شكل حكومت،خانواده،طبقات
آنطور كه مشخص است شكل حكومت ملوك الطوايفي بوده است.اوستا خانواده را "نافه"،خانه را "نمانَ"،تيره را "تئوما"،و محل زندگي آنها را "ويس" يعني "ده" مي نامد.عشيره را "زنتو"و محل سكناي آنها را "گئو"و محل اقامت قوم راكه ولايت يا مملكتي بوده "دهيو"ناميده.رؤساي خانواده ها رئيس تيره (ويس پت)،و ويس پت ها رئيس عشيره را انتخاب مي كردند.ده يوپت يا رئيس ولايت هم انتخابي بود.در ابتدا اختيارات شاهان محدود بوده ولي بعدها بدليل اينكه در موقع جنگ عهده دار فرماندهي بودند بر اختيارات خود افزودند.خانواده بر روي حكومت پدر يا رئيس خانواده تشكيل شده بود،زن اگرچه اختياري نسبت به شوهر نداشت ولي بانوي خانه محسوب شده و بنظر مي آيد مقام زن نزد ايرانيان بالاتر از مقام آنان نزد مردمان ديگر بوده است.فرزندان تابع پدر بودند ،پدر علاوه بر اينكه رئيس خانواده بود مجري آداب مذهبي نيز بود. يكي از تكاليف حتمي رئيس خانواده اين بود كه مراقب اجاق خانواده باشد و نگذارد آتش آن خاموش شود.اجاق خانواده در جاي معيني واقع شده و مورد احترام بود.وقتي مهماني به خانه وارد مي شد بايد قبل از هر چيز در جلوي آتش حاضر شده و احترامات لازم را به جا مي آورد،وقتي كه دختري را شوهر مي دادند مراسم در مقابل اجاق خانواده پدرو خانواده شوهر انجام مي شد.
راجع به تشكيلات طبقاتي مي توان گفت در دوران بسيار دور غير از طبقه جنگي ها و طبقه برزگران طبقه ديگري وجود نداشته است.در اين دوران بدليل سادگي آداب مذهبي طبقه روحانيان وجود نداشت.
تمدن و اخلاق
آريانهاي ايراني وقتي به ايران آمدند از حيث تمدن از همسايگان خود مثل بابليان و آسوريها پست تر بودندو چيزهاي زيادي از آنها اقتباس كردند ولي از حيث اخلاق از آنها برتر بودند، زيرا دين آنها راستي و درستي و كار و عمل را تشويق ميكرد. محققان اين اخلاق را سالمترين و پاكترين اخلاق مي دانند.راستگويي و وفاي به عهد و پيمان از چيزهايي است كه در ايرانيان قديم بسيار مورد احترام بوده و مورد توجه مورخان يوناني قرار گرفته بطوريكه نوشته اند:
"در ميان پارسيان دست دادن دو نفر به يكديگرمطمئن ترين وثيقه ايست كه طرفين از يكديگر تقاضا مي كنند."
راجع به راستگويي در اوستا تاكيدات بسياري وجود دارد و دروغ آفريده اهريمن است.
[h=2]كيش
راجع به مذهب آرياهاي ايراني طبق تحقيقات و مقايسه مذهب زرتشتي با مذهب آرياهاي هندي آنچه بدست مي آيد اينست كه:
آريانهاي ايراني و هندي كه مدتها باهم ودر يكجا مي زيسته اند از لحاظ معتقدات مذهبي نيز باهم يكي بوده اند . به اين صورت كه ارباب انواعي را مي پرستيدند و آنها را " اسورَ " مي ناميدند.تعداد اسورها هفت يا هشت تا بوده و مهم ترين آنها" وارونا،ميترا و آريامن" نام داشتند. در ميان اسورها "وارونا" اهميت خاصي داشت و معتقد بودند كه آسمانها را ساخته و دقيقاً مراقب اعمال انسانهاست.
