توطئه ست علیه برادرش آزیریس
ست با ملکه حبشه و 72 نفر از همفکرانش شروع به طرح دسیسه کردند . او مخفیانه اندازه برادرش را بدست اورد و شروع به ساختن یک جعبه زیبا کرد و وقتی کار جعبه تمام شد – یک مهمانی بزرگ ترتیب داد و آزیریس را به انجا دعوت کرد . در پایان مهمانی ست بالای میز رفت و گفت : " این جعبه زیبا را به کسی هدیه خواهم داد که اندازه او باشد." همه به نوبت به طرف جعبه رفتند تا اینکه نوبت به آزیریس رسید . وقتی آزیریس درون جعبه خوابید – ست با دوستانش فورا" درب جعبه را بستند و انرا با میخ محکم کردند – بعد روی ان سرب ریختند و تابوت را داخل نیل انداختند .نفتیس که این ماجرا را دیده بود از خانه شوهرش فرار کرد و به خواهرش ایسیس پناه برد .
جستجوی ایسیس غمگین برای یافتن شوهرش آزیریس
وقتی ایسیس ماجرا را شنید, بسیار ناراحت شد – لباس عزا پوشید و شروع به گریه زاری کرد . او همه جا بدنبال شوهرش گشت ولی انرا پیدا نکرد تا اینکه یک روز کنار رود نیل – بچه های که در ساحل نیل بازی میکردند به او گفتند که چند روز پیش تابوت زیبایی را روی رودخانه نیل دیده اند . ایسیس که نمیدانست جریان اب نیل تابوت را کجا برده است – نزد جادوگران رفت و از انها کمک خواست . جادوگران به او گفتند که تابوت به ساحل شهر بیبلوس رسیده وبین شاخه های درخت گز گیر کرده است . پس به خاطره جادوی تابوت – درخت گز بسیار بزرگ شده و شاه بیبلوس دستور داده تا از تنه این درخت برای قصرش ستونی بسازند .
ایسیس در سرزمین بیبلوس
پس ایسیس به سوی شهر بیبلوس حرکت کرد و وقتی به انجا رسید – کناره فواره ای نشست . در این هنگام دخترک زیبارویی نزد او امد . ایسیس موهای شاهزاده را بست و به او عطرهای خوشبو زد . وقتی شاهزاده به قصر بازگشت – ملکه از او پرسید : چه کس موهای تو را به این زیبایی ارایش کرده و به تو عطرهای خوشبو زده است.؟ شاهزاده جریان را برای مادرش تعریف کرد و ملکه دستور داد تا ان زن را به داخل قصر بیاورند. ملکه از ایسیس خواست تا پرستار دخترش شود . ایسیس روزها از دختر مراقبت میکرد و به او غذا میداد و وقتی شب فرا می رسید و همه میخوابیدند, ستون چوبی قصر را اتش میزد و دخترک را داخل اتش می انداخت و خودش را به شکل پرنده ای در می اورد و دور ستون شروع به عزاداری میکرد . وقتی خبر به ملکه رسید باور نکرد و تصمیم گرفت تا با چشم خودش ان را ببیند . ان شب وقتی ایسیس طبق معمول ستون را اتش زد و خواست دخترک را در اتش بیندازد, ملکه بیبلوس جیغ کشید و برای نجات دخترش به سوس ایسیس حمله کرد . در این هنگام ایسیس هویت واقعی خود را نشان داد و به او فهماند که میخواسته به کمک جادوی خود, شاهزاده را به یک الهه تبدیل کند ولی بخاطره فریاد ملکه, ابدیت شاهزاده از بین رفته است . وقتی ملکه این سخنان را شنید در بابر ایسیس تعظیم کرد و دستور داد تا تابوت را از میان ستون چوبی قصر خارج سازند و انرا به ایسیس بدهند . وقتی ایسیس تابوت را باز کرد و جسد شوهرش را دید, شروع به گریه و زاری کرد . او تا صبح شیون کرد و با طلوع افتاب بیاد اورد که پسرش " هــــوروس " را در خانه تنها گذاشته است . به همین دلیل جعبه را در نیزاری مخفی کرد و بدنبال پسرش به راه افتاد.
ســـــت شرور باز میگردد .
یک شب که ست در زیر نور ماه به شکار رفته بود, به جعبه بسیار زیبایی برخورد کرد و ناگهان بیاد اورد که این جعبه همان تابوتی است که برای برادرش درست کرده و انرا در ان قرار داده است . او با عصبانیت جسد برادرش را 14 تکه کرد و انها را در سراسر مصر پخش کرد . وقتی خبر به ایسیس رسید – دوباره غمگین شد . او تصمیم گرفت تا دوباره قطعات جسد شوهرش را پیدا کند . ایسیس قایقی از نی پاپیروس درست کرد و انرا درون رود نیل انداخت . او هر جا که که قطعه ای از بدن شوهرش را می یافت, به کمک " نفتیس" و " انوبیس " مومیایی و دفن میکرد و روی قبرش معبدی می ساخت . به همین دلیل است که " آزیریس " مقبره های زیادی در مصر دارد . با کمکهای ایسیس فداکار, آزیریس در دنیای مرده ها زنده شد و پادشاه مردگان لقب گرفت .
انتقام هــــوروس از عمویش ســــت
سالها بعد هوروس که جوان نیرومندی شده بود به کمک خدایان تبدیل به شاهین تیزچشمی شد و خدای اسمان لقب گرفت . یک روز روح آزیریس مقابل پسرش ظاهر شد و از او خواست تا انتقامش را از ست شرور بگیرد . پس از ان هوروس بدنبال ست رفت و جنگ بین ان دو شروع شد . در یکی از جنگها ست شرور چشم چپ هوروس را در اورد و تکه تکه کرد . اما چشم هوروس به طور سحر امیزی خود را جمع کرد و بصورت ماه کامل در امد . پس از ان چشم هوروس نماد طلسم و جادوی قدرت لقب گرفت و مصریان باستان ان را برای مصنون ماندن از چشم بد به گردن می اویختند . چنین روایت شده است که جنگ بین هوروس و ست شرور تا امروز ادامه دارد و در جنگها یکبار هوروس و بار دیگر ست شرور پیروز میشود . اما خدایان بر این باورند که روزی هوروس ست شرور را خواهد کشت و پس از ان آزیریس زنده شده و دوباره پادشاه جهان خواهد شد .
راهروی مات – پاپیروسی از کتاب هانفر
در تصویر بالا , هانفر پس از عبور از دروازه خدایان ( بالای تصویر که الهه ها پشت سر هم نشسته اند ) به راهروی مات می رسد . در انجا انوبیس درست "هانفر" را گرفته و داخل راهروی مات اورده است . پس از ان خدایان قلب مرده را در اورده و روی یکی از کفه های ترازو میگذارند . بالای این ترازو الهه مات ایستاده که روی یکی از کفه هایش پر از پر به نشانی راستی و عدالت ( وزنه قوانین مات ) قرار دارد . سمت راست ترازو هم خدای تحوت در حال اندازه گیری و مقایسه قلب هانفر با وزنه عدالت است . در اینجا اگر قلب مرده سبکتر از پر باشد – یعنی در زندگی کارهای خوبی انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدایان بوده, پس لیاقت انرا دارد که نزد آزیریس برود . اما اگر قلبش سنگین تر از پر باشد . یعنی در دنیایی زنده ها کارهای زشت و ناپسند انجام داده و به پسر خدایان ( همان فرعون ) خدمت نکرده , پس مستوجب عذاب و نابودی است و باید توسط شیطان آموت ( سگی با سر تمساح که زیر وزنه نشسته ) بلعیده شود . در این تصویر, تحوت اعلام می کند که قلب هانفر از قوانین مات سبکتر است , پس اجازه دارد تا نزد پادشاه دنیایی زیرین یعنی آزیریس برود . پس هوروس که همانند آنوبیس صلیب حیات ( نشانه زندگی ابدی ) در دست چپ خود گرفته, هانفر را تا بارگاه آزیریس راهنمایی می کند . در سمت راست تصویر – آزیریس روی تخت شاهی نشسته و شلاق و عصای سر کج سلطنتی را در دست دارد . پشت سر ازیریس – همسرش ایزیس و خواهرش نفتیس ایستاده اند و جلوی او گل نیلوفری روئیده که 4 نوه او ( پسران هوروس ) روی ان قرار دارند . حال هانفر منتظر است تا ازیریس نظر نهایی را اعلام کند که ایا لیاقت انرا دارد که وارد قلمرو پادشاهی ازیریس ( بهشت ابدی ) شود یا نه؟ اگر ازیریس به هانفر جواب مثبت بدهد – روح ازاد او (Ba) به سوی جسد مرده برگشته و در کالبد مومیایی حلول می کند تا همراه روح همزاد به بهشت ابدی و سعادت سفر کنند .
