• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اس ام اس و جملات عاشقانه

hoseindavudi

کاربر ويژه
مال کسي باش که
حتي اگر ساده ترين لباس تنت باشد !
تو را به همه دنيا نشان دهد و بگويد اين همه دنياي من است...!!!
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
کــــــاش هـــــر امـــدنـــــی رفـــتــــنی نداشـــــت
کــــــاش هـــــر امـــــدنـــی تا ابد مانـــــدی هــــم داشــــت...
لایک :کاشـــــ فـــــقط ای کاشـــــــ
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
عشق دروغين قسمت نهم (قسمت قبلي رو اشتباها تو پاتوق دوستان گذاشتم پستِ 75901 البته اگه خانم صادقي لطف كنن قسمتِ قبلي رو بذارن تو عاشقانه ها ممنون ميشم. اما خوب شايد امكانش نباشه)
سپيده و مرجان ميان سمته ميزه رضا و ميشينن. اوه نه... رضا سپيده رو ميبينه و خشكش ميزنه!
حالا ديگه سپيده هم رضا رو ديده! كار از كار گذشته!
امير: رضا جان ايشون سپيده هستن هموني كه تعريفشو واست كردم!
رضا اشكاش سرازير ميشه. از صندليش بلند ميشه و با صدايه بلند ميگه: سپيده اي كه من عاشقش بودم همين خانومه!
سكوته سنگيني جوُ فرا گرفته. انگار همه زبونشون بند اومده.
رضا با گريه به سپيده ميگه: چرا با من اين كارو كردي؟
سپيده فقط سكوت ميكنه!
رضا با فرياد ميگه: مگه چي برات كم گذاشتم؟!
سپيده و مرجان بلند ميشن و ميرن.
گريه هاي رضا ديگه بند نمياد.امير رضا رو از رستوران ميبره بيرون.
رضا با گريه: يعني به همين راحتي تموم شد؟! باورم نميشه!
امير رضا رو بغل مي كنه و ميگه: گريه كن تا خودتو خالي كني. گريه كن.
رضا: تو واقعا با اون بودي؟
امير هيچي نميگه.
رضا:حالا چيكار كنم؟! مامانم حق داشت. -حالا كه گذشت! فراموشش كن!
امير با رضا كمي دور ميزنن تا رضا اروم شه و بعد از چند ساعت رضا رو ميبره خونه خودشون.
روزه بعد...
رضا بازم زنگ ميزنه به سپيده!
سپيده: چيه؟ -فقط بگو چرا اينكارو كردي؟! -برو بابا.
سپيده گوشي رو قطع ميكنه. رضا دوباره زنگ ميزنه!
سپيده: از جونه من چي ميخاي؟! -فقط بگو چرا؟ -گمشو.
بازم گوشي قطع ميكنه. رضا بازم زنگ مي زنه اما اينبار گوشي خاموشه.
امير گوشي رو از رضا ميگيره و به رضا ميگه: گل پسر حالا كه دستش واست رو شده ديگه چرا زنگ مي رني بهش؟ -ميخام بدونم چرا اينكارو با من كرده؟! -كه بازم گولت بزنه؟! مي دونم سخته اما تو هيچ وقت دليله كارشو نميفهمي (اين رسم زمرني) همه چي تموم شد.
رضا با نفرت: تازه همه چي شروع شده
ادامه دارد...
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
اینـکه میان دستـانت لـحظه ای چشـمهایم را ببنـدم و دنـیــــا
به سـکوت صدای نفس هایـت فرو رود ، نمیـدانی چه هیجانیــست عشـق من....!!!
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
حرف های من بماند برای بعد........دلخوری هایم.....دلتنگیهایم.....و تمام اشک هایم............تو از خودت بگو.......با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت............
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
فک کن بعد چند وقت که ازش خبر نداری تو کتابات دنبال ی کتاب میگردی که یدفعه یک کاغذ با دست خط اون بین کتابت میبینی. چه حسی اونموقع داری؟ دوس داری بمیری... کی حسم درک میکنه؟؟
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
آهای مخاطب خاص
این روزا داری به مخاطب نیمه خاص تبدیل میشی
موظب باش به مخاطب عام تبدیل نشی
از من گفتن بود
.
.
.
چهارمین پستمه اگه لایک نکنین دیگه نمیام 4جوک
آره تهدید میکنم مشکلیه
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای ترا به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما…………

چقدر با همهء عاشقیم محزونم

و به یاد همهء خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ؛ زغم مغمومم

من صبورم اما…………..

بی دلبل از قفس کهنهء شب میترسم

بی دلیل از همهء تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ؛ از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما…………….

آه………….این بغض گران صبر نمی داند چیست
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
بـودنـت را دوســت داشـتـم ..
وقـتـی مـرا در بـرمـیـگــرفـتـی..
وبـه آغـوشـت مـیـفـشـردی
و وادارم مـیـکـردی کـه بـه هـیـچ چـیـز فـکـر نـکـنـم.
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
وقـتـی یـه آدمـی تـرکـت کـرد و رفـت..
حـتـی اگـه تـمـام زنـدگـیـت پـُر بـاشـه از ردِ پـاش..
بـایـد بـذاری بـره...
اگـه دلـش بـاهـات بـود، هـیـچ قـدرتـی نـمـی تـونـسـت وادارش کـنـه بـه رفـتـن !
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
عشقي كه از يكطرف باش
صاحبدلان,در دل نكاه مي دارند
وخود برستان مايه ي آزار معشوق قرار مي دهند
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
كرفتاري عشق از اين است كه دو عاشق,
نه يكديكر را به يك جور دوست دارند ونه به يك اندازه
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
 

hoseindavudi

کاربر ويژه
اندوه که از حد بگذرد

جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مزمن !

دیگر مهم نیست..

بودن یا نبودن ؛

دوست داشتن یا نـداشتن ...

آنچه اهمیت دارد

کشداری رخوتناک از حسی است...

که دیگر تـو را به واکنش نمی‌کشاند!

در آن لحظه فقط در سکوت غـرق می شوی

و نگاه می‌کنی و نگاه و نـگــــــــــاه...
 

T I N A

کاربر ويژه
خوشا روزی که با هم مینشستیم

قلم در دست و کاغذ مینوشتیم

قلم بشکست و کاغذ در هوا شد

مگر خط جدایی مینوشتیم
 

T I N A

کاربر ويژه

ز چشمت اگر چه که دورم هنوز
پر از اوج عشق و غرورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است
ولی با توام پس صبورم هنوز

 

T I N A

کاربر ويژه
گاهی خیال میکنم از من بریده ای
بهتر ز من برای دلت برگزیده ای

از من عبور میکنی و دم نمیزنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای
 
بالا