهوش که این کارها رو نمی کنه ...می ره خیلی خوب و موجه همه جا خودش رو جا می زنه.. می شه رئیس کل یک بانک بعد ۱۰۰ میلیارد دلار اختلاس می کنه می زاره می ره. بنابراین وقتی می خواهید سایکوتراپسیت این آدم باشید همون جلسه اول زندگی اش رو پایین –بالا کنید با شما چطور رفتار کرد با مراجع قبلی چطور ؟ جا زده – جرو بحث اش شده یا نه.
از شخصیت های دیگه این کلاستر شخصیت هیستریونیک (نمایشی) هستند.
ویزگی بارزشون اینه که نیاز زیادی به توجه دارند و از همه ابزارها استفاده می کنه آرایش افراطی- صداش رو بالا –پایین می بره –طور خاصی راه می ره- عشق اینه وقتی داره تو خیابون می ره همه برگردن عقب نگاهش کنند. تشنه و عطش توجه دارند.
و برخلاف این حالتی که دارند که شما فکر می کنید دیگران رو دارند بازی می دهند خودشون بیش از همه بازی می خورن. بیش از حد عاطفی هستند یعنی تعادلی بین احساسات و منطق در اینها وجود نداره. بنابراین هیستریونیک ها طعمه های خوبی هستند برای کیا؟ برای آنتی سوشال ها.
حالا ما چطور با اینها برخورد کنیم؟ باید خیلی ثبات عاطفی داشته باشیم – آه باهاش نمی کشیم- لبخند باهاش نمی زنیم- درگیری عاطفی تون رو باهاش زیاد نمی کنید.
هیستریونیک ها بیشتر در خانمها وجود داره – در مردها هم هست منتها با آنتی سوشال ترکیب شده است. یعنی یک جورهایی جلب توجهش با شکستن حریمها همراه هست. مثلا یکی از اون ته مجلس تو یک ارکستر داد بزنه علیرضا عصار قربونتون برم.... چی؟ هم توجه رو جلب کرده وهم حریم رو شکسته....
● از شخصیت های دیگه کلاستر B : Border line (مرزی)
این افراد اصطلاحا در مرز بین نوروز و سایکوز هستند. نه به اون شکلی که شما اسکیزوفرنی رو مجسم کنید نه.
یعنی یک احساس بی ثباتی دارند. و به این دلیل هر جا باد بوزه همونجا می روند . یک پاکت خالی.. هویتی ندارند که سنگینشون کنه. بنابراین بسیار unstable هستند اصطلاحا می گویند stable unstablity یعنی تنها چیزی که در اینها ثبات داره بی ثباتی هست.
هم نسبت به خودشون هم نسبت به دیگران. در روابطشون خیلی اغراق می کنند یا شما رو خدا می کنند یا شیطان. مرتب نوسان دارند. بازی نمی دهند شما رو ... وقتی احساس می کنه خدائید باورش می شه شما خدائید و بالعکس.
بنابر این شما می بینید هر روز یک مدلی اند. یکروز اینقدر مذهبی که نماز صبح اش هم توی مسجد می خونه و روز بعد می یاد دیگه نماز نمی خونه.
هیجاناتشون قابل کنترل نیست و بسیار مستعد اعتیادند. مثل آنتی سوشالها آنها هم مستعد اعتیادند منتها فرقشون اینه که آنتی سوشال که معتاد می شه فلسفش تو زندگی اینه که به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو.
و بعضی گلها هم خار دارند و مواد مخدر از اون گلها هست. اما border line بخاطر اینکه بی ثبات و بی هویتِ تنش داره و با خودش درگیره .. دنبال یک چیزی هست که آرومش کنه.
● کلاستر C ها:
شخصیتهای آشفته و مضطرب هستند . یکی از این شخصیتها شخصیت وابسته یا dependent هست.ویژگی مهمشون اینه که نیاز به حمایت دارند تو همه چی از تصمیمات گرفته تا پذیرش مسئولیت هاشون.
گاهی اوقات ما اونقدر با هم مچ شدیم که ما شدیم یعنی با همدیگه تصمیم می گیریم اینجا بریم اونجا نرویم . گاهی نه ما نشدیم. یک رئیسه یک خدمتگزار. یعنی بعضی از خانمها شوهر ندارند بابا دارند و بعضی از آقایون هم همسر ندارند مامان دارند.
اینها با کیا خیلی خوب مچ می شوند؟ با نارسی سیستیک ها. همسایه ها می گن ۳۰ ساله همسایه ایم یک صدا ازشون در نیومده . صدایی نمی خواهد در بیاد اون دستور می ده اینم اجرا میکنه. درست مثل سریال بابای هانیکو و خانمش.
