• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اخلاق و جنسيت در حديث «خصال النساء»(1)

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
چكيده

حديث «خيار خصال النساء...» فضايل اصلي زنان را رذيلت هاي مردانه دانسته و بدين ترتيب، فضايل اخلاقي را با جنسيت پيوند زده و بر تمايز اخلاقي زن و مرد تأكيد كرده است. در اين مقاله، پس از طرح مسأله، كوشش شده است تا مضمون و كارآمدي اين حديث، در هفت بخش بررسي وتحليل شود. در بخش نخست، منابع اين حديث تفاوت هاي لفظي آن نقل شده است. بخش دوم، ديدگاه مفسران و شارحان نهج البلاغه را در باره اين حديث تجزيه و تحليل مي كند. سومين بخش، بنيادهاي علمي و زيست شناختي تمايز ميان زن ومرد را بررسي مي كند. چهارمين بخش، به تحليل اين حديث در پرتو تازه ترين يافته ها و مطالعات اخلاقي در حوزه زنان مي پردازد. در پنجمين بخش، به تحليل سندي و محتوايي اين حديث و مقايسه مضمون آن با آموزه هاي قرآني پرداخته شده است. ششمين بخش ،مدعي آن است كه مضمون اين حديث، اعتقادي است كهن، مبني بر فروتري جنس زن كه در قالب حديث در آمده است. هفتمين بخش، با اشاره به سه اصل روشي درباره اين قبيل احاديث، روند تغيير مضموني و لفظي برخي احاديث را نشان مي دهد. سرانجام، نويسنده در پايان مقاله خود نتيجه مي گيرد كه اين حديث، سندي مقبول، مضموني مستدل و محتوايي سازگار با ديگر آموزه هاي قرآني و آموزه هاي اخلاقي احاديث ندارد.
كليد واژه ها: احاديث اخلاقي، فضايل اخلاقي، فضايل زنان، رذايل مردانه، اخلاق زنانه، خصال النساء
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
در آمد

آيا آموزه هاي اخلاقي كه در احاديث بدان اشاره شده - قابل تقسيم به زنانه و مردانه است؟ آيا فضايل اخلاقي زنانه با فضايل اخلاقي مردانه تفاوت دارد؟ حديثي در نهج البلاغه آمده است و گوياي چنين تفاوتي است.(1) طبق آن، حضرت امير مؤمنان (ع) فرمود:
خيار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل، فاذا كانت المراة مزهوة لم تمكن من نفسها، و اذا كانت بخيلة حفظت مالها و مال بعلها، و اذا كانت جباتة فرقت من كل شيء يعرض لها؛(2)
بهترين خصلت هاي زنان، بدترين خصلت هاي مردان باشد: تكبر كردن، و بددلي كردن و بخيلي كردن. پس چون باشد زن تكبر كرده، تمكين ندهد از نفس خود، و چون باشد بخيله، نگه دارد مال خود را و مال شوهر خود را وچون باشد، بد دل شده، ترسد از هرچيزي كه رو آورد و ظاهر شود او را.(3)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
1. منابع و تفاوت هاي حديث

اين حديث، جز نهج البلاغه، در چهار منبع كهن آمده است و گردآورندگان اسناد نهج البلاغه نيز بيش از آن را معرفي نكرده اند.(4) اين چهار منبع عبارت اند از:
1. ربيع الابرار زمخشري، اين حديث در آن، مطابق نهج البلاغه و بي هيچ توضيحي آمده است.(5)
2. روضة الواعظين فتال نيشابوري، در اين كتاب نيز اين حديث به همان صورت نهج البلاغه آمده است؛ تنها با دو تفاوت مختصر: نخست، آن كه به جاي «فاذا كانت المراة مزهوة»، «فان كانت المراة مزهوة»، ذكر شده و ديگر، آن كه در پايان اين حديث چنين آمده است:
احسنوا في عقب غير كم، تحفظوا في عقبكم.(6)
3. غرر الحكم و درر الكلم، در اين كتاب تنها قسمت اول حديث، آن هم با تغيير «خيار» به «خير» و «شرار» به «شر» به اين صورت آمده است:
خير خصال النساء شر خصال الرجال.(7)
4. قوت القلوب في معاملة المحبوب. در اين كتاب، حديث بالا با اندكي تفاوت چنين آمده است:
و قد كان علي(ع)يقول: شرار خصال الرجل، خيار خصال النساء؛ البخل و الزهو و الجبن، فان المراة إذا كانت مزهوة، اي معجبة إستنكفت أن تكلم الرجال، وإذا كانت جبانة فرقت من كل شيء فلم تخرج من بيتها.(8)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
در اين حديث توضيحي براي بخل نيامده و از اين جهت نيز با روايت نهج البلاغه متفاوت است. عبد الزهراء خطيب در مصادر نهج البلاغه خود مي نويسد كه در قوت القلوب چنين آمده است:
شرار خصال النساء خيار خصال الرجال.(9)
اما دردو نسخه اي كه در اختيار نگارنده بود، چنين تعبيري نبود و حديث به همان صورتي كه در بالا آمد، نقل شده است.
اين حديث در نسخه هاي گوناگون نهج البلاغه، در كلمات قصار آمده است، اما سيد صادق موسوي، بدون توضيحي خاص، آن را بخشي از وصيت حضرت امير به فرزندش دانسته و در آن گنجانده است. وي همچنين ترتيب معروف جملات اين حديث را به هم زده و آن را در كتاب تمام نهج البلاغه به صورت زير نقل كرده است:
[اي بني!] خيار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل. فاذا كانت المراة مزهوة لم تمكن من نفسها، و اذا كانت جبانة فرقت من كلي شيء يعرض لها، و اذا كانت بخيلة حفظت مالها و مال بعلها.(10)
اين ترتيب، از نظر مفهومي، منطقي به نظر مي رسد، ليكن وي مستندي براي اين كار خود نقل نكرده است و معلوم نيست كه آن را به همين شكل در متون كهن ديده است، يا دست به تصحيح قياسي زده است.
