• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اعترافات مجتبی محرمی؛ روی عکسم قلم قرمز کشیدند و شدم مفسد فی‌الارض!

mario8344

متخصص بخش
نمی‌خواستند مجتبی باشد. با من مشکل شخصی داشتند. بعد از اینکه مشکلی برایم پیش آمد روی عکسم قلم قرمز کشیدند و عکسم را چاپ کرند. مجتبی محروم شد. از همه چیز محرومم کردند. ممنوع‌الخروج شدم. شدم مفسد فی‌الارض. یعنی دیگر هیچ کسی این کارها را نکرده بودند؟ بلایی سرم آوردند که نه به ورزشگاه راهم می‌دادند و نه حتی حق داشتم از دکه‌های روزنامه فروشی، روزنامه بخرم. کلا بایکوتم کرده بودند. واقعا داشتم از غصه می‌مردم. باید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بدانید چه می ‌گویم. این اگر غرض‌ورزی نبود، چه اسمی می‌شود برایش گذاشت؟
آفتاب: خبرآنلاین نوشت: مجتبی نشست و سفره دلش را برای‌مان باز کرد. او هر چه داشت برای‌مان گفت. از ماجرای اعتیادش تا... او گفت اما خیلی‌هایش برای ما قابل انتشار نبود اما همین گفت‌وگو پر از نکات آموختنی است.

فرهاد عشوندی، علی آخوندان و امیر عباس واسعی: «حالم به هم می‌خورد از اینکه همیشه شب داربی زنگ می‌زنند آقا مجتبی بگو چه جوری با مشت زدی تو دهن فلانی...»

و او مجتبی محرمی است. یکی از نوابغ فوتبال ایران. مجتبی به بهانه نوروز ساعاتی را مهمان خبرآنلاین بود و سیر تا پیاز زندگی‌اش را بازگو کرد. خواندن این مصاحبه شاید بیش از همه برای فوتبالیست‌های جوان پر از درس‌هایی بزرگ باشد. اسطوره‌ای که پای بساط نابود شد و حالا هرچه می‌کوشد برایش سخت است که بتواند به زندگی عادی برگردد. او که نامش برای همه عزیز است اما خودش به این چوب که روزگاری را به تباهی گذرانده باید کنجی خزیده باشد.
 

mario8344

متخصص بخش
من ریزه را می‌گذاشتند تو گل

جثه ریزی داشتم. از بچگی خیلی ریزه، میزه بودم. چون کوچولو بودم می‌گفتند بچه تو وایستا تو دروازه. بچگی و فوتبال با توپ پلاستیکی، این شروع فوتبالم بود. از صبح ول بودیم تو کوچه و می‌دویدیم دنبال توپ پلاستیکی. راستش اصلا فکر نمی کردم فوتبالیست بشوم. کم کم پایم باز شد به زمین خاکی‌های پایین محل‌مان تو خیابون استخر. از همه کوچک‌تر بودم برای همین می‌گذاشتندم توی دروازه. شروع فوتبالم اما اینجوری شد که رفتم تمرین تیم راه آهن تو زمین اکباتان. آقای امیر ابوطالب داشت تست می‌گرفت. تا فرستادم توی زمین و اولین توپ را زدم گفت بچه بیا برو بیرون. فکر کردم ردم کرده، گفتم بابا من که تازه اومدم. واقعا همان اولین توپی بود که داشتم می‌زدم. واقعا بی‌دلیل نیست می‌گویند طرف با یک بغل پا می‌فهمد بازیکن می‌شوی یا نه!
 

mario8344

متخصص بخش
اینجوری شدم دفاع چپ

بعد از چند وقت که تو راه آهن بودم، رفتم به تیم شاهین. در شاهین من فوروارد بازی می‌کردم. آن موقع مهدی دینورزاده در تیم چپ بازی می‌کرد و شکورزاده هم سمت راست بود. یک بازی‌ها شکورزاده مصدوم مصدوم شد، دینورزاده رفت راست و من را هم گذاشتند چپ و الکی، الکی از بازی من در این پست خوش‌شان آمد و من شدم دفاع چپ. اصلا چپ‌پا نبودم. راست‌پا بودم اما با پای چپ هم می‌توانستم ضربه بزنم. ولی بعدها طوری شد که همه فکر می‌کردند مجتبی از بچگی چپ پا بوده
 

mario8344

متخصص بخش
قصه من و پرسپولیس

چند وقتی در شاهین بازی کردم که سن سربازی‌ام رسید. رفتم عشرت‌آباد، گفتن باید بروی سیرچ کرمان. نشستم کنار کسی که مامور گرفتن دفترچه‌ها بود و کلی التماس کردم تا دفترچه‌ام را پس گرفتم و توانستم خودم را بیاندازم زندان قصر. رسته‌ام شده بود دژبانی و باید کشیک می‌دادم. با هر زحمتی بود توانستم بروم در تیم نیروی زمینی. خدمتم را در این تیم گذراندم. بازی‌های نیروی زمینی در امجدیه انجام می‌شد. علی آقا هم چون اتو سورتمه به ورزشگاه نزدیک بود، می‌آمد و بازی‌های تیم را می‌دید. او از بازی من خوشش آمده بود و وقتی خدمتم تمام شد خواست که به پرسپولیس بروم. برای من هم چی بهتر از اینکه به خواست علی آقای پروین بروم پرسپولیس؟
 

mario8344

متخصص بخش
آقا مجتبی در جبهه

قصه زندگی برایم همه جوره رقم خورده است. چند ماهی هم رفته‌ام جبهه. جنوب خدمت کردم. آنجا هم دژبان بود. تازه عملیات هم بودم. ببین دستم را سوخته. می‌بینی؟ تانک‌مان را در یکی از عملیات‌ها زدند و همه آتش گرفتیم. تمام بدنم را آتش سوزانده است. تانک‌‌مان داشت منفجر می‌شد که من پریدم بیرون...«مجتبی این‌ها را می‌گوید و وقتی نگاه متعجب همه حاضرین در اتاق را می‌بیند، خودش خنده‌اش می گیرد و می‌گوید، شوخی کردم جای سوختگی آب جوش است. شیطونی‌های بچگی‌ها باعثش بوده. جبهه رفتم اما هیچ وقت در عملیات حاضر نبودم. فقط دو سه ماهی رفتم منطقه چون سرباز بودم و بعد برگشتم به تهران.»
 

mario8344

متخصص بخش
چرا شماره 8 می‌پوشیدم و چرا نمی‌پوشیدم!

آن روزها مد بود خیلی‌ها شماره 10 می‌پوشیدند. شماره 7 هم در دنیا روی بورس بود اما در دهه‌ای که من بازیکن شدم، چند نفری بودند که شماره 8 برای‌شان عزیز بود. مثلا خود من چون لوتار ماتیوس شماره 8 می‌پوشید، این شماره را انتخاب کردم و برایم عزیز شد. البته در تیم ملی این پیراهن را بازیکنان بزرگ‌تری مثل شاهرخ بیانی یا حمید درخشان می‌پوشیدند و من هم اصلا اهل این حرف‌ها نبودم که بروم بگویم چه شماره‌ای را می‌خواهم. وقتی پیراهنی را کاپیتان سیروس می‌پوشید، من چه حرفی برای گفتن داشتم؟
 

mario8344

متخصص بخش
من 20 سال فوتبال بازی کردم اما همه می‌گن مشت مجتبی

خسته شدم. تا شب دربی می‌شود 4 تا بچه خبرنگار زنگ می‌زنند و می‌گویند برای‌مان خاطره تعریف کن. همه هم فقط می‌خواهند ماجرای شوخی با احمدرضا یا دعوا و مشت با امیر را برای‌شان بگویم. تا کی باید این خاطره را تکرار کنم؟ یعنی این مجتبی محرمی در این فوتبال هیچ کار دیگری نکرده؟ خیلی هم لطف داشته باشند قضیه دعوا در بازی‌های آسیایی و محرومیتم را پیش می‌کشند. داغش به دلم مانده که یکی از من درباره بازی‌های آسیایی پکن بپرسد. اینکه اگر در نیمه نهایی هند نمی‌کردم و جلوی گل حریف را نمی‌گرفتم، آن توپ گل می‌شد و ما فینال را از دست می‌دادیم. کسی از بازی کردنم چیزی نمی‌گوید. همه می‌گویند دعواهای مجتبی. این دلم را شکسته است. بابا خیلی از آنهایی که می‌گویند مجتبی خلاف می‌کرده و بازی‌ها را به هم می‌ریخته حتی فوتبالم را ندیدند. من می‌گویم از فوتبالم هم حرف بزنید. مگر نمی‌گویید من بازیکن خوبی بودم؟
 

mario8344

متخصص بخش
روی زندگی‌ام قلم قرمز کشیدند

نمی‌خواستند مجتبی باشد. با من مشکل شخصی داشتند. بعد از اینکه مشکلی برایم پیش آمد روی عکسم قلم قرمز کشیدند و عکسم را چاپ کرند. مجتبی محروم شد. از همه چیز محرومم کردند. ممنوع‌الخروج شدم. شدم مفسد فی‌الارض. یعنی دیگر هیچ کسی این کارها را نکرده بودند؟ بلایی سرم آوردند که نه به ورزشگاه راهم می‌دادند و نه حتی حق داشتم از دکه‌های روزنامه فروشی، روزنامه بخرم. کلا بایکوتم کرده بودند. واقعا داشتم از غصه می‌مردم. باید در آن شرایط قرار می‌گرفتید تا بدانید چه می ‌گویم. این اگر غرض‌ورزی نبود، چه اسمی می‌شود برایش گذاشت؟ یکی از نمایندگان سابق مجلس که فامیل همین آقا فرشاد خودمان است، می‌خواست رای بیاورد و بلایی سرم آورد که ... من که به خدا واگذارشان کردم. مشکلی هم با آنها ندارم. گذشته‌ها گذشته است.
 

mario8344

متخصص بخش
این‌جوری معتاد شدم

رفیق بد ذغال خوب، چه می‌دانم، شاید هم گز اصفهان. همه این‌ها بود اما وقتی آن بلا را سرم آوردند و گفتند باید تا ابد محروم باشی، نمی‌دانستم چه کار می‌کنم. روزگار خوبی نداشتم. همه ترکم کرده بودند و بدجوری افسردگی داشتم. از آنجا افتادم به خلاف. سیگار، پای بساط و دیگر هرجور خلافی که فکرش را بکنی. آن روزها تازه این آهنگ «همه رفتند کسی دور و برم نیست» مد شده بود. می‌نشستم و این آهنگ را می‌خواندم و می‌رفتم تو عالم‌های دیگر. قسم می‌خورم از آن موقع خلاف را شروع کردم. من از 27 سالگی معتاد شدم. قبلش اعتیاد نداشتم. خیلی‌ها درباره‌ام دروغ می‌گویند. دلیلی ندارد که بخواهم دروغ بگویم. حالا شما می‌گویید از تمرینات تیم ملی دوره دهداری که جوان‌تر بودم و با بزرگ‌ترهای تیم. اما من آن سال‌ها خلاف‌های دیگر می‌کردم ولی اعتیاد نداشتم.
 

mario8344

متخصص بخش
مگر می‌شود در اردوی تیم ملی شرب خمر کرد؟

یک عکسی بود که من کنار آقا مهدی مناجاتی سر میز نهار نشستیم. بعد شایعه کردند من سر ظهر تو اردوی تیم ملی مست کردم. آخر یک کمی انصاف یا عقل هم اگر می‌داشتند این حرف را نمی‌زدند. مگر می‌شود کنار دست آقا مهدی مناجاتی که خودش از این نظامی‌های سخت‌گیر است چنین کاری کرد؟ یا می‌گفتند در اردوی تیم علی پروین رفتم تو فرودگاه خلاف کردم. بابا به قرآن این چیزها دیگر دروغ بودند. خیلی از کارهایی که درباره‌ام می‌گفتند را نکرده بودم. من تو زندگی خلاف زیاد کردم و از کارهایی که کردم هم پشیمانم. این هم حال و روزم است که می‌بینی. ولی خیلی از دروغ‌هایی که درباره‌ام گفته‌اند را انجام ندادم.
 

mario8344

متخصص بخش
ریختند پای سفره عقدم و گفتند پارتی گرفته با چند جاسوس!