اینها آدمهایی هستند که تا تنها می شوند احساس می کنند نمی تونند کاری بکنند فورا دنبال رابطه ای دیگه می گردند به عنوان منبع حمایت. حالا با اینها چطور برخورد کنیم. آنها خیلی خوب رفتار می کنند منتها یک مشکلی هست چون می خواهند شما رو راضی کنند خیلی زور می زنند. و می خواهند شما تو همون جلسه جواب بگیرید درمان هم که با زور زدن کنار نمی یاد. زور زدن چیه؟ تنشِ – درمان چیه؟ با آرامشِ.
تو ارتباط درمانی با اینها محدودیت ها رو رعایت کنیم وگرنه به شما وابسته می شوند.
● شخصیت های دوری گزین (avoidance)
اینها هم احساس بی کفایتی می کنند و برای همین از همه فرار میکنند تا مبادا مورد سرزنش قرار بگیرند. مهمون می یاد روشون نمی شه جلوی مهمون بیایند. اینقدر با انتقاد اشتغال ذهنی داره.. هر جا ممکنِ انتقاد باشه اصلانمی ره. با این افراد باید جلسات اول خیلی ساده کار کنید بگذارید اعتماد کنند بگذارید بپذیرند که اینجا انتقادی در کار نیست. اونوقت به سمت تمرینات بعدی برید.
شخصیت های OCD که خیلی شخصیت های جالبی هستند
این اختلال با اون وسواسی که تو اختلالات اضطرابی دستاشون رو زیاد می شورند فرق می کنه... این شخصیت وسواسی هست. برای اینکه بشناسیمش باید بگیم نقطه مقابل شخصیت آنتی سوشال هست. برای آنتی سوشال زندگی حد و مرزی نداره اما OCD همه چیز براش حد و مرز داره. همه چیز زندگی براش برنامه است. نظم چیز خوبیه اما این آدما به طور افراطی به نظم پایبندند. از فلان ساعت اینکار از این ساعت تا این ساعت اینکار.
خیلی خوبِ که آدم قواعد رو رعایت بکنه اما این ها تو قواعد افراطی هستند.
قواعد که اینجوری نیست . قواعد رو خودمون ساختیم . قواعد یک جاهایی خوبه. همه قوانین رو میشه شکست اما به جاش.
مثلا چراغ قرمز رو وقتی خیابون شلوغ که ما رد نمی کنیم اما وقتی ساعت ۲ نصف شبه هیچ کس نیست شما پشت چراغ قرمز وا می ایستید؟
چراغ قرمز اعتباریه برای اینکه ما با هم تصادف نکنیم... نه جایی که دیگه هیچ ماشینی وجود ندارد. آنتی سوشال وسط شلوغی چراغ قرمز رو رد می کنه آنوقت OCD وقتی ماشین نیست پشت چراغ قرمز وامی ایسته. حالا ساعت ۲ نصف شب کی می خواد از اونجا رد بشه؟ OCD ها انعطاف پذیری ندارند- نمی تونه راحت باشه.
و بالاخره آخرین شخصیت که راجع بهش صحبت می کنیم شخصیت Pasive-agresive (منفعل-مهاجم)
ویژگی اینها اینه که خشم خودشون را از خودشون پنهان می کنند این آدم به کسی بر نمی گرده بگه عصبانی ام ولی عصبانیتش رو اون زیر زیرکا نشون می ده.
اختلال سوماتوفرم (شبه جسمی) در اینها زیاده. مثلا خانمی که دل درد داره و تشخیص سوماتوفرم براش دادند. بعد از چند جلسه سایکوتراپی متوجه می شن که چند سال پیش که این خانم چند روز بعد از زایمانش تو خونه نشسته شوهرش از در می یاد تو یک شناسنامه تو دستش می گه برای پسرمون شناسنامه گرفتم. خانوم می گه اِ ما که هنوز در مورد اسمش به توافق نرسیدیم. شوهر می گه من دیگه انتخاب کردم. یکدفعه خانوم دردش می گیره این درد یعنی چی؟
یعنی فریاد اعتراض. یعنی بی انصاف درد زایمان رو من کشیدم حالا من مهم نیستم. تو رفتی شناسنامه گرفتی به من نشون می دی... این فریاد اعتراض ادامه پیدا می کنه ۱ سال ۲ سال .. تا پدر شوهر رو در بیاره.. در واقع اون نتونسته خشم خودش رو ابراز کنه . خشم شده درد شکم. پدر طرف رو در آورده البته پدر خودش رو هم در آورده .
اینها گاهی احساس گناههایی دارند که با درد کشیدن احساس خوبی پیدا می کنند. بنابراین شما در ارتباطتون خیلی مهم هست که گاهی مسایل رو خیلی عمیق تر از آنچه هست بررسی کنید.