راجع به اسورها اعتقاد آريانها اين بود كه آنها روي گنجها و ذخاير طبيعت نشسته اند و نمي گذارندبهره آن به انسانها برسد.بعدها آنها به ارباب انواعي معتقد شدند كه آنها را " دِوَ"مي ناميدند،اينها بر خلاف اسورها مي خواسته اند فيوضات طبيعت را به انسانها برسانند بنابراين دوها يا ديوها در نظر آريانها ارباب انواع خيّري بشمار مي آمدندكه با تاريكي و حسد در جنگ بودند.بهمين دليل آنها از اسورها مي ترسيدند ولي ديوها را دوست داشتند.معروفترين ديو" آگني" يا حامي آتش و اجاق خانواده بود.
در قرون بعد بين آرياهاي ايراني و هندي جدايي مذهبي روي داد.اينكه چه چيزي باعث اين جدايي شده است كاملاً روشن نيست بعضي معتقدند چون پيروان زرتشت نخواستند ديوها را بپرستند اين جدايي اتفاق افتاد اما بسياري از محققان معتقدند كه اين جدايي به مرور بوجود آمده ودر نتيجه بعضي از آريانها فقط اسورها را پرستش كرده وبعضي ديوها را مي پرستيدند.اين دو دستگي مبناي مذهب زرتشت شد، بنابراين دو تيرگي مدتها پيش از ظهور زرتشت وجود داشته نه اينكه زرتشت خود آنرا ايجاد كرده باشد.
اختلاف اساسي آريانهاي زرتشتي با هنديها در اينست كه:
1-در مذهب زرتشت اسورها به يك خداي قادردانا بنام "اهورَ " تبديل شده اند كه امشاسپندان و يَزَتها آفريده او هستند.
2-ديوها كه ارباب انواع خيّر هنديها بودند آفريده اهريمن هستند .
البته همه ديوها در مذهب زرتشت مردود نشدند زيرا دراوستا بعضي از ديوها مورد احترام هستند مثل "وْرْثرغنا"(بهرام) و "آگني"(آذر).آتش رانيزهر دو گروه مقدس و پاك مي دانستند.
آريانهاي ايراني بعد ازايجاد جدايي و پيش از ظهور زرتشت چه مذهبي داشته اند؟
طبق تحقيقات، ايراني ها پس از جدايي مذهبي از هنديها داراي اين اعتقادات بودند:
آنها معتقد بودند به يك عده وجودهاي خوب و وجودهاي بد. وجودهاي خوب گنجها و ذخاير طبيعت را به انسانها مي رساندند كه مهمترين آنها باران و روشنايي بود و وجودهاي بد با خوبها در جنگ بوده و مظهر آنها شب ، زمستان،خشكسالي و مرگ بود.وجودهاي خوب را مي پرستيدند و براي محفوظ ماندن از شر بديها اورادي مي خواندند.
آنچه مشخص است اينست كه آرياهاي ايراني بسيارسريعتر از آرياهاي هندي در معتقدات خود پيشرفت كرده و به درجه وحدت و يگانه پرستي رسيده اند زيرا از مقايسه مذهب زرتشتي با مذهب هندي ها مشخص است كه "اهورا"ي ايراني خداي دانايي است كه امشاسپندان و ايزدان آفريده او هستندنه اينكه مثل وارونا در رديف اسورها ويكي از آنها باشد.
از آنجا كه آريانهاي ايراني از خانواده هندواروپايي و از شعبه آرياهاي ايراني بودند اعتقادات خانواده در معتقدات آنها منعكس شده به اين صورت كه ابتدا قواي طبيعت را مي پرستيدند و براي آنها دعاهايي مي خواندند سپس در قرنهاي بعد اين كثرت به دوگانگي تبديل شده و آنها معتقد به دو وجود خير و شر شدند.كم كم اين دوگانگي نيز به يگانگي و وحدت تبديل شد ولي يگانگي به اين منظور كه:
وجودي كه بر همه موجودات برتري دارد،عالم را اداره مي كند و آنرا بسمت خوبي هدايت مي كند ولي همه عالم مادي و ارواح آفريده او نيستند بعبارتي دوگانگي در خلقت و يگانگي در پرستش.اين وحدت با ظهور زرتشت به ثبات رسيده و محكم شده است.
[h=2]ورود آریاییها به ایران آمدن آریانهای ایرانی به فلات ایران
آريانها زماني كه محققا معلوم نيست و بايد در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد باشد با مردماني كه اصلا از يك نژاد بوده اند و امروزه به نام هندو اروپايي موسوم هستند در جايي در شمال اروپا زندگي مي كرده اند،سپس از يكديگر جدا شده و هر كدام به سويي رفته اند.از قرائن چنين بنظر مي رسد كه آريانها بسوي جنوب حركت كرده و مدتها با هم بسر برده اند. اينكه اين محل كجا بوده دقيقا معلوم نيست اوستا مسكن اصلي آريانها را "ايران ويج"ناميده است و مي گويد:
سرزميني بوده خوش آب و هوا ولي ارواح بد آنجا را سرد كرده اند بطوريكه ده ماه در سال زمستان بودو چون غذاي مردم تامين نمي شد آنها به ناچار مهاجرت كردند.در قرون بعد آريانها باز هم بطرف جنوب مهاجرت كرده و به باختر آمدند و در اينجا آريانهاي ايراني و هندي از يكديگر جدا شدند.قسمتي از باختر به سمت هندوكش رفته و به دره پنجاب هند سرازير شدند و قسمتي از مرو بسمت جنوب حركت كرده و قسمت شرقي فلات ايران رااشغال كردند.
آريانهاي ايراني چه موقع به فلات ايران آمدند؟
جدايي بين آنها و هندي ها چه زماني روي داده؟
آريانهاي ايراني از چه راههايي در فلات ايران منتشر شده اند؟
برخي از محققين زمان مهاجرت را دوهزار سال قبل مي دانند و برخي آنرا در قرن چهاردهم قبل از ميلاد مي دانند.كتيبه بغازگويي كه متعلق به 1350 سال قبل از ميلاد است نشان مي دهد كه مردمي بنام ميتانيان كه از نژاد آريايي هستند در اين زمان در ايران زندگي مي كرده اندولي از قرائن بنظر مي آيد استقرار آرياييها در ايران بين قرن نهم و دهم قبل ازميلادبوده بنابر اين مهاجرت در قرن چهاردهم آغاز شده است.
اما حدود قرن نهم قبل از ميلاد جدايي بين ايراني ها و هندي ها اتفاق افتاده زيرا در كتيبه اي آسوري نام دو قوم از آريايي هاي ايراني امده كه يكي را " آماداي " و ذيگري را" پارسوا " ناميده كه اينها همان "مادها و پارس ها" هستندكه در ايران استقرار يافته بودند.در مورد اينكه آرياييها چگونه در فلات ايران پراكنده شده اند اوستا نام 16 مملكت راآورده كه يكي از آنها "ايران ويج" است يعني" سرزمين آرياييها" يكي از آنها نامشخص است و چهارده مملكت ديگر ولاياتي است كه از طرف شمال از سغد،ازطرف جنوب از سيستان و از سمت غرب از ري و از سمت شرق از پنجاب هند تجاوز نمي كند.
چه مردماني قبل از آمدن آريانها در ايران زندگي مي كرده اند؟
رفتار آرياييها با آنها چگونه بوده است؟
بطور كلي از داستانها، اوستا و تحقيقات چنين برمي آيد كه:
در مغرب ايران مردماني بوده اند موسوم به كاس سوها كه نژاد آنها دقيقا معلوم نيست و در جنوب غربي نيز عيلامي ها حضور داشتند.در مورد قسمتهاي ديگر نظرات مختلفي وجود دارد،بعضي معتقدند كه سواحل خليج فارس ودرياي عمان مسكن حبشي ها و مردمان سياهپوست بوده وبرخي عقيده دارند كه كليه سكنه فلات ايران و قفقازرا در آن زمان سياهپوستها و كلا مردماني كه از نژاد شكيلي نبوده اند تشكيل مي دادند.بهرحال آنچه واضح است اينست كه آريانها وقتي وارد ايران شدند با مردماني روبرو شدند كه زشت و از حيث نژاد و اخلاق و عادات و مذهب از آنها پست تر بودند،زيرا اين مردمان بومي را ديو،تور و بربر ناميده اند.
بنابر اين ترتيب برقراري آرياهاي ايراني در فلات ايران آنطور كه از داستانها و شواهد برمي آيد اينگونه است كه آرياها هركجا بومي ها را مي يافتند با آنها جنگيده و اراضي آنها را تصرف مي كردند سپس اطراف آن را ديواري كشيده قسمتي را براي ساختن خانه وقسمتي را به احشام خود اختصاص مي دادند.جلوي هر قلعه نيز آتشي روشن مي كردند اولا براي اينكه در مواقع لزوم هر خانواده بهره اي از آن ببردو دوم اينكه اگر شب از طرف بومي ها شبيخوني به قلعه زده شد بتوانند آنرا دفع كنند.
اين قلعه ها به مروربه دهات ودر قرون بعد به شهرها تبديل شدند.بناي ري را نيز به همين صورت مي دانند.اينطور بنظر مي رسد كه در ابتدا قلعه ها را بسيار وسيع مي ساختند زيرا بدليل خطر بومي ها كشاورزي و زراعت نيز در قلعه ها صورت مي گرفت.
اينكه بومي ها چگونه و در چه شرايطي مي زيسته اند دقيقا معلوم نيست اما آنچه مشخص است اينست كه آنها داراي نوعي مدنيت بوده اند و بعضي از شهرها مانند استخر و بوشهر پيش از آمدن آرياها به ايران وجود داشته اند.از آثاري كه در مازندران بدست آمده است مشخص است كه مردماني از زمانهاي بسيار دور بومي اين مناطق بوده اند كه شكل و قيافه خشني داشته اند.
آنطور كه مشخص است شكل حكومت ملوك الطوايفي بوده است.اوستا خانواده را "نافه"،خانه را "نمانَ"،تيره را "تئوما"،و محل زندگي آنها را "ويس" يعني "ده" مي نامد.عشيره را "زنتو"و محل سكناي آنها را "گئو"و محل اقامت قوم راكه ولايت يا مملكتي بوده "دهيو"ناميده.رؤساي خانواده ها رئيس تيره (ويس پت)،و ويس پت ها رئيس عشيره را انتخاب مي كردند.ده يوپت يا رئيس ولايت هم انتخابي بود.در ابتدا اختيارات شاهان محدود بوده ولي بعدها بدليل اينكه در موقع جنگ عهده دار فرماندهي بودند بر اختيارات خود افزودند.خانواده بر روي حكومت پدر يا رئيس خانواده تشكيل شده بود،زن اگرچه اختياري نسبت به شوهر نداشت ولي بانوي خانه محسوب شده و بنظر مي آيد مقام زن نزد ايرانيان بالاتر از مقام آنان نزد مردمان ديگر بوده است.فرزندان تابع پدر بودند ،پدر علاوه بر اينكه رئيس خانواده بود مجري آداب مذهبي نيز بود. يكي از تكاليف حتمي رئيس خانواده اين بود كه مراقب اجاق خانواده باشد و نگذارد آتش آن خاموش شود.اجاق خانواده در جاي معيني واقع شده و مورد احترام بود.وقتي مهماني به خانه وارد مي شد بايد قبل از هر چيز در جلوي آتش حاضر شده و احترامات لازم را به جا مي آورد،وقتي كه دختري را شوهر مي دادند مراسم در مقابل اجاق خانواده پدرو خانواده شوهر انجام مي شد.
راجع به تشكيلات طبقاتي مي توان گفت در دوران بسيار دور غير از طبقه جنگي ها و طبقه برزگران طبقه ديگري وجود نداشته است.در اين دوران بدليل سادگي آداب مذهبي طبقه روحانيان وجود نداشت.
تمدن و اخلاق
آريانهاي ايراني وقتي به ايران آمدند از حيث تمدن از همسايگان خود مثل بابليان و آسوريها پست تر بودندو چيزهاي زيادي از آنها اقتباس كردند ولي از حيث اخلاق از آنها برتر بودند، زيرا دين آنها راستي و درستي و كار و عمل را تشويق ميكرد. محققان اين اخلاق را سالمترين و پاكترين اخلاق مي دانند.راستگويي و وفاي به عهد و پيمان از چيزهايي است كه در ايرانيان قديم بسيار مورد احترام بوده و مورد توجه مورخان يوناني قرار گرفته بطوريكه نوشته اند:
"در ميان پارسيان دست دادن دو نفر به يكديگرمطمئن ترين وثيقه ايست كه طرفين از يكديگر تقاضا مي كنند."
راجع به راستگويي در اوستا تاكيدات بسياري وجود دارد و دروغ آفريده اهريمن است.
[h=2]كيش
راجع به مذهب آرياهاي ايراني طبق تحقيقات و مقايسه مذهب زرتشتي با مذهب آرياهاي هندي آنچه بدست مي آيد اينست كه:
آريانهاي ايراني و هندي كه مدتها باهم ودر يكجا مي زيسته اند از لحاظ معتقدات مذهبي نيز باهم يكي بوده اند . به اين صورت كه ارباب انواعي را مي پرستيدند و آنها را " اسورَ " مي ناميدند.تعداد اسورها هفت يا هشت تا بوده و مهم ترين آنها" وارونا،ميترا و آريامن" نام داشتند. در ميان اسورها "وارونا" اهميت خاصي داشت و معتقد بودند كه آسمانها را ساخته و دقيقاً مراقب اعمال انسانهاست.
راجع به اسورها اعتقاد آريانها اين بود كه آنها روي گنجها و ذخاير طبيعت نشسته اند و نمي گذارندبهره آن به انسانها برسد.بعدها آنها به ارباب انواعي معتقد شدند كه آنها را " دِوَ"مي ناميدند،اينها بر خلاف اسورها مي خواسته اند فيوضات طبيعت را به انسانها برسانند بنابراين دوها يا ديوها در نظر آريانها ارباب انواع خيّري بشمار مي آمدندكه با تاريكي و حسد در جنگ بودند.بهمين دليل آنها از اسورها مي ترسيدند ولي ديوها را دوست داشتند.معروفترين ديو" آگني" يا حامي آتش و اجاق خانواده بود.
در قرون بعد بين آرياهاي ايراني و هندي جدايي مذهبي روي داد.اينكه چه چيزي باعث اين جدايي شده است كاملاً روشن نيست بعضي معتقدند چون پيروان زرتشت نخواستند ديوها را بپرستند اين جدايي اتفاق افتاد اما بسياري از محققان معتقدند كه اين جدايي به مرور بوجود آمده ودر نتيجه بعضي از آريانها فقط اسورها را پرستش كرده وبعضي ديوها را مي پرستيدند.اين دو دستگي مبناي مذهب زرتشت شد، بنابراين دو تيرگي مدتها پيش از ظهور زرتشت وجود داشته نه اينكه زرتشت خود آنرا ايجاد كرده باشد.
اختلاف اساسي آريانهاي زرتشتي با هنديها در اينست كه:
1-در مذهب زرتشت اسورها به يك خداي قادردانا بنام "اهورَ " تبديل شده اند كه امشاسپندان و يَزَتها آفريده او هستند.
2-ديوها كه ارباب انواع خيّر هنديها بودند آفريده اهريمن هستند .
البته همه ديوها در مذهب زرتشت مردود نشدند زيرا دراوستا بعضي از ديوها مورد احترام هستند مثل "وْرْثرغنا"(بهرام) و "آگني"(آذر).آتش رانيزهر دو گروه مقدس و پاك مي دانستند.
آريانهاي ايراني بعد ازايجاد جدايي و پيش از ظهور زرتشت چه مذهبي داشته اند؟
طبق تحقيقات، ايراني ها پس از جدايي مذهبي از هنديها داراي اين اعتقادات بودند:
آنها معتقد بودند به يك عده وجودهاي خوب و وجودهاي بد. وجودهاي خوب گنجها و ذخاير طبيعت را به انسانها مي رساندند كه مهمترين آنها باران و روشنايي بود و وجودهاي بد با خوبها در جنگ بوده و مظهر آنها شب ، زمستان،خشكسالي و مرگ بود.وجودهاي خوب را مي پرستيدند و براي محفوظ ماندن از شر بديها اورادي مي خواندند.
