عشق دروغين قسمت نهم (قسمت قبلي رو اشتباها تو پاتوق دوستان گذاشتم پستِ 75901 البته اگه خانم صادقي لطف كنن قسمتِ قبلي رو بذارن تو عاشقانه ها ممنون ميشم. اما خوب شايد امكانش نباشه)
سپيده و مرجان ميان سمته ميزه رضا و ميشينن. اوه نه... رضا سپيده رو ميبينه و خشكش ميزنه!
حالا ديگه سپيده هم رضا رو ديده! كار از كار گذشته!
امير: رضا جان ايشون سپيده هستن هموني كه تعريفشو واست كردم!
رضا اشكاش سرازير ميشه. از صندليش بلند ميشه و با صدايه بلند ميگه: سپيده اي كه من عاشقش بودم همين خانومه!
سكوته سنگيني جوُ فرا گرفته. انگار همه زبونشون بند اومده.
رضا با گريه به سپيده ميگه: چرا با من اين كارو كردي؟
سپيده فقط سكوت ميكنه!
رضا با فرياد ميگه: مگه چي برات كم گذاشتم؟!
سپيده و مرجان بلند ميشن و ميرن.
گريه هاي رضا ديگه بند نمياد.امير رضا رو از رستوران ميبره بيرون.
رضا با گريه: يعني به همين راحتي تموم شد؟! باورم نميشه!
امير رضا رو بغل مي كنه و ميگه: گريه كن تا خودتو خالي كني. گريه كن.
رضا: تو واقعا با اون بودي؟
امير هيچي نميگه.
رضا:حالا چيكار كنم؟! مامانم حق داشت. -حالا كه گذشت! فراموشش كن!
امير با رضا كمي دور ميزنن تا رضا اروم شه و بعد از چند ساعت رضا رو ميبره خونه خودشون.
روزه بعد...
رضا بازم زنگ ميزنه به سپيده!
سپيده: چيه؟ -فقط بگو چرا اينكارو كردي؟! -برو بابا.
سپيده گوشي رو قطع ميكنه. رضا دوباره زنگ ميزنه!
سپيده: از جونه من چي ميخاي؟! -فقط بگو چرا؟ -گمشو.
بازم گوشي قطع ميكنه. رضا بازم زنگ مي زنه اما اينبار گوشي خاموشه.
امير گوشي رو از رضا ميگيره و به رضا ميگه: گل پسر حالا كه دستش واست رو شده ديگه چرا زنگ مي رني بهش؟ -ميخام بدونم چرا اينكارو با من كرده؟! -كه بازم گولت بزنه؟! مي دونم سخته اما تو هيچ وقت دليله كارشو نميفهمي (اين رسم زمرني) همه چي تموم شد.
رضا با نفرت: تازه همه چي شروع شده
ادامه دارد...