جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser .
بيدار شو
در خواب ناز رفته ای
عمريست گويا خفته ای
از حكمتی غافل مشو
همچون شب آشفته ای
بيدار شو، بيدار شو
غفلت مكن، هوشيار شو
رخصت بگير از نفس خويش
آماده ی ديدار شو
برخيز رفته در خواب
دنيا نشسته در آب
كشتی، نوح خود را
فرياد كرده، درياب
هوای تازه بردار
الماس و زر، گران نيست
كالای هر دكانی
در كار هر دكان نيست
بگذار و بگذر از دل
گر با تو دل نيامد
مركب رسيده از راه
با آيه ی خوش آمد
دل اين و دلبر اينجاست
دنيای محشر اينجاست
چيزی نبوده تا حال
آغاز و آخر اينجاست
زهری به شعر ما نيست
گر هست برملا كن
گر جمله خير خيراست
همسايه را صدا كن
تنهای تنها
همه رفتن كسي دور و برم نيست
چنين بي كس شدن در باورم نيست
همه رفتن كسی با ما نموندش
كسی حرف دل ما رو نخوندش
همه رفتن ولی اين دل ما رو
همون كه فكر نمی كرديم سوزوندش
خيال كردم كه اين گوشه كنارا
يكی داره هوای كار مارو
يكی هم اين ميون دلسوز ما هست
نداره آرزو آزار مارو
كه كار ما از اين هم باشه بدتر
يكی داريم در اين دنيای محشر
يكی داريم كه از بنده نوازی
زند هر چند گاهی تقه بر در
كه حاشا تقه ای بر در نخورده !
كه آيا زنده ايم يا جون سپرده
كه حاشا صحبتی، حرفی، كلامی
كه جزو رفته هاييم ما نمرده
عجب بالا و پايين داره دنيا!
عجب اين روزگار دلسرد از ما!
يه روز دور و برم صد تا رفيق بود
منو امروز ببين تنهای تنها!
هیچستان
وحشت از عشق که نه، ترس ما فاصله هاست
وحشت از قصه که نه، ترس ما خاتمه هاست
ترس بیهوده نداریم، صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوونه ی ماست
تا سرانجام سرانجام گرفتیم به هیچ
راهی سفر به هیچستانیم
گله ای هست که از خود داریم
چاره ای نیست اگر انسانیتم
درد ما مرگ تفاهم، غم ما کوچ محبّت
غم ما از بی کسی مردن و رسوا شدنه
اینم از عاقبت عشق که تنها شدنه
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست
مقصر دل دیوونه ی ماست
حكايت
با تو حكايتی دگر
اين دل ما بسر كند
شب سياه قصه را
هوای تو سحر كند
باور ما نمی شود
در سر ما نمی رود
از گذر سينه ی ما
يار دگر گذر كند
شكوه بسی شنيده ام
از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو اگر
زمزمه ای دگر كند
مقصد و مقصودم تويی
عشقم و معبودم تويی
از تو حذر نمی كنم
سايه مگر سفر كند
چاره ی كار ما تويی
ياور و يار ما تويی
توبه نمی كند اثر
مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم
تن به جزا داده منم
قاضی درگاه تويی
حكم سحرگاه تويی
می میرم
در نگاه عاشقت عشقتو خوندم
مهربون بودی که من یار تو بودم
من شدم همسفرت ای یار عاشق
کاشکی که عشق منو بدونی لایق
ای یار ای عشق بی تو می میرم
بی تو از این دنیا دلگیرم
تو رفیق نیمه راه هرگز نبودی
تو که از دوست داشتنم غافل نبودی
چراغ عشق تو نمیشه خاموش
مگه تو و خوبیات میشه فراموش؟
گناه
پيش تو رو سياهم، تو بگذر از گناهم
ندامت رو تو ديدی، تو عالم نگاهم
تو خواستی من نخواستم، با هم باشن دلهامون
نِشستی من نَشستم، به پای لحظه هامون
تو بودی من نبودم، ديوونه مثل مجنون
تو موندی من نموندم، به پای عهد و پيمون
نميشه باور من، کنار من نشستی
کسی که می پرستم، تو بودی و تو هستی
نميشه باور من، هنوز به پام نشستی
چشاتو رو بديهام، تو عاشقونه بستی
ماه
ماه در میاد که چی بشه؟
می خواد عزیز کی بشه؟
ماه در میاد چه کار کنه؟
باز آسمون رو تار کنه!
نمی دونه تو هستی
به جای اون نشستی
نمی دونه تو ماهی
تو که رفیق راهی
عجب حکایتی شده!
فکر تو عادتی شده
که از سرم نمیره
که از سرم نمیره
عجب روایتی شده!
عشقت عبادتی شده
خدا ازم نگیره
خدا ازم نگیره
یه ماه می خواستم که دارم
ای ماه شام تارم
تویی رفیق راه من
ای غنچه ی بهارم
ما ز فردا نگرانيم
ما ز فردا نگرانيم
كه فردا چه كنيم؟
زير اين بار گرانيم
كه جان را چه كنيم؟
تو ز من ثانيه هايی
كه نه از آن من است مي خواهی
آتشی را كه
نه در جان من است می خواهی
روزگار، روز مرا پيش فروشی كرده
دل بيدار مرا پير خموشی كرده
هيچ در دست ندارم كه به تو عرضه كنم
چه كنم نيست هوايی كه دلی تازه كنم
قصد من نيت آزار نبود
جنس من در خور بازار نبود
جنسم از خاک و دلم خاكی تر
روح من از تو ز من شاكی تر
جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا
دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا!