• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

-:-: اقلیـــم دل :-:-

Mans0ur

New member
خدایم ، چرا ؟


دل غمین تر از آنم که به دنبال چیدمان واژه باشم !

تنها هوای نوشتن دارم به گمان اینکه آرامم کند ... همین !

مگر نه اینکه دوستی گرانقدر اینجا را برایم ساخت که خودم را بنویسم ؟

جایی نبود فریاد برآورم : خدایا چرا ؟

پس ،

سر در اقلیم ِ دل فرو آوردم به گلایه !

که خدایم ، چرا ؟
آی آدم ها که روی س.jpg
یکشنبه 25 فروردین ماه 1392
 

Mans0ur

New member
يک سالگي من



اينکه يک سال گذشت نميدانم خوب است يا بد ...

خوبي ها و بدي هاي اين يک سال گذشته جز خاطري شيرين يا اندوهناک چيز ِ ديگري نيستند. فقط همين.

" آزادي در بي آرزويي ست. " اين را شمس مي گويد به گمانم. ولي من هنوز در بندم. در بند ِ خيلي چيزها و به قول خواجه عبدالله " بنده ي آني که در بند ِ آني " پس من بنده ي چيزهاي زيادي هستم. پس آزاد نبوده و ممنوعيتي در کار نيست که آرزو کنم.

براي خودم چيزي نميخواهم که هرچه مقدر است خواهد شد و گريزي از آن نيست

آرزوي تندرستي و دلي شاد دارم براي همه عزيزان و دوستان ِ گل در اين مجازستان.

پروردگارا ، سلامتي را نصيب تک تک ِ دوستانم ، دلخوشي را نصيب ِ خانه هايشان و آرامش را نصيب دلهايشان بگردان.


پ.ن:

1- شنبه ي پيش ، اولين سالگرد حضور من تو انجمن بود.

2- يکسال ديگه گذشت ولي من هنوز نفهميدم يک سال به عمرم اضافه شد يا يک سال از عمرم کم شد !

3- خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است / چون کوي دوست هست به صحرا چه حاجت است

4- بيگانگي سخت است ... بيگانه ام.





Copy of آرامگاه نیما ی&#.jpg


" اینجا مازندران - شهرستان نور - روستای یوش - آرامگاه نیما یوشیج پدر شعر نو ایران در منزل شخصی ایشان "



جمعه سي ام فروردين ماه 1392

 
آخرین ویرایش:

Mans0ur

New member
اندر احوالات ِ دیروزمان


سلام دوستان ِ جان.

این پست صرفا برای این نگاشته میشه که بعدها یاد آوری بکنه این روز ها رو واسمون. روزهایی که چه بچگی هایی که نکردیم و چقد دلمون خوش بود با همین کارهای بچگونه. راستش داشتم به این فکر میکردم ، علت ِ این خوش بودن های گاهانه ی الکی ِ ما، اونم سر ِ این موضوعات ِ بسیار کم اهمیت چی میتونه باشه ؟

با توجه به این نکته که گاها علی رغم ِ شلوغ بودن ِ دور و برمون و اوکی بودن ِ همه چی باز هم انگار یه چیزی اون وسط کمه ، و دلمون انگار چیزی رو طلب میکنه. این دو احساس ِ ضد ِ هم واسه من ملموس و قابل درک نیست این روزها.

نمیدونم. ولی شاید بر میگرده به قانع بودن ، این حس ِ خوب داشتن ها و خوش بودن ها. شاید به این دلیله که قانعیم.

جایی خواندم که بی تعلق میتوان ساده زیست و بی تکلف میتوان ساده مرد. که نه بی تکلف زیستن را میتوانیم و نه بی تعلق مردن را.



این پست نگاشته میشه تا بمونه واسه بعدها. واسه مرور ِ این روزها و یاد آوری. روزهایی که داشتیم خوب پیش میرفتیم ولی با خیانت ِ یکی از اصلی ترین و کلیدی ترین اعضای نهضت ( جناب آقا مهدی @MAHD ) و پیوستن ایشون به جمع مدیران انجمن ، همه اون آرمان های مقدس نهضت که خیلی هم نزدیک شده بودیم بهش ، به رویایی دست نیافتنی مبدل گشتند.:نیش:​

این تغییر نگرش ِ ناگهانی ِ بنیادی ترین عنصر ِ نهضت و بنیانگذار ِ گروه ِ مخوف ِ UnderGround Spammer ، نهضت ِ بر حق ِ ما رو به چالشی عظیم فرو برد تا جایی که همه اون تلاش های شبانه روزی در جهت ِ بر دست گرفتن ِ قدرت و برپایی عدل و روی کار آمدن نخبه ها و ایجاد ِ نظام شایسته سالاری ، ناگهان هیچ انگاشته شد و در هاله ای از ابهام قرار گرفت.

من از همین تریبون اعلام میدارم زین پس ریختن ِ خون ِ این خائن ِ بالفطره واجب گردیده و برای سر ِ ایشان جایزه ای گرانبها در نظر گرفته شده است.:نیش:



با احترامات ِ فراوان : رهبر نهضت ِ آریستوکراسی ِ ایران انجمن ، جناب ِ منصور ِ کبیر :نیش:


جمعه - 13 اردیبهشت ماه 1392 هجری ِ شمسی
 
آخرین ویرایش:

Mans0ur

New member
همچنان خالی ام



هیچ میدانستی مهربانی ام دارد خاک میخورد ... ؟ !


همچنان خالی ام.

نپرس که چرا خالی ام !

بگو خوب خواهم شد ؟ !
 

Mans0ur

New member


روزهاست حالم درد می کند ...


بعضی حس ها

بعضی درد ها

باید تجربه بشن



همین !
 

Mans0ur

New member
بی آرامم !


بن بست فکری می دانی کجاست ؟ !!

نگاهم کن

من همانجا ایستاده ام !!!
 

Mans0ur

New member

................................................................................................................................

................................................................................................................................



در نزنید !

کسی در خانه نیست ...




ویرایش شد.

علت: نامعلوم

بامداد پانزدهم خرداد 1392
 
آخرین ویرایش:

Mans0ur

New member
برای خدا

سبو تشنه ی دیدار است و من ...

لب ِ گودال ِ حضور نشسته ام

جرئت میخواهد عکس روی خویش در آیینه ی تو به تماشا نشستن !

من ... این بوم ِ بد رنگ ِ گناه

تو ... آن آبی ِ یکدست ِ زلال

دست خواهم شست ... آری

دست خواهم شست در تو ، از من

از منیت ِ من که چقدر دور است ...

از من ِ تو

ای گودال ِ نور ... چشمه ی شعور ... دلیل ِ غرور ...

گلی در باغچه ی دستانم بکار ...

سبز خواهم شد.



خدا.jpg

چهارشنبه دوم مردادماه یکهزار و سیصد و نود و دو​
 

Mans0ur

New member
تو دلم آشوبه


بعضي حرفها رو آدم هر چي سعي مي كنه بگه و از درون خودش رو تخليه كنه ولي كلمات و جملات ياريش نمي كنن و به قول امروزي ها كم مياره ...

پ.ن : شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود

یکشنبه ، سیزدهم مردادماه یکهزار و سیصد و نود و دو
 
بالا