البته روايت اندك متفاوتي از اين حديث در منابع متأخر ديده مي شود. فيض كاشاني در المحجة البيضاء، اين حديث را اين گونه آورده است:
و كان علي (ع)يقول: شر خصال الرجل خير خصال النساء: البخل و الزهو و الجبن. فان المراة اذا كانت بخيلة حفظت مالها و مال زوجها، و اذا كانت مزهوة استنكفت أن تكلم احداً بكلام مريب، و إذا كانت جبانة فرقت من كلي شيء، فلم تخرج من بيتها و اتقت مواضع التهم خيفة من زوجها.(11)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
2. ديدگاه شارحان و مترجمان

اين حديث، به صراحت، ميان فضايل مردانه و زنانه ديوراي پر ناشدني بالا مي آورد و آنها را در برابر يكديگر مي نهد. حضرت امير(ع) خود در باره اين سه خصلت در جاهاي مختلف، به تفصيل، سخن گفته و آنها را رذايلي مرگبار معرفي كرده است؛ در جايي بخل و «تنگ چشمي گردآوردنده همه عيب هاي بد»(12) معرفي شده كه انسان با آن به هر بدي كشانده مي شود.(13) در خطبه معروف به «قاصعه» «تكبر» را عامل مطرود شدن ابليس بر مي شمارد و همه بندگان خدا را از اين صفت كه به سبب يك ساعت تن دادن به آن شش هزار سال عبادت شيطان بر باد رفت - بر حذر مي دارد. همچنين حضرت سوگند مي خورد كه هرگز نه دچار «جبن» و سستي شده و نه خيانت ورزيده است.(14) باز، از نظر حضرت، جبن و بخل و حرص زاده سوء ظن به خداوند متعال است.(15) از اين سخنان روشن مي شود كه از نظر حضرت امير (ع) منفورترين خصلت ها براي مردان عبارت اند از: تكبر، ترس و تنگ چشمي يا بخل. اما با همه پليدي كه اين خصلت ها براي مردان دارد، نه تنها زيبنده زنان است، بلكه بهترين خصلت هاي آنان نيز به شمار مي رود. آيا نبايد نتيجه گرفت كه طبق اين سخن، فضايل مردانه با فضايل زنانه متفاوت و حتي متضاد است؟ به نظر مي رسد كه پاسخ مثبت باشد و بر اساس اين حديث مي توان به دو نظام ارزشي زنانه و مردانه در نظام اخلاق اسلامي معتقد شد، لكن پيش از بحث در باره اين نتيجه بهتر است با ديدگاه شارحان و مترجمان نهج البلاغه در باره اين حديث آشنا شد. مي توان تفاسير و ترجمه هايي را كه از اين حديث شده است، دردو گروه كلي گنجاند: 1. شارحان و مترجمان كهن، 2. شارحان و مترجمان متأخر
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
2. شارحان و مترجمان كهن
مفسران، مترجمان و شارحان كهن نهج البلاغه، اين تفاوت را قطعي مي دانستند و بر آن بودند كه فضايل زنانه بافضايل مردانه، ازنظر ماهيت متفاوت است. از اين رو، در شرح ها و ترجمه هاي خود يا به اين نكته تصريح مي كردند و يا حتي آن را نيازمند بازگويي و تأكيد نمي دانستند و به سادگي از آن مي گذشتند. در اين جا نمونه هايي از اين نگرش نقل مي شود.
ابن ابي الحديد(586-656ق)، پس از نقل اين حديث، به جاي توضيح خاصي مي افزايد: طغرايي، شاعر معروف و سراينده لامية العجم، مفاهيم اين حديث را به نظم در آورده است. آن گاه، سخني از افلاطون نقل مي كند كه نيرومندترين وسيله جلب محبت شوهر آن است كه صداي زن فروتر از صداي شويش باشد.(16)
يحيي بن حمزه حسيني، از امامان زيدي (669-749ق) در شرح خود بر اين حديث، بر تفاوت قاطع ميان اخلاقيات زنانه و مردانه تأكيد مي كند و مي نويسد:
يعني هر آنچه صفت نيك زنان به شمار رود، همان صفت، بي گمان، در مردان از زشت ترين صفات است.... تكبر، ترس و بخل، ارجمندترين صفات زنانه و همانها بدترين صفات مردان هستند.(17)
ابن ميثم بحراني (636-689ق) نيز اين سخن را بي نياز از توضيح دانسته، پس از تعريف واژه «زهو» به تكبر، به اين نكته اكتفا مي كند:
والكلام واضح.(18)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
البته وي در شرح مفصل خود اين مقدار توضيح مي دهد كه :
خصلت هاي سه گانه مورد ذكر، هر سه، براي مردان، رذايل و ناروا هستند؛ در صورتي كه براي زنان فضيلت اند و علت اين كه صفات مزبور فضيلت محسوب مي شوند، همان است كه امام (ع) نقل فرمودند.(19)
راوندي نيز به آوردن معادل هاي عربي واژه مانند بعل وفرقت بسنده مي كند.(20)
جحاف -كه از عالمان زيدي قرن يازدهم هجري بوده و به مناقشه با ابن ابي الحديد پرداخته است - اين حديث را بي هيچ توضيحي، حتي در حد يك كلمه، نقل مي كند و از آن مي گذرد.(21)
حاصل، آن كه معناي اين حديث از نظر متقدمان ما روشن و مدعاي آن، يعني تفاوت قاطع اخلاق زنانه از اخلاق مردانه، نيز مقبول بود. از اين رو، بيشتر آنان به توضيح واژگاني كلمات حديث بسنده مي كردند
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
2. شارحان و مترجمان متأخر
در نهج البلاغه درباره زنان تعابيري به كار رفته كه بسياري از مفسران، شارحان، مترجمان و مدافعان دين را در دوره اخير به خود مشغول داشته و به تكاپو بر انگيخته است. مفاهيم و تعبيراتي كه براي شارحان قديم، بسيار طبيعي مي نمود، امروزه بر ذهن گران مي آيد و نمي توان به سادگي پذيرايشان بود؛ براي مثال، در اين كتاب سترگ، زنان با عباراتي چون:« عقرب، شر، ناقص العقل، ناقص الايمان و ناقص البهره» وصف شده اند و با تأسف، اكثر شارحان نهج البلاغه نيز در صدد اثبات اين مطلب بر آمده اند كه زنان در مقام عبوديت، عروج و تكامل، دريافت هاي ذهني و انتزعات عقلي و ... ازمردان ناقص ترند.(22)
اين مسأله از چشم خواننده جدي امروزين نهج البلاغه پنهان نمانده است، ليكن بازتاب آن در نوشته هاي كساني كه وارد اين عرصه شده اند، متفاوت و گاه متضاد است. برخي با آن كه كتابي كامل را به نهج البلاغه اختصاص داده اند، يكسره اين مسأله را ناديده گرفته اند و از آن به سكوت گذشته اند، اما برخي كوشيده اند كه از پس اين معضل برآيند. در باره حديث مورد بحث مي توان تلاش هاي متأخران را در سه دسته كلي گنجاند: گروه اول، راه گذشتگاه را دنبال كرده اند؛ گروه دوم، كوشيده اند در معناي كلمات تصرف كنند و گروه سوم، بر آن شده اند تا كليت اين سخن را محدود كنند.