● درمان اختلالات شخصیت:
شامل انواع مختلفی از قبیل:
ـ رونکاوی
ـ شناخت درمانی
ـ رفتار درمانی
ـ آموزش مهارت های اجتماعی است.
▪ هدف از رواندرمانی: آموزش رفتاریهای جدید همراه با ایجاد آگاهی و بینش در مراجع نسبت به رفتار خود و اثر آن بر فرد و جامعه است.
در درمان اختلالات شخصیت اولویت با رواندرمانی است. در کنار رواندرمانی مواقعی هست که لازمه از دارو نیز استفاده بشه تا فرایند درمان تسهیل بشه.
● از نظر میزان شیوع در دو جنس:
در میزان شیوع اختلالات شخصیت تفاوت معنی داری در دو جنس مشاهده شده است برای نمونه در حالی که آنتی سوشالها و OCD ها در مردان بیشتر هست. اختلال مرزی- نمایشی و وابسته در زنان بیشتر از مردان است.
● اتیولوژی اختلالات شخصیت:
۱) علت ژنتیک
۲) عوامل بیوشیمیایی
۳) عوامل مربوط به روانکاری
● ژنتیک:
تحقیقات بر روی ۱۵۰۰۰ زوج دوقلوی امریکای نشون داده که در دوقلوهای منوزیگوت عیار ابتلا به اختلالات شخصیت بیشتر است.
اختلال گروه A در بستگان بیولوژیک اسکیزوفرنیک ها بیشتر دیده شده است.
اختلال گروه B اساس ژنتیک دارند. و بستگان به اختلال مرزی، اختلال خلقی بیشتری دارند. رابطه ای قوی بین نماشی و اختلال سوماتیزه شدن(سندرم بریکه) وجود دارد.
اختلال گروه C ممکنه اساس ژنتیک داشته باشه این بیماران سطح اضطراب بالاتری دارند و صفات OCD در دوقلوهای منوزیگوتی شایعتر است و برخی نشانه های افسردگی را نشان می دهند.
● عوامل بیوشیمیایی:
مثل هورمونها- MAO ها- حرکات تعقیبی آرام چشم ها- نوروترانسمیترها.
در مورد هورمونها می تونیم بگیم افراد تگانشگر اغلب تستوسترون و استرادیول و استرون بالاتری دارند و در پستانداران غیر انسان آندروژن ها احتمال پرخاشگری و رفتار جنسی رو بیشتر می کنند.
در مونوآمین اکسیدازها (MAO): دانشجویانی که MAO پایینتری داشتند در مقایسه با گروهی که MAO بالاتری داشتند زمان بیشتری را صرف فعالیتهای گروهی می کردند.
حرکات تعقیبی آرام چشمها: حرکات تعقیبی آرام چشمها در افراد درونگرا و احترام به نفس پایین و کناره گیر و اسکیزوتایپالها غیر طبیعی است در افراد حرکات ساکاده (پرشی) دیده شده است.این یافته های ارزش بالینی ندارند اما نقش ارث را مطرح می کنند.
نوروترانسمیترها (ناقل های عصبی): بالا بردن سطح سروتونین با داروهای سروتونرژیک مثل فلئوکزتین (Prozac) تغییرات چشمگیری را در خصوصیات شخصیتی بوجود آورده است. افزایش سروتونین موجب کاهش افسردگی و کاهش تکانشگری و کاهش نشخوار ذهنی در افراد زیادی شده است. افزایش دوپامین در سلسله اعصاب مرکزی با داروهای محرک روانی مثل آمفتامین ها می تواند ایجاد نشئه کند.
▪ در الکتروفیزیولوژی: تغییرات EEG در بعضی بیماران اختلال شخصیت از جمله در آنتی سوشالها و مرزی فعالیت EEG آهسته را نشان می دهد.
● عوامل مربوط به روانکاری:
فروید معتقد بود که صفات شخصیتی به تثبیت در یکی ازمراحل رشد روانی- جنسی مربوط می شود. مثلا منشی دهانی (Oral) به دلیل تثبیت در این مرحله وابسته به دیگران برای دریافت غذا –منفعل و وابسته است. و شخصیت معقدی به دلیل تلاش در زمینه آداب تخلیه در این دوره سرسخت- خشن و بسیار با وجدان بار می آید.
بعدها ویلیام رایش اصطلاح زره منش را بکار برد که انسانها برای محافظت خود از تکانه های درونی و اضطراب بین فردی در روابط مهم از شیوه های دفاعی استفاده می کنند. افکار رایش تاثیر عمیقی را در مفاهیم معاصر در زمینه شخصیت گذاشت و برچسب خاص شخصیت روی هر فرد را مکانیسم دفاعی مشخص او تعیین می کند.