در تمام دوران فوتبالم 4 بار پایم باز شد به کلانتری. یکی که همان ماجرای معروف بود و ماجرای ضربدر قرمز. دوبار هم مراسم عقد و عروسی‌ام بود. بابا ما مراسم عقدم بود. همسرم و خانواده‌اش بودند. همسرم در سفارت آلمان کار می‌کرد و این باعث شده بود تعدادی هم مهمان خارجی داشته باشیم. ریختند و شلوغش کردند که در پارتی دستگیر شده. بابا وقتی آمدند، عاقد هنوز آنجا نشسته بود. بعد هم گفتند جاسوس خارجی دعوت کرده بوده. این‌ها اگر با من دشمنی نداشتند که این حرف‌ها را نمی‌زدند. مگر به سفره عقد می‌گوید پارتی؟ با دوستم گرفتندم در خیابان و گفتند در مراسم لهو و لعب دستگیرش کردیم. آخر تو دهه 60، وسط خیابون چی کار می‌شد کرد؟ چه مراسم لهو و لعبی می‌شد راه انداخت؟
 

mario8344

متخصص بخش
هیچ وقت حرفی از برادرم نزدم

ما 3 برادر بودیم که یکی در جریان انقلاب اسلامی شهید شد. بعد‌ها می‌دیدم که خیلی‌ها برای رشد و پیشرفت از فامیل شهید‌شان مایه می‌گذاشتند، یا می‌رفتند اهواز و با یک دست لباس خاکی و یک چفیه به گردن عکس می‌گرفتند و برمی‌گشتند و عکس‌شان در مجلات ورزشی چاپ می‌شد! در چنین شرایطی خجالت می‌کشیدم از سابقه جبهه خودم حرف بزنم و از برادر شهیدم مایه بگذارم که اجر آن شهید هم زایل شود. راستش بارها وقتی رفتم آن طرف آب برای دیدن خانواده همسرم، این گروهک‌ها می‌گفتن بیا و مصاحبه کن تا برایت هزار جور کار بکنیم. ولی من بچه پایین شهرم. نمی‌خوام خدای ناکرده تن داداشم تو گور واسه خاطر کار من بلرزه.
 

mario8344

متخصص بخش
بچه استخر

زادگاه کسی که دست خودش نیست! سر اینکه من بچه خیابان استخر هستم نیز کلی برایم داستان درست کردند. الان می‌گویند کسی که در مناطق محروم و جرم‌خیز به سمت ورزش بیاید و از اعتیاد و معضلات اجتماعی دور بماند، الگوست و برایش تبلیغ هم می‌کنند اما برای من بچه استخر و گمرک بودن جرم بود و داغ ننگ. من تو جایی بزرگ شدم که حیاط خلوت مردم یک شهر بود اما اون موقع دنبال خلاف نرفتم نمی‌دنم شاید غرور شهرت و این عشق خوش‌تیپی کار دستم داد. خودم هم مقصرم ولی قبول کن که با من هم بد تا کردن.
 

mario8344

متخصص بخش
دربی و سبزی‌پلو با ماهی

ما تعصب داشتیم. فوتبالیست مثل حالا مانکن و شومن نبود! الان به زبان جلو دوربین می‌گویند رفیق هستیم در حالی که دشمن هم هستند! بعد می‌گویند در زمین به تیم و پیراهن و هوادارانمان تعصب داریم اما برعکس! راه می‌روند و راه می‌دهند، زمان ما هر دو برعکس بود. تا لحظه شروع دربی همه رفیق بودیم و آن 90 دقیقه برای تیم جان می‌دادیم. شب یک دربی منزل شاهین بیانی بودم و همسرش سبزی‌پلو با ماهی پخت. فردایش در زمین شاهین آمد رد شود، زدمش! گفت: «سبزی‌ پلو ماهی همسرم چشمت را بگیرد!» گفتم: «بابام هم بیاید می‌زنمش! می‌خواهی کتک نخوری برو آن طرف!»
 

mario8344

متخصص بخش
نسل امروز، پول و BMW

می‌گویند چرا نسل امروز دیگر ستاره ندارد و مثل قدیمی‌ها پیدا نمی‌شود. وقتی به یک بچه 18 ساله که یک سال است فوتبال را شروع کرده 400 میلیون می‌دهی و فردایش می‌رود یک BMW و یک آپارتمان شیک در بالاشهر می‌خرد، خب معلوم است که خیلی زود اشباع شده و دیگر میلی به پیشرفت ندارد و دل به تمرین و کار و زحمت نمی‌دهد. من نمی‌گویم پول ندهید، اتفاقاً باید بیشتر هم بدهند ولی فوتبالیست هم باید در قبال پولی که می‌گیرد زحمت بکشد و تمرین کند، حرفه‌ای باشد و به تغذیه و استراحتش برسد و عمر مفید فوتبالش زیاد شود.
 