به نظر مي رسد كه برخي از مترجمان هيچ مشكلي با اين حديث نداشته اند. از اين رو، مانند گذشتگان به ترجمه اي وفادار به متن و بدون توضيحي در اين باب بسنده كرده اند. از اين كسان مي توان مرحوم شهيدي، (23) و استاد محمد مهدي جعفري،(24) را نام برد، كه ترجمه اي دقيق و بدون حاشيه ازاين حديث به دست داده اند و در پي مسائل جانبي آن نبوده اند.
گروه دوم از مترجمان متأخر متوجه شده اند كه ترجمه صريح و ساده اين حديث چندان مناسب نيست. از اين رو، در برخي كلمات تصرف كرده و كلماتي به ترجمه افزوده اند تا ترجمه حديث مقبول تر شود. در واقع، اين كسان در مقام ترجمه، دست به تفسير زده و خواسته و ناخواسته مفروضاتي را بر متن تحميل كرده اند.
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
براي نمونه، در تنبيه الغافلين چنين آمده است:
و هرگاه باشد ترسناك، «فرقت من كلي شيء يعرض لها»؛ جدا شود از هرچه پيش آيد او را از نتايج تسويلات شيطان و از وساوس شهويه نفس نافرمان.(25)
حال، آن كه در متن عربي اشارتي به تسويلات شيطات و نفس نافرمان نرفته است و ترجمه متون صريح ديني نيز عرصه اين گوي در ميدان فصاحت افكندن نيست. همچنين در نهج البلاغه با ترجمه فارسي روان، چنين مي خوانيم:
وزني كه ترسو باشد، از هرچيزي كه به آبروي او صدمه بزند، مي ترسد و فاصله مي گيرد.(26)
در متن اصلي سخن از چيري كه به آبروي زن صدمه بزند، نيست، بلكه به طور كلي گفته شده است: «فرقت من كل شيء يعرض لها»؛ از هر چه بدو روي آرد، هراسان بود.(27) يا: از هر چه بر سر راهش آيد، مي هراسد.(28) همين اتفاق در ترجمه گويا و شرح فشرده اي بر نهج البلاغه رخ داده و در آن جا چنين آمده است:
وزني كه ترسو باشد، از هرچيزي كه به آبروي او صدمه بزند، مي ترسد و فاصله مي گيرد.(29)
مرحوم دشتي نيز همين شيوه را در پيش گرفته و چنين نوشته است:
برخي از نيكوترين خلق و خوي زنان، زشت ترين اخلاق مردان است... و چون ترسان باشد، از هر چيزي كه به آبروي او زيان رساند، فاصله مي گيرد.
آن گاه، در پانوشت، اين جمله كوتاه و مبهم را مي افزايد:
نقد نسبي بودن اخلاق در زندگي (رلاتيويسم Relativism)، «نسبيت» گرچه در اين جا امام (ع) به نسبي بودن برخي از ارزش هاي اخلاقي بين زن و مرد اشاره فرمود، و اين ربطي به نسبي بودن اخلاق ندارد.(30)
به تعبير ديگر، وي اشاره مي كند كه اين حديث، چه بسا منتهي به نسبي گرايي اخلاقي شود، ليكن اين گونه نيست؛ البته بي هيچ توضيحي در اين باره
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
مرحوم علامه جعفري نيز در ترجمه خود چنين مي كند:
و اگر ترسو باشد، از هرچيزي كه حالت تعرض به او داشه باشد، وحشت مي كند.(31)
تعبير«تعرض» معادل درستي براي «يعرض لها» نيست. تعرض در زبان فارسي معاصر به معناي «دست درازي كردن» است؛(32) اما در عربي، اين كلمه همراه با حرف جر «ل» به معناي «پرداختن به چيزي» و «در معرض چيزي قرارگرفتن»(33) است. تعبير «يعرض لها» نيز به معناي «سرراهش قرار مي گيرد» است و اگر مترجم مي خواست حتماً اين تعبير را در ترجمه خود حفظ كند، مي توانست مانند نواب لاهيجاني اين گونه عمل كند:
هرگاه باشد زن صاحب جبن و بي جرأتي، مي ترسد از هرچيزي كه متعرض گردد مرا او را. پس محفوظ مي ماند.(34)
سه احتمال مي رود كه چرا ايشان اين تعبير را در سياقي به كار برده است كه هم خلاف معناي اصلي جمله است و هم معنايي خاص و محدود به آن مي دهد. نخست، آن كه آن را ناشي از ندانستن معناي اين لغت در زباني عربي و تفاوت آن در زبان فارسي بدانيم كه احتمالي نادرست است؛ دوم، آن كه آن را زاده اشتباه قلمي بر اثر انس با معناي فارسي تعرض بدانيم، كه آن هم ضعيف است؛ احتمال سوم، آن است كه مترجم آگاهانه اين واژه را به كار گرفته است تامنطقي بودن ترس و اخلاقي دانستن آن را تبيين كند. چنين مي نمايد كه اين احتمال مقبول تر باشد. به نظر نگارنده، برخي از مترجمان با توجه به مسائلي كه اين حديث مي توانسته در اذهان بر انگيزد، خواسته اند ترجمه« ويرايش فرهنگي» شده اي از آن ارائه كنند و بدن ترتيب، به گونه اي ضمني برخي پيش فرض هاي تفسيري خود را در آن دخالت داده اند.(35)
كساني با اين نگرش در مقام تفسير دست بازتري داشته و كوشيه اند تا جايي كه ممكن است اين حديث را با ذهنيت زمانه سازگار كنند. يكي از راه هاي سازگاري اين حديث با فرهنگ زمانه به دست دادن تفسيرهايي خاص از سه رذيلت بخل، تكبرو ترس است. در اين قبيل تفاسير كوشش مي شود تا براي نمونه، «بخل» در مقابل اسراف، تبذير و خرج نابجا قرار گيرد. در نتيجه، ادعا مي شود:
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
