ahmadfononi
معاونت انجمن
ياس باغ مصطفي بعد ازپدرخشکيده شد
از جفاي ظالمان برگ وبر او چيده شد
آنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشيد
قوت هر روز وشب زهرا سرشک ديده شد
با سرشک ديده وبا ناله پيوسته اش
با تن تبدار وبا جسم به غايت خسته اش
روز تنهايي که او بودوکسي يارش نشد
کرده ياري يد اله با يد بشکسته اش
من با که گويم اين که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تيره غربت نهان شده
بانوي بي نشان که به هرسو نشان زاوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
از جفاي ظالمان برگ وبر او چيده شد
آنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشيد
قوت هر روز وشب زهرا سرشک ديده شد
با سرشک ديده وبا ناله پيوسته اش
با تن تبدار وبا جسم به غايت خسته اش
روز تنهايي که او بودوکسي يارش نشد
کرده ياري يد اله با يد بشکسته اش
من با که گويم اين که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تيره غربت نهان شده
بانوي بي نشان که به هرسو نشان زاوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده