بخش مهمی از آنچه هر فرد یاد می گیرد ، از طریق الگو گیری است . مدل سازی یا الگو پذیری راهی جدید برای شکل دهی رفتار و تفکر تعریف شده است . در یادگیری از طریق مشاهده الگو، فرد از طریق استنباط شخصی به تجزیه و تحلیل گفته ها و اعمال الگوی خود می پردازد و نگرش ها ، عقاید ، ارزش ها و رفتار خود را تغییر داده ، خود را هر چه بیشتر به الگوی مورد نظر شبیه و همانند سازی می سازد . از آنجا که کودکان و نوجوانان در هر لحظه شاهد رفتار ها و اعمال الگوهای مختلف ، مانند :پدر و مادر ، معلمان ، همکلاسی ها ، و قهرمانان کتاب ها و فیلم ها در محیط پیرامون خودند و این الگوها نقش بسزایی در اجتماعی شدن و جهت دهی به مسیر تربیت و رشد و بالندگی آنها دارند ، لذا در این نوشتار سعی شده است ضمن بیان مفهمو الگو ، جریان الگو پذیری و مراحل آن ، به نقش موثر الگو ها در جریان اجتماعی شدن فرزندان و تربیت انسانهای شایسته پرداخته شود .
الگو چیست و چه کسانی الگو قرار میگیرند ؟
هر فرد ، متناسب با رشد و توانایی های خود در تعامل با دیگران قرار می گیرد و از میان آنها کسانی که بیشتر او را تحت تاثیر قرار می دهند ، برایش « مهم » می شوند و سعی می کند خورا « شبیه » و « همانند » آنها سازد و تغییر نماید . به این افراد « الگو » می گوییم .
الگو پذیری چگونه آموخته می شود ؟
الگوپذیری، فرایندی است که از طریق مشاهده صورت می گیرد و در آن رفتار یک شخص یا گروهبه عنوان محرکی بر روی افکار ، نگرش ها یا رفتار فرد دیگری که شاهد انجام عمل الگوست ، اثر می گذارد. ( مارلت ، 1381 )
مراحل الگو پذیری کدامند ؟
فرایند الگو پذیری در طی دو مرحله صورت می گیرد :
در اولین مرحله ، رفتار الگو مورد مشاهده قرار می گیرد و فرد اعمال الگو را کسب می کند . در این مرحله فرد تصورات و معرف های کلامی کسب شده از رفتار الگو را در حافظه خود ذخیره می کند .
دومین مرحله مربوط به اجرای رفتار الگو به وسیله مشاهده گر است . گفتنی است که امکان دارد آنچه فرد در مرحله اول مشاهده کرده است ، هرگز در مرحله عمل در نیاید و در حد یادگیری باقی بماند . در واقع در اجرای عمل از طرف مشاهده گر ، نقش تشویق یا تنبیه الگو پذیرفته شده مهم است . با توجه به مراحل فوق می توان گفت الگو پذیری یک روش بسیار مناسب برای آموزش مهارت ها ، رفتار ها ، و ار زش ها ، به خوصوص در دوران کودکی و نوجوانی است ، زیرا پایین بودن س ، سطح تجربیات و توانایی های فکری و کمرنگ بودن عقل و تفکر می تواند موجب تاثیر گذاری بیشتر روش الگویی شود . ( برومند ، 1380 )
چگونه می توان الگو انتخاب کرد ؟
برای انتخاب الگو دو روش وجود دارد : اولین نوع آن استفاده از الگوی واقعی و زنده است که بطور واقعی و در حضور مشاده کننده رفتار های مورد نظر را اجرا می کند . ، مانند والدین که در دوره کودکی و بعد از آن الگوهای زنده خوبی اند که فرزندان دوست دارند مثل آنها باشند تا احساس ایمنی کنند و مورد حمایت قرار گیرند .( سیفلد و باربور ، 2003 ) .
با بالا رفتن سن ، افراد مهم دیگری مانند همسالان به عنوان الگوی واقعی برای الگو پذیری انتخاب می شوند . هر چه افق های دید افراد وسیع تر می شود ، فرصت های زیادتری برای مشاهده و تقلید از رفتار های افرادی که در مسیر با آنها رو به رو می شوند ، پیدا می کنند .
روش دوم ، استفاده از الگو های نمادین یا سمبولیک است . قهرمانان فیلم های تلویزیونی و سینمایی ، قهرمانان ورزشی ، موجودات کارتونی تلویزیون و شخصیت های کتاب ها می تواند الگو قرار گیرند و طرز لباس پوشیدن ، روابط شخصی ، علاقه مندی ها ، رغبت ها و بیزاری های آنان به عنوان راهنما و الگو استفاده شود ( کریمی ، 1382 ) . از سوی دیگر ، انسانها در تمام مراحل زندگی ، به خصوص درد دوران نوجوانی ، الگوهایی را انتخاب می کنند که دارای صمیمیت و عاطفه بیشتری اند و تفاوت کمتری با خودشان دارند . در واقع چنانچه الگوی رفتاری بسیار برتر از توانایی و ظرفیت فرد پذیرنده الگو داشته باشد ، ممکن است احساس کند که اجرای اعمال و کردار او از توان او خارج است و به این ترتیب خود را از نفوذ الگو بیرون آورد . به این ترتیب می توان دریافت که بهترین الگو کسی است که فقط دو یا سه گام از خود فرد جلوتر باشد . ( باندورا ، 2005 ) .
چرا به الگوها نیازمندیم ؟
بر طبق نظریه یاد گیری اجتماعی ، یادگیری مشاهده ای یکی از سازوکارهای اجتماعی قدرتمند است که طی آن فرد ، دیگری را مشاهده و سپس از او تقلید می کند و با مدل سازی و الگو گیری به رفتار و تفکر خود شکل می دهد و با فرد محبوب خود همانند سازی می کند . بر اساس این اصل ، انسانها از اولین تا آخرین لحضه های عمرشان در حال یادگیری اند و صد درصد رفتار های غیر غریزیشان را می توان ناشی از یادگیری دانست . در واقع اسا همه رفتار ها ، اخلاقیات ، اعتقادات ، قضاوت ها و ارزش ها آموختنی است و در هر دوره ای از زندگی ، اشخاص یا منابعی در نقش مربی ، الگو و رهنما پیوسته مطالب را به دیگران می آموزند . به این ترتیب یکی از دلایل نیازمندی انسانها به الگو ، آموختن قواعد زندگی از طریق پیروی از رفتار ، گفتار و پندار افراد مقبول و محبوب است تا خود را به صورت بازتاب وجودی او در آورند ، مطرح شوند و در جامعه جایگاهی بیابند ( شرفی ، 1380 ) . این واقعه جدی در زندگی ، با الگو خواهی و الگو یابی نمود می یابد و از سوی دیگر ، خصیصه کمال گرایی انسان سبب می شود تا خود را به کسانی که مظهر کمالات اخلاقی اند نزدیک کند ، صفات آنان را کسب و در شخصیت خویش جذب نموده ، آنها را الگو قرار دهد .
آموزه های اسمانی نیز که بر محور فطرت ، خرد به عاطفه و احساس استوارند ، نیاز به الگو و الگو پذیری را امری حیاتی می شمارند تا استعداد ها و توان های نهفته در نهاد آدمی در مسیری مطلوب جهت یابد ( لقمانی ، 1385 ) . قرآن کریم تاثیر پذیری از الگو را با معرفی الگو های خود و ویژگی های برتر آن را نشان می دهد : اسمائیل ، نماد تسلیم در برابر فرمان خدا ، . ابراهیم ، فطرت جو و بت شکن ، ایوب ، قهرمان صبر در شداید روزگار و ... قرآن در همه این موراد می فرماید : اینان کسانیند که خداوند هدایتشان کرده است ، پس به هدایت آنان اقتدا کن.
الگوهای موثر و نقش آنها در تربیت و اجتماعی شدن
اولین و موثر ترین الگو های فرد در خانواده مشاهده می شوند . خانواده به عنوان اصلی ترین سازمان اجتماعی ، در نهادی کردن رفتار ها به فرزندان کمک می کنند تا اولین تجربیات زندگی را کسب نمایند و از رفتار اعضای آن الگوبرداری کنند .
بی دلیل نیست که فرزندان را آینه رفتار والدین می دانند و در قضاوت ها ، رفتار فرزندان را به حساب پدر و مادر آنها می گذارند . البته تحقیقات نشان داده است که هر قدر رابطه عاطفی بین والدین و فرزندان گرم تر و صمیمی تر باشد ، الگو پذیری آنها از والدین بیش تر خواهد بود پس از خانواده ، مدرسه جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص می دهد . معلم و مربی ، الگو هایی اند که بیشترین مقبولیت و بالاترین سطح نفوذ را در نزد دانش آموزان دارند و از اهمیت و موقعیت اجتماعی خوبی در بین آنان برخوردارند .