با وجود اين كه اخلاق در منطق ديني نسبيت نمي شناسد، وليكن در مقايسه زن و مرد، هر يك به لحاظ وضعيت خاصي كه از نظر مسئوليت پذيري دارند، به اوصاف خاصي ستايش شده اند.(36)
پس نسبيت اخلاقي در عرصه خانواده مقبول است و بخل زنانه نيز به معناي «مرزداري منافع خانواده، در برابر طمع ورزي هاي ديگران است».(37) غافل از آن كه بخل به معناي حفظ منافع خانواده، براي مرد نيز ارزشي اخلاقي به شمار مي رود و با توجه به اين كه غالباً مرد متكفل مسائل اقتصادي است، بيشتر براي او فضيلت خواهد بود. باز با اين نگرش، ادعا شده است كه فضيلت بودن ترس زنانه به معناي پرهيز از فضاي اتهام و مسائلي است كه بنياد خانواده را به هم مي ريزد، نه خودداري از احقاق حقوق خود.(38)
مرحوم مغنيه نيز با اين رهيافت مي كوشد تا تفسيري خاص از بخل زنانه به دست دهد و نتيجه بگيرد كه:
بخل زنانه، كرم و سخاوت او نسبت به شوهر و فرزندانش است، استاد ما - كه خداوند خشنودش سازد و خاكش را عطرآگين كند مي گفت:« زن فقير بي چيز مي تواند شوهرش را با دارايي خود ياري كند». به او گفتيم :« اي استاد چگونه فاقد چيزي دهنده آن خواهد بود؟» فرمود: «صبوري مي كند و با فزون خواهي بر او سخت نمي گيرد و كم را حفظ مي كند و سرسختانه آن را نگه مي دارد».(39)
به نظر نمي رسد كه اين جملات شاعرانه گرهي از كار بگشايد. آقاي موسوي نيز اين حديث را شرح و تأكيد مي كند كه بخل در مردان رذيلت است، اما براي زنان چنين نيست؛ زيرا: بخل درزن به معناي محافظت از مال خود و شوهر است. درنتيجه، آن را تبذير و اسراف و يا نابجا خرج نمي كند.(40)
بخل، در اين جا، در برابر خرج نابجا و اسراف قرار گرفته است؛ حال آن كه بخل در برابر كرم و بخشندگي است و شارحان كهن هنگام شرح مفردات اين حديث، درباره بخل نوشته اند:« ضد كرم» افزون بر اين، طبق اين تعريف، چون بخل در مردان رذيلت است، پس اسراف و تبذير فضيلت به شمار مي رود؛ حال آن كه از نظر قرآن، اين عمل شيطاني است و مرتكبان آن برادران شيطان هستند.
گروه سوم- كه به نظر مي رسد با مخاطرات اين حديث بيشتر آشنا هستند- به جاي دستكاري كلمات كوشيده اند دامنه معناي آن را محدود سازند و از كليت آن بكاهند. برخي از مفسران اين گروه بر آن شده اند تا اين حديث را مستدل كنند؛ براي مثال، مرحوم خويي مي كوشد بر درستي اين حديث استدلال كند و نشان دهد كه اين صفات با احساسات مرتبط هستند و احساسات در زن نيرومندتر از مرد است.(41) خوانساري در شرح خود بر قسمت اول اين حديث، دو تفسير پيچيده پيشنهاد مي كند كه معلوم نيست كدام مسأله را حل مي كند
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
از اين منظر:
بهترين خصلت هاي زنان، بدترين خصلت هاي مردان است. ممكن است كه مراد مذمت زنان باشد به اين كه خصلت هاي خوب ايشان، خصلت هاي بد مردان است، پس خصلت هاي بد ايشان را بر اين قياس بايد كرد. وممكن است كه مراد اين باشد كه بخيلي كه بدترين خصلت هاي مردان است خوب ترين خصلت هاي زنان است؛ چنان كه در بعضي از احاديث ديگر نيز وارد شده كه : بخيلي در زنان پسنديده است. ودر بعضي نسخه ها به جاي «شر» به لفظ مفرد« شرار» به لفظ جمع واقع شده و بنابراين، ظاهر معناي اول است؛ زيرا كه همه صفات بد مرد چنين نيست كه درزنان خوب باشد.(42)
ملاصالح قزويني نيز در ترجمه اين حديث مي نويسد:
و هرگاه بد دل و ترسان باشد، نه دلير و شجاع، بترسد از هر حالت كه او را روي دهد. پس كمال حذر از آنچه موجب بدنامي و اعتراض و سخط شوهر گردد، بکند.(43)
در حالي که در متون کهن ترس زنانه به گونه اي مطلق ارزشمند شمرده مي شد، در اين جا اين ترس به پرهيز از آنچه شوهر را برنجاند و به اعتراض بر انگيزد، مقيد مي شود. مرحوم شيرازي از آن پيش تر مي رود و مي گويد:
مخفي نماند كه مقصود از خوب بودن اين صفات در زن، خوب بودن همان حدودي است كه امام تبيين كرده است، نه حسن مطلق آنها.(44)
مفصل ترين توضيح از اين منظر از آنِ قايني است. وي در بحث دو صفحه اي، خود چند نكته قابل توجه را يادآور مي شود: نخست، آن كه «تكبر» زنان كه -فضيلت شمرده شده است- به گونه اي مطلق نيست، بلكه فقط در برابر مردان است، و گرنه قبح عقلي و شرعي تكبر آشكار است و امور «عقلي تخصيص بردار نيستند». همچنين جبن و بد دلي، به صورت مطلق، ستوده نيست، بلكه بايد آن را در معناي اغلبي خود گرفت. در غير اين صورت، عبارت حديث «از آشفتگي و اضطراب معنايي خالي نخواهد بود و شارحان اصلاً متوجه اين دقيقه نشده اند و به ظواهر الفاظش قناعت كرده اند».(45)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
حاصل، آن كه اين سه صفت تنها به شكلي محدود فضيلت زنانه به شمار مي روند، نه مطلق. و ترس زنان تنها در جايي ستوده است كه وظيفه عقلي و شرعي آنان باشد؛ نه به گونه اي مطلق. بدين ترتيب، از تفسير مطلق كسي مانند المؤيد بالله حسيني -كه اين صفات را به گونه اي مطلق زيبنده زنان مي دانست و بر آن بود كه زنان بايد از هرچيزي بترسند- تا اين نظر مسيري طولاني طي شده است. شايد تنها کسي که در تفسير خود به آشفتگي احتمالي معناي اين حديث اشاره كرده باشد، همين قايني باشد.
برخي نيز كوشيده اند تا اين حديث را در متني كلي تر بررسي كنند و با توجه به احاديث ديگري كه از حضرت امير درباره زنان نقل شده، به نتايجي برسند. از اين منظر، چه بسا گفته شده است كه اين گونه احاديث، زاده فضاي اجتماعي آن روزگار و دشمني كساني مانند عايشه با آن حضرت بوده است. در نتيجه، هرچند امام در سخن خود از تعبيراتي عام استفاده و احكامي كلي صادر كرده است، ليكن مخاطب آن افراد خاصي بوده اند. در نتيجه، اين گونه قضايا، قضاياي حقيقي نيستند، بلكه تقريباً : « نظير قضيه شخصي يا قضيه خارجي است».(46) بنابراين، بر اساس آنها نمي توان حكمي كلي صادر كرد. هرچند اين راه حل ممكن است مشكلي را حل كند، اما خود پرسش هايي از اين دست پديد مي آورد: آيا از نظر اخلاقي پذيرفتني است كه به سبب رفتار نادرست زني، همه زنان نكوهش شوند؟ اگر اين شيوه پذيرفتني است، چرا حضرت به سبب رفتار نادرست مرداني همچون طلحه، زبير، معاويه و زياد، همه مردان را مخاطب حكم خود قرار نداد؟(47) همچنين ادعا شده است كه:
خطابات نهج البلاغه، ساري و جاري در همه زمان ها و مكان ها نيست.(48)
صحت و سقم اين ادعا به كنار، پذيرش اين راه حل لوازمي دارد كه بعيد است پيشنهاد دهنده نيز بدان ملتزم شود.
به نظر مي رسد كه منسجم ترين و در عين حال، فشرده ترين روش براي حل اين معضل در مقاله «حقوق زن» صورت گرفته باشد. مهريزي دراين مقاله، با اشاره به راه حل ها و نقد مختصر آنها، با پيش نهادن ده قاعده مي كوشد تا شيوه اي جامع براي سنجش احاديث روايت شده از حضرت امير، به خصوص احاديثي كه به نحوي ازمقام زن مي كاهد، به دست دهد. برخي از اين قواعد از اين قرارند: محور قرار دادن قرآن، ضرورت نگرش جمعي به سنت، توجه به مسأله جعل و تحريف، و قاعده اشتراك كه طبق آن ، احكام زن و مرد را يكسان در بر مي گيرد، مگر آن كه به گونه اي مشخص تصريح شود كه اين حكم مختص مردان يا زنان است.(49) وي همچنين، در اين مقاله، نمونه هايي از جعل حديث درباره زنان را نقل مي كند
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
باز وي در مقاله «تأملي در احاديث نقصان عقل زنان»، مي كوشد نشان دهد كه تعبير عقل در روايات ناظر به زنان مجمل است و به سادگي نمي توان از آن قاطعانه نتيجه گرفت كه زنان ناقص العقل هستند.(50) همچنين با تأكيد بر اين كه توجه به بخشي از سخنان حضرت و نديدن ديگر سخنان ايشان نادرست است، با كنار هم نهادن همه سخناني كه از حضرت در باره زنان نقل شده است، مي كوشد تا بستري براي داوري دقيق تري فراهم سازد. وي براي اين كار پنج گام پيشنهاد مي كند كه عبارت اند از: گردآوري همه سخنان حضرت، توجه به سيره عملي ايشان در قبال زنان، ارزيابي دقيق اسناد روايات نقل شده، بررسي شرايط تاريخي سخنان روايت شده، و بررسي دقيق واژگان به كار رفته در اين روايات با توجه به فرهنگ زمان صدور.(51)
هدف مقاله فعلي چنان بلند پروازانه نيست و تنها بر آن است تا بحثي مشخص در باره حديث «خيار خصال النساء» به دست دهد. حال، جاي اين پرسش است كه آيا مضمون اين حديث، با همه قيودي كه بدان افزوده شد، براي ذهنيت امروزي پذيرفتني است يا خير؟ اين حديث، به صراحت، براي زن و مرد دو نوع ارزش اخلاقي قايل شده است و كساني طي تلاش هايي كه بخشي از آن گزارش شد، كوشيده تا اين حديث را پذيرفتني كنند. ليكن مسأله اصلي - كه كمتر كسي بدان پرداخته و راهي براي حل آن پيش كشيده است- اين است كه آيا اين حديث مروج دو نوع نظام ارزشي و اخلاقي نيست؟ واگر هست، چنين كاري قابل دفاع است؟
براي پاسخ به پرسش هايي از اين دست، سه شيوه مي توان در پيش گرفت: نخست، آن كه به كمك يافته هاي علمي و زيست شناختي نشان داد كه زن از نظر ماهيت، با مرد متفاوت است و به همين سبب نيز تابع ارزش هاي اخلاقي خاصي است؛ راه دوم، آن است كه نشان داده شود مطالعات و تأملات جديد اخلاقي بيانگر ويژگي خاص و معيارهاي اخلاقي زنانه است؛ سوم، آن كه مؤمنانه به اين حديث نگريسته شود وبه دلايل ديني اثبات گردد كه اين سخن معصوم است و منطبق بر قرآن و داوري او در اين باب حجت و مقبول است. در اين جا مي كوشيم تا اين سه شيوه را بيازماييم.