مثلا شخصیت پارانوئید از فرافکنی استفاده میکند- اسکیزوئیدها از کناره گیری و خیال پردازی- افراد هیستریونیک ها از جانشین سازی استفاده میکنند یعنی جانشین سازی عواطف خوشایند به جای ناخوشایند این افراد غالبا از نظر هیجانی سطحی و نمایشی به نظر می رسند اغواگر و متظاهر خواندن این افراد عدم توجه به اضطراب آنهاست.
برای کمک به مبتلایان درمانگر بهتر است دفاعهای پنهانی آنها را بشناسد .
▪ دفاعها: مکانیسم های روانی ناخوداگاهی هستند که ایگو از آن به منظور حل تعارض بین چهار راهنمای زندگی یعنی:
۱) غریزه (آروز- نیاز)
۲) واقعیت
۳) افراد مهم
۴) وجدان
استفاده می کند وقتی دفاعها بسیار موثر باشند مانع اضطراب و افسردگی می شوند بنابر این مبتلایان برای تغییر رفتار خود دودل هستند.
شخصیت سالم یک راه است هر روز باید این راه را برویم – هر چه وابسته بودنمان را کمتر کنیم- هر چه منفعل بودنمان و ... را کمتر کتیم یک قدم سالمتریم. کسی که می گوید من سالِمِه هستم اون کسی هست که یادش رفته باید راه بره....
 

B a R a N

مدير ارشد تالار
اختلالات شخصیت

5f324cd087281d5e00d235b36f688a81.jpg
علی رقم اینکه اختلالات شخصیت به مقاوم بودن د رمقابل درمان شهرت دارند، اما تلاشهای بالینی در این زمینه امید واری می دهند.
بیش از ۳۰% افرادی که نیاز به خدمات بهداشت روانی دارند ، حد اقل یک نوع اختلال شخصیت( PD ) دارند، ویژگی آن تجارب درونی غیر نرمال و رفتار ناسازگار می باشد . اختلالات شخصیت که به عنوان اختلالات AXIS II شناخته می شوند دارند.« برروی محوردوم DSM طبقه بندی میشود»، شامل وسواسی گری، اجتناب پذیری ، اختلال پارانویایی و اختلال مرزی می شود. ازسوی دیگر اختلالات AXIS I ، شامل افسردگی و اسکیزوفرنی می شود که شیوع کمتری دارند اما حاد تر هستند .
با اینکه افراد دارای PD «اخنلال شخصیت » می توانند از نظر شخصیتی نا همگون و متفاوت باشند اما حد اقل یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه موقعیت های مربوط به بیماری روانی آنها تسکین نخواهند یافت تا اینکه اقدامات تخصصی د رمورد آنها اجرا شود . گرچه این موضوع که دقیقا چه نوع کاری باید روی آنها انجام شود ، موضوعی است که مورد بحث است ،این امر همراه با رسوایی این اختلالات در مورد مسئله ساز بودن درمانشان، تنش هایی را پیرامون درمان این اختلال ایجاد کرده است.
"افراد مبتلا به گونه های مختلف اختلال شخصیت، مشکلات مزمن و قابل سرایتی را نشان می دهند". دکتر لینچ این مطلب را به این شکل بیان می کند که" مبتلایان به اختلال شخصیت حتی شامل خود درمانگر ها نیز می شوند" در نتیجه ، افراد مبتلا اغلب در جست وجوی درمان نیستند و کسانی هم که در این زمینه تلاش می کنند شکست می خورند . او میگوید " مثلا افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی « BPD» در ۷۰% موارد، روند درمان را ترک می کنند.
البته لینچ می گوید" از وقتی که محققین، جست و جو برای درمان موثر را آغاز کرده اند امید ها یی در افق پدیدار شده است. تا کنون کار تحقیق روی BPD متمرکز بوده است " درحالیکه بحثها و تنشها متعدد است و تحقیق مراحل ابتدایی خود را می گذراند، ولی دو اقدام اساسی در مورد درمان BPD باید صورت بگیرد: درمان رفتار دیالکتیک یا جدلی« DBT» و درمان شناختی«CT» .
لینچ در ادامه می گوید "هنوز هم روان شناسانی که در جست و جوی درمان ۹ نوع اختلالات شخصیتی دیگر هستند ، با کمبود تحقیقات در این رابطه مواجه می باشند.او ویژگی یک دنده بودن مبتلایان به این اختلال ها امکان دارد تا حدودی باعث عدم وجود درمان های ثابت شده باشد".
طبق گفته اویک خبر خوب این است که تئوریهای جدید مربوط یه تنظیم هیجانات اساسی ،سبکهای میان فردی و الگوهای فکری ویژه ی این اختلالات که کمتر مورد مطالعه واقع شده اند ، زمینه ای برای توسعه و تعمیم اقدامات اجرایی فراهم کرده اند.
● تحت کنترل در آوردن هیجانات:
«BPD» از یک رو بیشتر مورد مطالعه واقع شده و از یک رونیز روانشناسان را تنش بیشتری را برای روانشناسان به وجود آورده است . مبتلایان به BPD به طور مکرر تقاضای کمک می کنند اما درعین حال تمایل دارند تا روند درمان را ترک کنند .آنها همان طوری که سریع به یک درمانگر مراجعه می کنند ، شاید سریع تر هم قطع رابطه کنند . به این دلیل که به افراد مبتلا به «BPD» آرزوی تاییداز سوی دیگران را دارند ، یک تحریک کوچک می تواند باعث بروز رفتارهای خشن نسبت به افراد کمک کننده به آنها شود .
برای کمک به درمان جوها جهت مذاکره پیرامون نوسان خلق آنها میان این دو گونه رفتار ، دکتر لین هان، پرفسور روان شناسی دانشگاه واشنگتن ، طرح DBT « درمان رفتاردیالکتیک » را گسترش داده است ،که شامل مشاوره هفتگی نفر به نفر می شود و همچنین جلسات آموزشی گروهی پیرامون مهارتهایی همچون تحمل درماندگی، تاثیر گذاری میان فردی ، کنترل هیجانات و مهارتهای مربوط به توجه کامل.
بسیاری از افراد مبتلا به BPD برای کنترل و تنظیم هیجانات، به خودشان آسیب می رسانند .لین هان میگوید" کسی که از ابتدا این اختلال را به عنوان نوعی بی نظمی هیجانی مفهوم سازی می کند ، د رتلاش برای خود – استوار سازی ،از برخی دردهای جسمی استفاده میکند ، که گفته می شود بر انگیختگی عاطفی و هیجانی را کاهش می دهد".
لین هان وسایر درمانگران در رشته DBT، بیماران را تشویق می کنند تا برای کنترل احساسات فزاینده و گیج کننده خود از شیوه های جایگزین دیگری استفاده کنند، مثلا یک درمانگر شاید روش توجه کامل را آموزش دهد که این مفهومی است که از ذن بودائیسم گرفته شده است ، با این شیوه بیماران می توانند هیجانات خود را مشاهده کنند بدون اینکه نسبت به آنها واکنشی نشان دهند یا از طریق ضرر وارد کردن به خودشان در جست و جوی تسکین خود باشند .
در عین حال، لین هان تذکر می دهد که درمانگر باید اصل هیجانات فرد را مورد تقدیر قرار دهد. بیماران مبتلا به BPD نیاز به پذیرش عاطفی دارند زیرا آنها در بچگی فاقد این موهبت بوده اند. مثلا در یک محیط نا بهنجار ، امکان دارد بچه ای در مورد موضوعی اظهار نگرانی کند و والدین او بگویند که او حسود است . «در واقع آنها هیچ وقت درک نمی کنند که نیاز ها ، خواسته ها و امیال بچه ها منطقی است». لینچ اضافه می کند که چنین شرایطی می تواند منجر به مشکلات عاطفی شود. DBT به اینگونه افراد کمک می کند تا احساساتشان را نسبت به خود به یاد بسپارند و تجارب عاطفی خود را مشروع بدانند .
شواهد موجود براثربخشی شیوه DBT اشاره دارد.درمطالعه ای که درBritish journal of psychiatry منتشر شد ،۵۸ زن مبتلا به BPD به طور هفتگی تحت درمان قرارگرفته اند. دراین مطالعه ،تیمی ازمتخصصین بالینی رفتارهای مخرب وزیان آوربیماران را مورد سنجش قرار دادند،رفتارهایی چون سوء مصرف مواد و... که از رفتارهای شدید مربوط به اختلال شخصیتی مرزی می باشند. بعداز ۷ماه درمان ،افرادشرکت کننده در مقایسه با کسانی که به شکل رایج درمان می شدند تمایل کمتری به خودکشی نشان می دادند وتمایل نداشتند به خودشان آسیب برسانند.
همچنین لین هان میگوید "بیماران دریافت کننده به DBT ، حدودا دو برابربیش ازبقیه تمایل داشتندکه دراین مطالعه باقی بمانندوشیوه های درمان در مورد آنها اجراشود که این امر نشان دهنده این است که DBT رابهترمی توان یاد گرفت وبه کار بست،البته به شرط اینکه این کار به صورت تیمی انجام شود.