تدوین : سیدجلال صیادمیری
منبع : دنیایی بی جواب
ست با ملکه حبشه و 72 نفر از همفکرانش شروع به طرح دسیسه کردند . او مخفیانه اندازه برادرش را بدست اورد و شروع به ساختن یک جعبه زیبا کرد و وقتی کار جعبه تمام شد – یک مهمانی بزرگ ترتیب داد و آزیریس را به انجا دعوت کرد . در پایان مهمانی ست بالای میز رفت و گفت : " این جعبه زیبا را به کسی هدیه خواهم داد که اندازه او باشد." همه به نوبت به طرف جعبه رفتند تا اینکه نوبت به آزیریس رسید . وقتی آزیریس درون جعبه خوابید – ست با دوستانش فورا" درب جعبه را بستند و انرا با میخ محکم کردند – بعد روی ان سرب ریختند و تابوت را داخل نیل انداختند .نفتیس که این ماجرا را دیده بود از خانه شوهرش فرار کرد و به خواهرش ایسیس پناه برد .
جستجوی ایسیس غمگین برای یافتن شوهرش آزیریس
وقتی ایسیس ماجرا را شنید, بسیار ناراحت شد – لباس عزا پوشید و شروع به گریه زاری کرد . او همه جا بدنبال شوهرش گشت ولی انرا پیدا نکرد تا اینکه یک روز کنار رود نیل – بچه های که در ساحل نیل بازی میکردند به او گفتند که چند روز پیش تابوت زیبایی را روی رودخانه نیل دیده اند . ایسیس که نمیدانست جریان اب نیل تابوت را کجا برده است – نزد جادوگران رفت و از انها کمک خواست . جادوگران به او گفتند که تابوت به ساحل شهر بیبلوس رسیده وبین شاخه های درخت گز گیر کرده است . پس به خاطره جادوی تابوت – درخت گز بسیار بزرگ شده و شاه بیبلوس دستور داده تا از تنه این درخت برای قصرش ستونی بسازند .
ایسیس در سرزمین بیبلوس
پس ایسیس به سوی شهر بیبلوس حرکت کرد و وقتی به انجا رسید – کناره فواره ای نشست . در این هنگام دخترک زیبارویی نزد او امد . ایسیس موهای شاهزاده را بست و به او عطرهای خوشبو زد . وقتی شاهزاده به قصر بازگشت – ملکه از او پرسید : چه کس موهای تو را به این زیبایی ارایش کرده و به تو عطرهای خوشبو زده است.؟ شاهزاده جریان را برای مادرش تعریف کرد و ملکه دستور داد تا ان زن را به داخل قصر بیاورند. ملکه از ایسیس خواست تا پرستار دخترش شود . ایسیس روزها از دختر مراقبت میکرد و به او غذا میداد و وقتی شب فرا می رسید و همه میخوابیدند, ستون چوبی قصر را اتش میزد و دخترک را داخل اتش می انداخت و خودش را به شکل پرنده ای در می اورد و دور ستون شروع به عزاداری میکرد . وقتی خبر به ملکه رسید باور نکرد و تصمیم گرفت تا با چشم خودش ان را ببیند . ان شب وقتی ایسیس طبق معمول ستون را اتش زد و خواست دخترک را در اتش بیندازد, ملکه بیبلوس جیغ کشید و برای نجات دخترش به سوس ایسیس حمله کرد . در این هنگام ایسیس هویت واقعی خود را نشان داد و به او فهماند که میخواسته به کمک جادوی خود, شاهزاده را به یک الهه تبدیل کند ولی بخاطره فریاد ملکه, ابدیت شاهزاده از بین رفته است . وقتی ملکه این سخنان را شنید در بابر ایسیس تعظیم کرد و دستور داد تا تابوت را از میان ستون چوبی قصر خارج سازند و انرا به ایسیس بدهند . وقتی ایسیس تابوت را باز کرد و جسد شوهرش را دید, شروع به گریه و زاری کرد . او تا صبح شیون کرد و با طلوع افتاب بیاد اورد که پسرش " هــــوروس " را در خانه تنها گذاشته است . به همین دلیل جعبه را در نیزاری مخفی کرد و بدنبال پسرش به راه افتاد.
ســـــت شرور باز میگردد .