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
3. علم و اخلاق جنسيتي

فراوان شنيده و خوانده ايم كه تحقيقات دانشمندان ثابت كرده است كه توان عقلي زنان پايين تر از مردان است، يا وزن و حجم مغزشان كمتر از مردان، و يا احساساتشان نيرومندتر از آنان است. برخي از شارحان نهج البلاغه خواسته اند با استناد به واقعيت هاي زيست شناختي از اين دست، سخنان حضرت امير را در اين باره موجه كنند؛ براي مثال، مرحوم مصطفوي در توضيح نقصان عقول زنان كه در خطبه هشتاد آمده است- پس از بحث و ارائه مثال هايي نتيجه مي گيرد كه عقل دراين حديث سه معنا مي تواند داشته باشد: فهم، درك و تشخيص. لذا ضعف عقل زنان يا به معناي «ضعف ضبط و حفظ است»، يا به معناي «ضعف تحمل يا احساس و عاطفه شديد» و يا به طور كلي وبا الغاي خصوصيت به معناي «ضعف قدرت تشخيص» است. درهر حال، مقصود امام ازاين حديث توهين به زنان نيست، بلكه واقعيتي را بيان مي كند كه طبق آن، خداوند عقل را با حكمت خود:
مقداري را که صلاح دانسته، به جنس مرد عنايت فرموده و قدري کمتر از آن را به جنس زن.(52)
عبده نيز در شرح همين خطبه مي گويد كه خداوند وظيفه سنگين بارداري و تربيت فرزندان را بر دوش زنان گذاشته است و آنان همين كه از زايمان و تربيت فرزندي فارغ شدند، نوبت به فرزند بعدي مي رسد. بدين ترتيب، از اين كار رهايي ندارند. گويي وظيفه اختصاصي آنان همين امور منزلي است كه محدود است و زير نظارت زوج قرار دارد. عقل آنان نيز به مقدار همين نيازي كه دارند، به آنها داده شده است.(53) مغنيه نيز اين قسمت را از سر موافقت نقل مي كند.
از نظر قرشي، «ناقصات العقول» بودن زنان «يك امر طبيعي و در جاي خود واقع است»؛ زيرا:
اين مطلب بر كسي پوشيده نيست كه از نظر خلقت، عقل مردان از زنان زيادتراست و عاطفه زنان از مردان بيشتر است. اين جريان زنان را از لحاظ اداره امور عالم از مردان عقب گذاشته است، لذا در مقابل هزاران مرد فقط يك زن، بلكه كمتر به حكومت رسيده اند
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
طبق اين نگرش، حكم به عدم مشاوره با زنان:
نيز در اثر كمي تعقل است، مسلماً مردان - كه عقل بيشتر دارند مطلب را بيشتر درك مي كنند... و از فحواي كلام امام... معلوم مي شود كه وظيفه زنان در كار عالم با مردان فرق مي كند؛ به طوري كه يك ماشين بنز و يك تريلر در حد كامل هستند، ولي هريك براي كار بخصوصي ساخته شده اند... و اين كه مي فرمايد: «خيار خصال النساء» در رابطه با همان تفاوت خلقت است.(54)
گاه نيز از «روانشناسي متفاوت مردان و زنان»(55) براي دفاع از اين حديث سخن به ميان آمده و ادعا شده كه ميان قواي زن و مرد «تباين» برقرار است و «همان گونه كه صفات عضوي و بدني زن با مرد فرق دارد، صفات نفساني و روحي وي نيز با مرد متفاوت است».(56) و بر اثر «تباين صفات و وظيفه زن با مرد»، برخي از خصال زشت مردانه، خصال نيك زنانه به شمار مي رود، مانند جبن، بخل و تكبر.(57)
در اين جا، مقصود ورود به اين مناقشه بي پايان در باره فروتري يا برابري زيست شناختي زن و مرد نيست، ليكن ناگزيريم به نكاتي در اين باره اشاره كنيم. در باره اين ادعاها يا بررسي هاي علمي چند مسأله را بايد مد نظر داشت: نكته اول، آن كه اين برداشت ها و تفسيرها در گذر تاريخ علم تغييركرده و داراي ثبات لازم نبوده است؛ دوم، آن كه اين مطالعات يا ادعاها گزينشگرانه و در مواردي، دلبخواهي است و در اين ميان شواهد، نقيض مورد توجه قرار نمي گيرد ويا شواهد مؤيد به گونه خاصي تفسير مي شوند؛ سوم، آن كه علم و مطالعات علمي خود در اين ميانه جانبدارانه بوده است و در نتيجه، دعاوي آن نيز محل مناقشه است؛ چهارم، آن كه چه بسا ميان جنس و جنسيت ملازمه اي منطقي بر قرار نباشد. اين چهار نكته نيازمند توضيحي مختصر است.