بسیاری از دانش آموزان آنچنان از رفتار معلم خود الگو می گیرند که قادر به ایفای نقشی همانند او با دیگران می شوند .
معلمی که با صدای بلند با دانش آموزان صحبت می کند و در صورت بدرفتاری دانش آموزان ، شدت عمل به خرج می دهد و خارج کردن آنها از کلاس را تنها ره حل عملی می داند ، طریق حذف مسئله را ، به جای حل مسئله در رو به رو شدن با مسائل مختلف زندگی ، در ذهن دانش آموزان خود الگو قرار می دهد . اینجاست که می توان گفت معلم تلویحاً و به صورت ضمنی به دانش آموزان آموخته تا چگونه نسبت به مسائل مختلف واکنش نشان دهند و به همین ترتیب دانش آموزان برخورد معلم نسبت به مسائل اخلاقی ، سیاسی و ارزش های اجتماعی را سرمشق قرار می دهند . در واقع فراگیر با مشاهده گفته ها و اعمال معلم و تجزیه و تحلیل آنها ، از آن الگو می گیرد . خوش رفتاری ، کمتر از راه آموزش انتقال می شوند ، اما از طریق مشاهده الگو و حتی بدون آگاهی خود الگو ( معلم ) و الگو گیرنده ( دانش آموزان ) کسب می گردند .
گروه دوستان و همسالان ، بخصوص در دوران نوجوانی ، تاثیر فراوان بر یکدیگر می گذارند . نوجوانان بخش قابل توجهی از رفتار و کیفیت معاشرتخود را از دوستان خود می آموزند و این الگو پذیری بخاطر آن است که به تناسب سن ، جنش ، هوش و موقعیت اقتصادی – اجتماعی ، با دوستان و اندیشه های آن ها همگام هماهنگ می شوند . نوجوانان در پوشاک ، زبان ، لحجه و الفاظ هم از دوستان خود الگو می گیرند و اصولاً همسالان از راه های منحصر به فرد و عمده ، در شکل گیری شخصیت ، رفتار های اجتماعی و نگرش های یکدیگر دخالت دارند
از الگو های موثر دگر به چهره های ورزشی ، هنری می توان اشاره کرد . نوجوانان با علاقه ای که به هنرپیشه یا بازیکن ورزشی خاصی دارند ، بطور مستقیم تحت تاثیر رفتار های دیگر او واقع می شوند و از الگوی او می پذیرند . جای تعجب ندارد که اگر بسیاری از نوجوانان را در خانه یا خیابان ببینیم که در سخن گفتن ، مدل لباس ، آرایش مو، نحوه رفتار ، و ... تحت تاثیر این چهره ها قرار داشته باشند .
ویژگی های الگو صالح و کار آمد
یادگیری، اساس رفتار آدمی و یادگیریهای غیر مستقیم یا مشاهده ای ، پایدار ترین و موثر ترین یادگیری ها محصوب می شوند و در این میان مهمترین نقش بر عهده الگو های رفتاری است ( افروز ، 1381 ) . بنابراین روشن است که نباید هر منبع و ماخذی را به عنوان الگو پذیرفت . کسانی که به عنوان الگو و مرجع دیگران پذیرفته می شوند ، معمولاً صاحب ویژ گی هایی اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
داشتن دید وسیع جهان بینی و دریافت عمیق ، از خصوصیات الگوی برجسته و کار آمد است . بزرگترین عامل انحراف جوانان در هر جامعه ، پیروی آنان از افراد گروه همگن است که فاقد تجربه و دانش کافی اند .
الگو های صلاحیت دار، توانایی برقراری ارتباط و بیان بی ابهام مطالب را دارند . داناترین افراد اگر نتوانند ارتباط لازم را با مخاطب برقرار کنند و دانش خود را به روشنی منتقل نمایند ، نمی توانند الگو قرار گیرند .
قابلیت شناخت توانایی ها ، نیاز ها و شرایط مخصوص مخاطب ویژگی عمده دیگر الگوی صالح است .
در دسترس و قابل اعتماد بودن ، مهارت مشاهده گری ، برخورداری از توانایی تجزیه و تحلیل ، قابلیت بازخورد به موقع و داشتن روحیه مثبت اندیش ، بعضی دیگر از خصوصیات یک الگوی کار آمد است ( دهقان ، 1385 ) .
یکی از ویژگی های انسان که از بدو تولد با اوست ، اصل پذیری است که مطابق با آن از همان کودکی و از زمانی که مراحل اولیه فهم و درک را می گذراند و اطراف خود را می بیند ، به یاد گیری می پردازند و الگو برداری می کند . الگو پذیری یکی از مهم ترین شیوه های استقرار نگرش ها ، ارزش ها ، اعتقادات و رفتار هاست که در ابتدا از محیط خانواده آغاز می شود و پس از آن ، معلمان ، گروه همسالان ، قهرمانان کتاب ها و فیلم ها این نقش را ایفا می کنند . از آنجا که الگو ها قدرت زیادی در تغییر نگرش و رفتار افراد ، به خصوص در دوره نوجوانی دارند ، لذا دقت در انتخاب الگو و توجه به ویژگی های آن بسیار حائز اهمیت است . گروه همسالی که وسوسه فرار از خانه را در دختری بر می انگیزد ، فردی تخم بدبینی و یاس را در ذهن دیگری می کارد ، همکلاسی که دوستش را به صرف مواد مخدر سوق می دهد ، همه مثال هایی از قدرت الگو ها هستند . بنابراین موضوع الگو پذیری مسئله ای کاملا جدی و با اهمیت است که خانواده ها ، اولیای مدارس و همه متوالیان فرهنگی جامعه می بایست با حساسیت ویژه ای در آن مداخله نمایند . به خصوص در دوران کودکی و نوجوانی که غلبه احساس بر عقل و اندیشه مانع از قضاوت و انتخاب صحیح می گردد .
آسیب شناسی خانواده
در فرهنگ لغت آکسفورد ، واژه آسیب شناسی ( pathology ) عبارت است از علم مطالعه بیماری ها ، بیماری شناسی و جنبه ای از رفتار های شخصی که غیر منطقی بوده ، قابل کنترل نیست . بنابراین می توان گفت آسیب شناسی خانواده عبارت است از شناخت آسیب ها و آفت هایی که بنیان خانواده را متزلزل و کارکردهای تربیتی خانواده را در ابعاد مختلف وجودی انسان دچار اختلال می کنند . از جمله آسیب ها و آفت هایی که خانواده را از هم گسیخته و متزلزل می کند ، می توان به نارضایتی زناشویی که تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله ازدواج تحمیلی ، عدم توانایی حل مشکلات زناشویی بعد از ازدواج ، عدم توانایی برقراری ارتباط درست ( به نحوی که فرد بدون اینکه به خود و دیگران آسیب برساند ، بتواند احساسات خود را به درستی بیان بکند ) ، اعتیاد والدین ، طلاق و جدایی چه بصورت رسمی و قانونی ، چه بصورت طلاق روانی که در آن زوجین بدون آنکه صمیمیت و ارتباط عاطفی نزدیکی با هم داشته باشند در زیر یک سقف با هم به سر می برند ، فقر و بیکاری فوت والدین خشونت و بدرفتاری و موارد دیگر اشاره کرد . عوامل مذکور باعث ایجاد خانواده های لجام گسیخته و متزلزل و به تبع آن جامعه متزلزل می شوند . و در چنین جوامعی میزان طلاق روز به روز بالا می رود ، ازدواج های مطلوب و برنامه ریزی شده کمتر صورت می گیرد و میزان ارتباط جرایم و بیماریهای روانی روز به روز افزایش می یابد .
خانواده آسیب دیده ، متزلزل و از هم گسیخته در حیطه تربیت شهروندی مطلوب نیز کارکردش دچار اختلال می شود و در نتیجه فردی بزهکار و جامعه ستیز را تحویل جامعه می دهد که نه تنها ارزش ها و هنجار های جامعه را رعایت نمی کند ، بلکه به مبارزه با آن ارزش ها برخاسته ، به شهروندان از بعد امنیت اجتماعی ، اقتصادی ، جنسی و جانی آسیب می رساند .
حال با توجه به اهمیت نقش خانواده در تربیت فرزندان ، به بررسی چگونگی کارکرد خانواده در نهادینه کردن مولفه های شهروندی می پردازیم :
1_ انتقال ارزش های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی :
فرهنگ ، شناسنامه و هویت افراد یک جامعه است . به وسیله فرهنگ است که انسانها احساس هویت و تعلق خاطر به جامعه و شهری که در آن زندگی می کنند ، به درست می آورد .
الیوت ، فرهنگ را نوعی خاص از قواعد زیستن و شیوه ای خاص از زندگی ، که به زندگی ارزش زیستن می دهد ، می داند . با توجه به اینکه فرهنگ ذاتی انسان نیست و انسان اساساً بافرهنگ زاده نمی شود و بدوتولد جز یک سلسله توانایی ها و استعداد های بالقوه چیزی ندارد ، بنابراین لازم است که ارزش های اجتماعی به نسل جدید انتقال داده شود ، چون ممکن است بر اثر غفلت از میان برود . بدین ترتیب ، نقش خانواده در نهادینه کردن ارزش های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی ، به عنوان یکی از مولفه های شهروندی ، این است که به انتقال ارزش های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی می پردازد .
محیط خانواده ، نحوه تکامل پدر و مادر و فرزندان با یکدیگر ، انتخاب محصولات فرهنگی که خاناوده از آنها استفاده می کند ، مثل فیلم ، مجله ، پوستر و غیره ، طبقه اجتماعی خانواده ، علاقه اعضای خانواده به دستاورد فرهنگی گذشتگان ، همانند سازی کودکان با والدین ، به عنوان الگوی رفتاری و تصویری که والدین از فرزندانشان در زهن دارند و بیانگر ایده آل ذهنی آنان است ، همگی در انتقال ارزش های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی به کودکان ، به عنوان شهروندان آینده ، موثر است . برای اینکه والدین در انتقال ارزش های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی موفق شوند باید انسان کامل جامعه را ، که ریشه در منابع غنی فرهنگی چون مذهب و ادبیات ندارد ، بشناسانند و خود نیز به ارزش های اخلاقی و فرهنگی پایبند باشند . مسئله دیگر این است که خانواده امروزی برخلاف خانواده های گذشته یک خاناوده بسته نیست ، بلکه کاملاً باز است ، یعنی با محیط پیرامون خود در ارتباط است و رسانه هاس صوتی و تصویری ، اینترنت و غیره خانواده را با پیام های ارزشی و ضد ارزشی متناقض درگیر می کند . بنابراین لازم است تفکر انتقادی در کانون خانواده نهادینه شود و معیارها و نرم های لازم برای بررسی پیامها و رفتارهای ارزشمند و غیر ارزشمند به فرزندان خانواده شود .
یعنی به نوعی فرزندان بتوانند به ارزش سنجی فرهنگی بپردازند تا هر اثر فرهنگی مبتذل را به نام فرهنگ برتر را به خورد آنان ندهند ، بر اساس این ارزش ها و فهم میراث فرهنگی ، با سایر شهروندان جامعه رابطه مطلوب و مناسب داشته باشند و در عین حال متناسب با تغییرات و تحولات جامعه ، ارزش های جدیدی برپایه منابع اصیل آن جامعه ( مذهب و ادیان ) به وجود آورند و به توسعه فرهنگ جامعه بپردازند . در حیطه هنجارهای اجتماعی خانواده با پذیرش فرزندان خود مهر ور محبت به آنها و از طریق تعاملات خود با سایر خانواده و به تبع آن کودک از حالت تفرد ، خودبینی و خودخواهی و تنفر از دیگران یا تعرض به ایشان خارج شده ، به تدریج متوجه گروه یا دسته همسن خود می شود و این یکی از علایم رشد اجتماعی است و از سوی دیگر خانواده با فراهم آوردن فعالیت های گروهی برای فرزندانشان باعث آشنایی آنان به اموری مانند رقابت ، همکاری ، تقسیم کار ، قبول مسئولیت و همدردی با دیگران می شوند . بنابراین خانواده است که در ابتدا هنجارها و ارزشها ی اجتماعی را به فرزندان می آموزد و در نتیجه اجتماعی شدن و جامعه پذیری ، که عبارت است از درونی ساختن و پایدار نمودن ارزش ها و هنجار ها ( یکی از مهم ترین فراگرد های اجتماعی شدن ) ، صورت می گیرد و نه تنها با ارزش ها و استانداردهای اجتماع جامعه آشنا می شوند ، بلکه چگونگی شکل پذیری این هنجارها را فراهم می گیرند .
2_ مشارکت و مسئولیت پذیری :
مشارکت همراه با مسئولیت پذیری شهروندان یکی از ستون های استوار بقا و پیشرفت یک شهر است . در اهمیت مشارکت و مسئولیت پذیری همین بس که حضرت علی ( ع ) در خطبه 127 نهج البلاغه ، با بیان جمله « ید الله مع الجماعه » بر حضور مردم در جمع و اجتماع به صورت فعال و موثر تاکید می کند . راه هایی که خانواده می تواند برای نهادینه کردن این مولفه شهروندی به کار ببرد عبارت از :
الف) دادن حق انتخاب به فرزندان در امور مربوط به خودشان و همچنین با افزایش بلوغ فکری آنان ، در امور مربوط به خانواده ، زیرا حق انتخاب یکی از مصادیق مهم مشارکت در امور مختلف است .
ب) واگذاری مسئولیت : برای افزایش میزان مشارکت کودکان در خانواده و فراهم کردن تجربه ای در این مورد و به تبع آن در امور مربوط به شهر ، واگذاری مسئولیت به کودکان یک شیوه بسیار مناسب است . البته واگذاری مسئولیت ها باید متناسب با توانایی فرزندان باشد تا موجب افزایش اعتماد به نفس ، عزت نفس و حرمت خود شود .
ج) فاضای عاطفی و روانی خانواده : منظور از فضای عاطفی و روانی خانواده مجموعه ای از ارتباطات و تبادلات روحی و روانی است که بین افراد خانواده وجود دارد و شکل خاصی از روابط را فی مابین اعضا بوجود آورده است . الگوی رشد شخصیت فرزندان ابتدا در چهارچوبی از ارتباطات با والدینش شکل میگیرد و شخصیت وی به یک ثبات و قوام میرسد و این شخصیت ، کودک را در سایر دوره های زندگی تحت تاثیر قرار میدهد . اما فضای عاطفی و روانی خانواده بدین طریق بر مشکلات و مسئولیت پذیری فرزندان تاثیر می گذارد که والدینی که کودکان خود را طرد ، تنبه و تحقیر می کنند ، باعث می شوند کودکان آنان دارای تصور ضعیفی از خود شوند ، یعنی برداشتی که از خود دارند مبتنی بر نقاط ضعف و کاستی های وجودی آنان و عدم احساس ارزش و سرشار بودن است .همین تصور از خود منفی باعث کاهش احترام به خود می شود و در نتیجه ، این تصورات منفی ، کودک را از در آمیختن با دیگران باز میدارد . آنان به جای برو نگرایی و مشارکت با دیگران ، درون گرا شده ، به عالم رویا و تخیل پناه می برد . اما زمانی که والدین فرزندان خود را دوست دارند و نسبت به آنها محبت ابراز می کند ، کودکان انان دارای حرمت خود و تصورات از خود قوی خواهند شد و در نتیجه گرم و صمیمی ، خوشحال و مطمئن و خواهان مشارکت اجتماعی و پذیرش مسئولیت می شوند ، دوروتی لاونولت درباره اهمیت فضای روانی و عاطفی خانواده چنین می گوید : اگر کودک در محیط دائماً ایرادگیر زندگی کند ، یاد میگیرد تحمل کند . اگر کودک در محیط خصومت زندگی کند ، یاد میگیرد ستیزه جویی کند .
اگر کودک در محیط تمسخور زندگی کند ، یاد میگیرد خجول باشد . اگر کودک در محیط شرمندگی زندگی کند ، یاد میگیرد احساس گناه کند . اگر کودک در محیط بردباری زندگی کند ، یاد میگیرد صبور باشد . اگر کودک در محیط امیدوار کننده زندگی کند ، یاد میگیرد اعتماد به نفس داشته باشد . اگر کودک در در محیط تحسین زندگی کند ، یاد میگیرد قدر دان باشد . اگر کودک در محیط منصفانه زندگی کند ، یاد میگیرد عادل باشد . اگر کوک در محیط امن زندگی کند ، یاد میگیرد با ایمان باشد . اگر کودک در محیط توافق زندگی کند ، یاد میگیرد خودش دوست داشته باشد .اگر کودک در محیط پذیرش و دوستی زندگی کند ، یاد میگیرد همه جا عشق و صفا داشته باشد . ( شفیع زاده ، 1373، ص ص 87 و 88 )