mario8344

متخصص بخش
ماجرا‌های آقایان عشق دوربین

آقایان در بیمارستان‌ها و مراسم ختم خوب عکس می‌گیرند و وعده می‌دهند ولی از فردایش دیگر پیدای‌شان نمی‌کنی! مدیران غیر‌فوتبالی و عشق شهرت که دورویی و ریایشان از ظاهر و پیشانی آنها معلوم است! خوب وعده می‌دهند ولی در عمل... همبازی قدیمی‌ام آمده بیمارستان و کمکم کرده، حالا چون مربی استیل‌آذین است به من انگ طرفداری از آنها زدند! در اصفهان کاری داشتم که امیر‌ قلعه‌نویی لطف کرد و انجامش داد، وقتی آمدند تهران برای تشکر و قدردانی به دیدنش رفتم، گفتند شب بازی ما با سپاهان در اردوی حریف چه کار داشتی؟! بعد هم به همین رو بهانه مرا از پرسپولیس کنار گذاشتند!
 

mario8344

متخصص بخش
اعتیاد و برنامه 90

به من خیلی اصرار کردند ولی نرفتم. مخالف بودم، چون شأن و شخصیت آدم باید حفظ شود. کمک کردن به قدیمی‌ها خوب است ولی به چه قیمتی؟! الان همان بچه‌ها که در 90 حرف زدند پشیمان هستند. می‌گویند ارزشش را نداشت، خودمان را تابلو کردیم و دیگر هیچ!
 

mario8344

متخصص بخش
بستری در بیمارستان

دوبار، یک 6 روز و یک 14 روز در بیمارستان بستری شدم. الان حالم بهتر است ولی مشکل ریوی‌ام هنوز پابرجاست. در این در مقطع به لطف بعضی از رفقا که خودشان نمی‌خواهند اسمی از آنها ببرم، مشکلاتم حل شد و حتی یک نفر از مدعیان و یکی از قول‌های رسانه‌ای عملی نشد!
 

mario8344

متخصص بخش
امرار معاش با...

از کل دوران فوتبالم یک خانه 100 متری در خیابان بهار داشتم که فروختم و پولش را دادم زن و بچه‌ام رفتند انگلیس. الان با کمک دوستانم زندگی می‌کنم و تنها در آمدم ماهیانه 100 هزار تومان از صندوق حمایت از پیشکسوتان است! آنقدر کم که خجالت می‌کشی بروی بانک و بخاطرش توی صف بایستی!
 

mario8344

متخصص بخش
دو تا ساعت می‌بندم؛ یکی به وقت تهران و یکی به ساعت لندن، شهر دخترم

2 ساعت می‌بندم، روی مچ چپ مثل همه به وقت تهران و روی مچ راست به وقت لندن. همه امید و انگیزه زندگی‌ام آرینا است که الان 11 سال دارد. تابستان امسال آمد تهران و 3 ماه با هم بودیم ولی درد آن سال‌ها که در فراغ گذشت و نتوانستم به دیدنش بروم هنوز مانده. سر جام‌جهانی 2006 آقای دادکان که زمان مسابقات مدارس مسئول ورزش ناحیه ما بود، گفت که مرا با تیم‌ملی می‌برد تا بتوانم از آنجا بروم انگلیس و بچه‌هایم را ببینم. این همه سال نتوانستم ویزا بگیرم، امیدوار شدم ولی سفارت آلمان یک نامه معرفی از من خواست که فدراسیون بنویسد من بازیکن تیم‌ملی بوده‌ام. رفتم خدمت جناب پهلوان، دبیر فدراسیون جالبی است که دهه 60 خودش رئیس فدراسیون بود که من در تیم‌ملی بودم ولی هرچه کردم باور نکرد مجتبی محرمی بازکین تیم‌ملی بوده و نامه‌‌ام را نداد! به همین راحتی مرا نبردند آلمان ولی همه جا شعارش را دادند!
 
بالا