● تغییر اعتقادات هسته ای:
در حالیکه DBT تاکید بر تنظیم هیجانات دارد ،CT به آنگونه که توسط دکتربک به کار گرفته شده ،تمامی ۱۰ مورد اختلال شخصیتی را به صورت اعتقادات سوء نسبت به خود تعریف می کند . درمانگر شناختی به افراد مبتلا به اینگونه اختلالات کمک می کند تا یاد بگیرند که اینگونه اعتقادات را شناسایی کرده و تغییر دهند بک می گوید" این کار بیشتر طی جلسات هفتگی وبه کمک یک نفر درمانگر آموزش دیده انجام میشود".
طبق نظربک ، به عنوان مثال فرد مبتلا به BPD شاید اعتقاد داشته باشد که "من معیوب هستم ، نا توان وبیچاره ام ،آسیب پذیر وبد هستم".
پس این گونه افرادهر کاری که انجام می دهند یا هر اتفاقی که برایشان می افتد ، ختم می شود به حفظ این اعتقادات .
بک می گوید" اگر به یک فرد بی خانمان کمک نکنند ،فکر می کند که بد بخت است و اگر کمک کنند، فکر میکند که بیشتر باید به او کمک شود. برای ریشه کنی اینگونه اعتقادات سوء ، درمانگران CT باید به بیماران کمک کنند تا تجارب مربوط به دوران کودکی خود را دوباره بازگو کنند".
مثلا کسی شاید این اعتقاد را داشته باشد که « من ناکار آمد هستم». چون که در کودکی خانواده او مسئولیتی را بر عهده اش گذاشته اند که نتوانسته است انجام دهد . مثلاشاید از او خواسته اند تا از نوزاد کوچکشان مراقبت کند و البته غیر منطقی نیست که نتوانسته باشد آنرا انجام دهد.
بک و سایر افراد فعال در رشته CT از درمان جوها می خواهند تا ورای فکر کردن به چنین حوادثی حرکت کنند و به جای اثبات عدم کفایت خویش، معانی جایگزین را کشف نمایند . در شکل ایده آل اینگونه درمان، بیمار زیربنای چنین اعتقادات سوئی را درک کرده و سعی می کند آنها را تغییر دهد.
گرچه بک متذکر می شود ، در صورتیکه یک بیمار د رحین بکار گیری چنین اعتقاداتی در عرصه ی عمل، بخواهد روند درمان را ناتمام بگذارد مشکلاتی می تواند بروز کند .
بیماران مبتلا بهAxis I با این اعتقاد به درمان رو می آورند که« من می توانم به درمانگر خود اعتماد کنم ، کار او موثر خواهد بود ». وبیماران طبقه بندی شده درII Axis شاید اینگونه فکر کنند که" من نمیتوانم به درمانگر خود اعتماد کنم ، شاید او مرا آزار دهد ، یا اگر به درمانگر خود گوش کنم ، نشان خواهد داد که تا چه اندازه ضعیف هستم و تا چه اندازه او قویست".
بک می گوید"برای مقابله با چنین تفکرات سوئی ، درمانگرها باید آماده بوده و اینگونه اعتقادات سوء مربوط به درمانگر یا درمان را مورد سنجش قرار دهند".
تلاشهای اولیه مربوط به درمان شناختی در رابطه با BPD از تئوری بک حمایت می کند. دریک چنین مطالعه ای توسط دکتر براون،۳۲ بیمار مبتلا به BPD از جلسات شناخت درمانی که به طور هفتگی طی یکسال برگزار میشد بهره مند شوند. براون می گوید" بعد از یکسال درمان، نشانه های بهبودی برجسته ای آشکار شد " .او می افزاید" در مراحل بعد، ۵۵% بیماران علائم بیماری را ازدست داده بودند و درواقع بهبود یافته بودند".
● فراتر از BPD:
پژوهشگران امیدوارند که تحقق درمان مبتلایان به BPD ممکن است که به پیشرفتهای بالینی برای ۹ نوع اختلال شخصیت دیگر منتهی شود.
علاوه بر شناسایی اعتقادات سوء مربوط به اختلال شخصیت مرزی ، بک برای سایر اختلالات شخصیتی نیز اعتقادات رایجی را یافته است . مثلا فرد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اعتقاد دارد که « سایر افراد بطور ذاتی سوء استفاده گر هستند» و این استراتژی ناسازگارانه را توسعه می دهد تا از دیگران بهره کشی و سوء استفاده کند.
درحالیکه مطالعات مقدماتی بسیار امیدوار کننده بوده است اما تا کنون درمان شناختی تاثیر گذاری خود را برروی ۹ اختلال دیگر نشان نداده است. همین مورد در رابطه با درمان رفتار دیالکتیکی«جدلی» هم صدق می کند ، گرچه یکی از مطالعات صورت گرفته پیرامون DBT هنوز سال چهارم خود را می گذراند. لینچ ،کسی که این مطالعه را هدایت می کند ،میگوید " ما در حال نوشتن مقاله ای پیرامون نحوه تغییر DBT برای اختلالات شخصیتی تغییر از اختلال مرزی هستیم".
علیرغم تضاد دیدگاه ها ، بسیاری از روانشناسان هم عقیده اند که با اینکه درمان اختلالات شخصیت کار ساده ای نیست اما غیر ممکن هم نیست.
لینچ می گوید"اینکه گفته می شد اختلالات شخصیت قابل درمان نیستند ، افسانه ای بود مربوط به گذشته زیرا شواهد تجربی کمی در این مورد وجود داشت .هر روز در این زمینه مطالعات بیشتری انجام شده و منتشر می شود ، پس می بینیم که روند تغییر و تحول آغاز شده است".
 

B a R a N

مدير ارشد تالار
اختلالات شخصیت

5c74493af5ec1031df499ccbf0b05c58.jpg
اختلالات شخصیت با اختلالات روانی از جمله روان پریشی و روان رنجوری تفاوت دارد. این الگوی های اختلالی رفتارهای هستند که برای دیگران زیان آور بوده و یا منبع پاداش دهنده آنها از نظر اجتماعی مضر یا غیر قانونی شناخته شده اند.
عمده ترین اختلالات شخصیت را می توان در موارد زیر دانست:
شخصیت نافعال پرخاشگر که با وجود ظاهری همکاری کننده و پذیریشی، با طفره رفتن، سماجت و ناکارآمدی مشخص می شود.
شخصیت نا کارآور علاو ه بر نافعال و پرخاشگر بودن تمایل کمی به برقراری ارتباط با دیگران از خود نشان می دهد. زیر بنای شخصیت ناکارآور عدم کارایی اوست نه خصومت داشتن که مختص شخصیت نافعال پرخاشگر است.
شخصیت هیستریایی با عدم ثبات عاطفی ، خودنمایشی، خود محوری و اتکای به دیگران مشخص می شود.
شخصیت ادواری خوی که بیشتر در مردان دیده می شود از یک سو شبیه شخصیت هیستریایی است و از سوی دیگر شبیه شخصیت اسکیزوییدی است. در واقع این تیپ شخصیت نمایشگر شکل ملایمی از شیدایی و افسردگی است.
شخصیت اسکیزوییدی عملا از خود بیگانه است. خجول بودن ، حساسیت بیش از حد و مردم گریزی (در زنان) برخی از ویژگی های شخصیت اسکیزوییدی است.
شخصیت ضعیف علاوه بر حالت اسکیزوییدی داشتن با علایم دیگری همچون زود خسته شدن، فقدان اشتیاق و علاقه و سطح پایین انرژی مشخص می شود.
شخصیت پارانویایی شکل خفیفی از روان پریشی به نظر می آید. ویژگی دیگر این شخصیت حسادت، مشکوک بودن، خشک وانعطاف ناپذیری و حساس بودن بیش از حد است.
شخصیت وسواسی فکری وعملی با توجه به افراطی بودن معیارهای اجتماعی مشخص می شود و از خود بیگانه بودن و بیش از حد با وجدان و وظیفه شناس بودن از علایم دیگر این شخصیت است.
شخصیت انفجاری یا صرع شخصیتی از نظر سازگاری بهنجار است اما در دوره های خشم انفجاری خود از نظر پرخاشگری و از خود بیگانگی راه افراط می پیماید. صرع واره بودن با فراموشی در هنگام انفجار خشم مشخص می شود و این فراموشیها بدون هیچ گونه ضایعه مغزی است.
و درنهایت شخصیت ضد اجتماعی که از سوی بعضی محققان اسامی دیگری چون دیوانگی اخلاقی یا کند ذهنی اخلاقی نامیده می شود که بعضی از ویژگیهای آن با رشد ناکافی وجدان، خود مدار بودن، لذت جویی، فقدان احساس گناه، عدم توانایی به درس گرفتن از اشتباهات گذشته و برخی از این صفات مشخص می شود.
حال به توضیح بیشتر برخی از اختلالات شایع شخصیت که عامل عمده بیماری های روانی در دنیاست به طور مشورح می پردازیم.
● شخصیت هیستریایی:
شخصیت هیستریایی نمایش دهنده الگویی از عدم ثبات عاطفی، فزون واکنشی، خود نمایشی، خود محوری، وابستگی و اتکای به دیگران است. این شخصیت فعال و برقرار کننده ارتباط است.