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
الف. نگاهي به مباحث علمي ناظر به زيست شناسي يا فيزيولوژي جنسي، به خوبي بيانگر تغيير نگرش علم در طول تاريخ است. از زمان يونان باستان تا قرن هيجدهم نگرش مسلط براين حوزه بر اساس الگوي تك جنسي(one-sex model) استوار بود. از اين منظر، تصور مي شد كه در نظام آفرينش تنها يك جنس، در هستي وجود دارد و آن هم جنس مرد است. زن در واقع چيزي نيست، جز«مرد ناقص» كه از مسير كمال بازمانده است. روشن ترين و منسجم ترين صورت بندي كهن از اين نگرش را در آثار ارسطو مي يابيم. وي كار خود را براساس نوعي زيست شناسي و روانشناسي قرار مي دهد و نتيجه مي گيرد كه مرد برتر از زن است. پس اخلاقياتي كه زيبنده زن است، با اخلاقيات مردانه سازگار نيست. در واقع، وي زن و مرد را از يك جنس مي شناسد؛ ليكن مرد را كامل تر از زن معرفي مي كند و تاجايي پيش مي رود كه فكر مي كند جسم جنين دختر ديرتر از جنين پسر كامل مي شود. براساس اين زيست شناسي، پسر در چهل روزگي و دختر در نود روزگي جاندار به شمار مي رفت.(58) به همين سبب، در نوشته هاي زيست شناختي ارسطو زنان پست از مردان قلمداد شده اند. از نظر او زنان مردان عقيم اند و در حالي كه زن مظهر فقدان است، مرد مظهر دارندگي به شمار مي رود. اگر باروري درست و كامل صورت گيرد، جنين مذكر خواهد بود و اگر نقصي در اين ميان رخ دهد، جنين دختر خواهد شد. پس ، زن مرد ناقص است.(59) بنابراين، اصل در طبيعت مرد است و زن فرع يا نقصان مردانگي به شمار مي رود و در زنجيره تكامل فروتر از او قرار مي گيرد. اين نگاه به صورت هاي مختلفي در ميان بسياري از عالمان گذشته حتي در ميان برخي عالمان مسلمان، مانند ملاصدرا ديده مي شود.(60) البته اين تصور خلاف يافته هاي جديد علمي است كه بر طبق آن، « طبيعت، موجود مادينه مي سازد، مگر آن كه آندروژن مداخله كند» و با توليد خود جنين را به نرينه تبديل كند.(61) طبق اين الگو حتي اندام هاي جنسي زنانه بر اساس الگوي مردانه وصف و تعريف مي شد؛ اندام هاي جنسي زنانه، همان اندام هاي جنسي مردانه است، ليكن به جاي آن كه از بدن بيرون بزند، در درون بدن قرار دارد؛ مهبل زن، همان قضيب مرد است و رحم، بيضه دان.(62)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
از قرن هيجدهم به بعد الگوي دو جنسي (two-sex model) جايگزين الگوي قبلي شد و به تدريج، زيست شناسان و دانشمندان به جاي توجه به شباهت هاي اندامي بين زن و مرد، در پي يافتن تفاوت ها برآمدند و اين نظر مطرح شد كه بدن زن متمايز از بدن مرد است وبايد بر اندام هاي آن نيز نام هاي مستقل نهاد. در اين دوره، بيشتر مطالعات عالمان وقف بررسي و برجسته كردن اين تفاوت ها بود؛ براي مثال، به جاي توجه به هورمون هاي مشتركي كه بدن زن و مرد ترشح مي كند، آنان در پي متمايز ساختن تفاوت هاي مغز زنان و مغز مردان و تفاوت حجمي آنها بر آمدند. با اين همه، از قرن بيستم به بعد، يافته هاي تازه و مطالعات جديد راه را بر الگوي جديدتري گشوده است كه طبق آن، تمايز قطعي و معين بين دو جنس را سؤال گرفته است. ما از طريق زيست شناسي به وجود دو جنس متمايز، يعني زن و مرد پي برده ايم، ليكن امروزه اين ادعا ديگر از سوي اين دانش حمايت نمي شود و سخن از وجود «جنس سوم» است؛ به اين معنا كه از نظر زيست شناختي، هر كس لزوماً منحصراً زن يا مرد نيست، بلكه ممكن است در مقوله سومي به نام ميان جنسي (intersexed) يا نر -مادگي بگنجد؛ يعني با توجه به معيارهاي شناخته شده براي زن و مرد با هيچ جنسي سازگار نباشد و «جنس سوم» به شمار رود. نمونه اي از اين مورد در كساني ديده مي شود كه به جاي داشتن دو كروموزم جنسي مذكر (XY) يا مؤنث (XX) داراي سه كروموزوم جنسي (XXY) باشند. اين كسان با ويژگي و اندام هاي جنسي مردانه زاده مي شوند، ليكن بعدها صفات جنسي ثانويه زنان در آنان پايدار مي شود و به تعبيري دو جنسي يا نر- ماده هستند. معمولاً اين كسان با جراحي به زن يا مرد تبديل مي شدند، ليكن امروزه اين رفتار به نقد كشيده شده است و برخي محققان، به استناد يافته هاي علمي، آنان را نوعي جنس سوم قلمداد كرده اند؛ براي مثال چريل چيز (Cheryl Chase) انجمن ميان جنسي آمريكاي شمالي(63) را در سال 1993م، با هدف حمايت از اين كسان بنياد گذاشت.(64) حاصل آن كه بر خلاف گذشته - كه تصور دو جنس مي شد دو جنس متمايز وجود دارد- امروزه اين نظريه مطرح شده است كه بايد:
زن و مرد را چون دو انتهاي متضادي يك پيوستار در نظر گرفت كه در ميانه همپوشي چشم گيري با هم دارند.(65
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
حتي برخي از فمينيست ها به تحقيقاتي اشاره مي كنند كه نشان مي دهد «مردان نيز چون زنان دستخوش دوره هاي ماهانه و تغييرات حالات روحي هستند».(66)بدين ترتيب، كساني كه به علم و يافته هاي علمي در اين زمينه استناد مي كنند، متوجه باشند كه اين يافته ها مربوط به كدام دوره است و تابع كدام پاردايم يا سرمشق نظري.