یک شب که ست در زیر نور ماه به شکار رفته بود, به جعبه بسیار زیبایی برخورد کرد و ناگهان بیاد اورد که این جعبه همان تابوتی است که برای برادرش درست کرده و انرا در ان قرار داده است . او با عصبانیت جسد برادرش را 14 تکه کرد و انها را در سراسر مصر پخش کرد . وقتی خبر به ایسیس رسید – دوباره غمگین شد . او تصمیم گرفت تا دوباره قطعات جسد شوهرش را پیدا کند . ایسیس قایقی از نی پاپیروس درست کرد و انرا درون رود نیل انداخت . او هر جا که که قطعه ای از بدن شوهرش را می یافت, به کمک " نفتیس" و " انوبیس " مومیایی و دفن میکرد و روی قبرش معبدی می ساخت . به همین دلیل است که " آزیریس " مقبره های زیادی در مصر دارد . با کمکهای ایسیس فداکار, آزیریس در دنیای مرده ها زنده شد و پادشاه مردگان لقب گرفت .
انتقام هــــوروس از عمویش ســــت
سالها بعد هوروس که جوان نیرومندی شده بود به کمک خدایان تبدیل به شاهین تیزچشمی شد و خدای اسمان لقب گرفت . یک روز روح آزیریس مقابل پسرش ظاهر شد و از او خواست تا انتقامش را از ست شرور بگیرد . پس از ان هوروس بدنبال ست رفت و جنگ بین ان دو شروع شد . در یکی از جنگها ست شرور چشم چپ هوروس را در اورد و تکه تکه کرد . اما چشم هوروس به طور سحر امیزی خود را جمع کرد و بصورت ماه کامل در امد . پس از ان چشم هوروس نماد طلسم و جادوی قدرت لقب گرفت و مصریان باستان ان را برای مصنون ماندن از چشم بد به گردن می اویختند . چنین روایت شده است که جنگ بین هوروس و ست شرور تا امروز ادامه دارد و در جنگها یکبار هوروس و بار دیگر ست شرور پیروز میشود . اما خدایان بر این باورند که روزی هوروس ست شرور را خواهد کشت و پس از ان آزیریس زنده شده و دوباره پادشاه جهان خواهد شد .
راهروی مات – پاپیروسی از کتاب هانفر
در تصویر بالا , هانفر پس از عبور از دروازه خدایان ( بالای تصویر که الهه ها پشت سر هم نشسته اند ) به راهروی مات می رسد . در انجا انوبیس درست "هانفر" را گرفته و داخل راهروی مات اورده است . پس از ان خدایان قلب مرده را در اورده و روی یکی از کفه های ترازو میگذارند . بالای این ترازو الهه مات ایستاده که روی یکی از کفه هایش پر از پر به نشانی راستی و عدالت ( وزنه قوانین مات ) قرار دارد . سمت راست ترازو هم خدای تحوت در حال اندازه گیری و مقایسه قلب هانفر با وزنه عدالت است . در اینجا اگر قلب مرده سبکتر از پر باشد – یعنی در زندگی کارهای خوبی انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدایان بوده, پس لیاقت انرا دارد که نزد آزیریس برود . اما اگر قلبش سنگین تر از پر باشد . یعنی در دنیایی زنده ها کارهای زشت و ناپسند انجام داده و به پسر خدایان ( همان فرعون ) خدمت نکرده , پس مستوجب عذاب و نابودی است و باید توسط شیطان آموت ( سگی با سر تمساح که زیر وزنه نشسته ) بلعیده شود . در این تصویر, تحوت اعلام می کند که قلب هانفر از قوانین مات سبکتر است , پس اجازه دارد تا نزد پادشاه دنیایی زیرین یعنی آزیریس برود . پس هوروس که همانند آنوبیس صلیب حیات ( نشانه زندگی ابدی ) در دست چپ خود گرفته, هانفر را تا بارگاه آزیریس راهنمایی می کند . در سمت راست تصویر – آزیریس روی تخت شاهی نشسته و شلاق و عصای سر کج سلطنتی را در دست دارد . پشت سر ازیریس – همسرش ایزیس و خواهرش نفتیس ایستاده اند و جلوی او گل نیلوفری روئیده که 4 نوه او ( پسران هوروس ) روی ان قرار دارند . حال هانفر منتظر است تا ازیریس نظر نهایی را اعلام کند که ایا لیاقت انرا دارد که وارد قلمرو پادشاهی ازیریس ( بهشت ابدی ) شود یا نه؟ اگر ازیریس به هانفر جواب مثبت بدهد – روح ازاد او (Ba) به سوی جسد مرده برگشته و در کالبد مومیایی حلول می کند تا همراه روح همزاد به بهشت ابدی و سعادت سفر کنند .
تدوین : سیدجلال صیادمیری
منبع : دنیایی بی جواب