مثال کلاسیک شخصیت هیستریایی زن هیستریکی است که ظاهرا از تاثیر خود بر دیگران آگاهی ندارد و معمولا نسبت به مردان اغواگری می کند . هرچند وعده زیاد داده می شود ولی عمل کم دیده می شود. جستجوی توجه دیگران، ویژگی اصلی ودایمی اوست که ممکن است شامل اغواگری جنسی و شرح مبالغه آمیز از کارها و تجربه های شخصی باشد. غالبا در شخصیت هیستریایی روابط خانوادگی به صورت طوفانی از خشونت ها و نتدیهای لفظی و بعد عواطف ملایم و دوستانه همراه است. اگر چه ظاهر قضیه در مقابل دیگران حفظ می شود و چنین وانمود می شود که روابط خانوادگی زن و شوهر عادی و مطلوب است اما درون خانواده جر و بحثهای فروان و تندی مشاهده می شود.
● شخصیت اسکیزوییدی:
برخلاف شخصیتهایی که با محیط تماس برقرار می کنند، شخصیت اسکیزوییدی عملا از خود بیگانه است. شخصیت اسکیزوییدی با ویژگی های از قبیل خجول بودن، حساسیت بیش از حد، انزوا، مردم گریزی، و اجتناب از روابط نزدیک یا به خصوص روابط رقابت آمیز مشخص شده است. فرق میان شخصیت اسکیزوییدی با شخصیت اسکیزوفرنیایی در آن است که در شخصیت اسکیزوفرنیایی رابطه فرد با دنیای واقعی کاملا قطع می شود در حالی که در شخصیت اسکیزوییدی شخص نسبت به آنچه که در اطرافش می گذرد آگاهی کامل دارد اما به حالت انزوا و گوشه گیری بیشتر تمایل نشان می دهد.
● شخصیت پارانویایی:
این شخصیت دارای شکل خفیفی از روان پریشی است، شبیه شخصیت اسکیزوییدی و ادواری خوی است. این فرد غالبا حسود، شکاک، خشک و انعطاف ناپذیر و بیش از حساس توصیف شده است.
این شخصیت دارای وجوهی از خودبیگانگی و نافعالی است الگویی از روابط متقابل اجتماعی غیر رضایت بخش و نامطلوب، همراه با این توضیح که تقصیر با دیگران است، آنها بدند و مرا دوست ندارند نیز از شخصیتهای پارانویایی است.
● شخصیت وسواسی فکری و عملی:
این شخصیت با توجه افراطی همرنگی با معیارها مشخص می شود و دارای ویژگی از خود بیگانگی و فعال بودن است. خشکی، زیاده بیش از حد با وجدان و وظیفه شناس بودن، بازداریهای قوی در برابر خود جلوه گری و آرامش از دیگر مشخصه های این شخصیت است.
● شخصیت ادواری خوی:
غالبا تشخیص شخصیت اسکیزوییدی از ادواری خوی در مردان قدری دشوار است. این شخصیت از لحاظ مرحله فعالی به شخصیت هیستریایی شبیه است اما از لحاظ گوشه گیری به شخصیت اسکیزوییدی شباهت دارد و به روشنی از شخصیت هیستریایی قابل تمیز است. افسردگی موجود در این شخصیت سبب ارتباط بیشتر فرد با محیط بیرون می شود. برعکس شخصیت ادواری خوی حالت ملایمی از روان پریشی شیدایی و افسردگی است، از این نظر که فرد از تماس اجتماعی در طول مرحله افسردگی کنار می کشد.
● شخصیت ضعیف:
این شخصیت نیز مانند شخصیت اسکیزوییدی با ویژگی از خود بیگانگی مشخص می شود. علاوه بر آن ، این شخصیت با سطح پایینی از انرژی، زود خسته شدن، و فقدان اشتیاق و علاقه شناخته می شود. شخصیت ضعیف تمایل کمی به برقراری ارتباط با دیگران دارد، از لحاظ همه الگوهای پاسخی بسیار نافعال و سلطه پذیر است، و حتی فاقد حالتهای علاقه مندی شخصیت اسکیزوید به الگوهای فکری خود است. گردآورنده: حسین محسنی
منبع: روانشناسی شخصیت دکتر یوسف کریمی
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
تاپیک از بخش روانشناسی شخصیت به بخش اختلالات روحی و روانی و روان درمانی منتقل شد.:احترام:
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
تاپیک از بخش روانشناسی شخصیت به بخش اختلالات روحی و روانی و روان درمانی منتقل شد.:احترام:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات

تاپیک های مشابه ادغام شدند

 
بالا