ب. بايد توجه داشت كه اين نوع مطالعات و شواهد، به طور معمول، از نظر روشي ترديد بر انگيزند، زيرا يا شواهد درست انتخاب نمي شود، يا شواهد نقيض ناديده گرفته مي شوندو يا تفسير نادرستي از شواهد درست به دست داده مي شود. در واقع، بسياري از يافته ها در معرض تفاسير متعدد و حتي متضادي قرار مي گيرند و اين نه خود يافته ها، بلكه مفسر است كه با قراردادن شواهد در چارچوب تفسيري خاصي، به تفسيري معين مي رسد؛ براي مثال، يكي از تازه ترين يافته هاي روانشاسي تكاملي و جامعه شناسي زيستي بيانگر تنوع خواهد جنسي مرد و يكه خواهي جنسي زن است، ليكن از اين يافته تجربي دو تبيين متفاوت به دست داده شده است و از آن « مي توان هم براي تبيين بي بند و باري جنسي مردان وهم براي تبيين وفاداري جنسي آنان به كار برد».(67)
در بحث ما نيز همين مسأله ديده مي شود؛ براي مثال، در زماني كه الگوي دو جنسي بر علم حاكم بود و دانشمندان در پي برجسته كردن تفاوت هاي ميان زنان و مردان بودند، عالماني كه مي خواستند اسكلت زنان را طراحي كنند، براي كشيدن مدل خود، از اسكلت هايي با لگن خاصره بزرگ استفاده مي كردند. نتيجه اين انتخاب آن بود كه اين نقاشي ها به خوبي نشان مي دادند كه زنان مشخصاً براي بارداري و فرزندپروري و اقامت در خانه ساخته شده اند.(68)همچنين بسيار گفته و ادعا شده است كه حجم مغز زنان كوچك تر از مغز مردان است. در نتيجه، ظرفيت عقلي آنان كمتر از مردان است؛ حال آن كه اندازه گيري فعلي نشان مي دهد كه حجم مغز زنان نسبت به بدنشان اندكي بيش از حجم مغز مردان است. از آن گذشته، تاكنون تحقيقي دقيق درباره رابطه بين حجم مغز و فعاليت عقلي و شناختي صورت نگرفته است.(69)
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
ج. علم مفهومي عيني و مستقل از انسان ها نيست، بلكه ساخته همين انسان هايي است كه داراي علايق، گرايش ها و پيش فرض هاي خويشتن اند. براي مثال، فرويد متأثير از نگرش مرد سالار قرن نوزدهم، روانكاوي خود را بر اساس فروتر شمردن زنان آغاز كرد و نتيجه گرفت كه زنان عقده اختگي دارند؛ حال آن كه امروزه به خوبي نقش پيش فرض هاي انسان در نظريه هاي علمي وي بررسي و نشان داده شده است. در واقع، متأثر از فضاي اجتماعي كه دانشمندان در آن زندگي مي كنند و مفروضات حاكم بر آن است كه آنان تحقيقاتي را آغاز مي كنند و نتايجي را اعلام مي كنند كه گويي خصلت فرازماني و فرامكاني دارد. در قرن نوزدهم مطالعات متعددي از سوي دانشمندان صورت گرفت و «ثابت» كرد كه قشر خاكستري نژاد سفيد پرچين تر و پيشرفته تر از ديگر نژادها بويژه سياهان است، يا ضريب هوشي سفيدها از ديگران بالاتر است و بدين گونه، از يافته هاي علمي براي تأييد نژادپرستي و مانند آن فراوان بهره برده شد. براي همين، لازم است كه، به نوشته آليسون استون، به ياد داشته باشيم كه گزارش هاي علمي هرگز خطاناپذير نيستند، بلكه همواره در معرض حك و اصلاح مدام قرار دارند.(70) براي مثال، در قرن نوزدهم اين ادعاي پزشكي مطرح شد كه ميان مغز و اندام هاي جنسي بر سر به دست آوردن نيرو رقابت است و در نتيجه، زناني كه در پي تحصيل و تعلم هستند، عقيم مي شوند.(71)
با توجه به اين سه نكته لازم است كه هوشيارانه با يافته هاي علمي برخورد كرد و آنها را گزينشگرانه و غير انتقادي براي اثبات اين ادعا و آن سخن به كار نگرفت. امروزه مقايسه زن و مرد به «بنز» و «تريلر» و مسلم گرفتن اين نوع تفاوت ها و اين كه از ميان هزار مرد، تنها يك زن به حكومت مي رسد، قوت اقناع خود را از دست داده است و به سادگي نمي توان از آنها بهره برد. حاصل، آن كه به كمك يافته هاي علمي بدون احاطه بر روندي كه پيموده و استفاده از برخي شواهد، بدون توجه به شواهد نقيض و مطالعات ناقص آنها نمي توان از فضائل متفاوت اخلاقي زنان و مردانه سخن گفت. با اين حال، و با آن كه يافته هاي مربوط به تفاوت زيست شناختي ميان زن و مرد و تفاسير آنها به نقد كشيده و:
اينك تقريباً در همه جا بي ارزش شمرده مي شود، تلاش مداوم درجهت گردآوري داده هاي علمي تجربي براي به كرسي نشاندن ايده تفاوت هاي زيست شناختي ذاتي بين زن و مرد ادامه دارد.(72)
 
بالا