آنچه مشخص است اينست كه آرياهاي ايراني بسيارسريعتر از آرياهاي هندي در معتقدات خود پيشرفت كرده و به درجه وحدت و يگانه پرستي رسيده اند زيرا از مقايسه مذهب زرتشتي با مذهب هندي ها مشخص است كه "اهورا"ي ايراني خداي دانايي است كه امشاسپندان و ايزدان آفريده او هستندنه اينكه مثل وارونا در رديف اسورها ويكي از آنها باشد.
از آنجا كه آريانهاي ايراني از خانواده هندواروپايي و از شعبه آرياهاي ايراني بودند اعتقادات خانواده در معتقدات آنها منعكس شده به اين صورت كه ابتدا قواي طبيعت را مي پرستيدند و براي آنها دعاهايي مي خواندند سپس در قرنهاي بعد اين كثرت به دوگانگي تبديل شده و آنها معتقد به دو وجود خير و شر شدند.كم كم اين دوگانگي نيز به يگانگي و وحدت تبديل شد ولي يگانگي به اين منظور كه:
وجودي كه بر همه موجودات برتري دارد،عالم را اداره مي كند و آنرا بسمت خوبي هدايت مي كند ولي همه عالم مادي و ارواح آفريده او نيستند بعبارتي دوگانگي در خلقت و يگانگي در پرستش.اين وحدت با ظهور زرتشت به ثبات رسيده و محكم شده است.
[h=2]ورود آریاییها به ایران آمدن آریانهای ایرانی به فلات ایران
آريانها زماني كه محققا معلوم نيست و بايد در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد باشد با مردماني كه اصلا از يك نژاد بوده اند و امروزه به نام هندو اروپايي موسوم هستند در جايي در شمال اروپا زندگي مي كرده اند،سپس از يكديگر جدا شده و هر كدام به سويي رفته اند.از قرائن چنين بنظر مي رسد كه آريانها بسوي جنوب حركت كرده و مدتها با هم بسر برده اند. اينكه اين محل كجا بوده دقيقا معلوم نيست اوستا مسكن اصلي آريانها را "ايران ويج"ناميده است و مي گويد:
سرزميني بوده خوش آب و هوا ولي ارواح بد آنجا را سرد كرده اند بطوريكه ده ماه در سال زمستان بودو چون غذاي مردم تامين نمي شد آنها به ناچار مهاجرت كردند.در قرون بعد آريانها باز هم بطرف جنوب مهاجرت كرده و به باختر آمدند و در اينجا آريانهاي ايراني و هندي از يكديگر جدا شدند.قسمتي از باختر به سمت هندوكش رفته و به دره پنجاب هند سرازير شدند و قسمتي از مرو بسمت جنوب حركت كرده و قسمت شرقي فلات ايران رااشغال كردند.
آريانهاي ايراني چه موقع به فلات ايران آمدند؟
جدايي بين آنها و هندي ها چه زماني روي داده؟
آريانهاي ايراني از چه راههايي در فلات ايران منتشر شده اند؟
برخي از محققين زمان مهاجرت را دوهزار سال قبل مي دانند و برخي آنرا در قرن چهاردهم قبل از ميلاد مي دانند.كتيبه بغازگويي كه متعلق به 1350 سال قبل از ميلاد است نشان مي دهد كه مردمي بنام ميتانيان كه از نژاد آريايي هستند در اين زمان در ايران زندگي مي كرده اندولي از قرائن بنظر مي آيد استقرار آرياييها در ايران بين قرن نهم و دهم قبل ازميلادبوده بنابر اين مهاجرت در قرن چهاردهم آغاز شده است.
اما حدود قرن نهم قبل از ميلاد جدايي بين ايراني ها و هندي ها اتفاق افتاده زيرا در كتيبه اي آسوري نام دو قوم از آريايي هاي ايراني امده كه يكي را " آماداي " و ذيگري را" پارسوا " ناميده كه اينها همان "مادها و پارس ها" هستندكه در ايران استقرار يافته بودند.در مورد اينكه آرياييها چگونه در فلات ايران پراكنده شده اند اوستا نام 16 مملكت راآورده كه يكي از آنها "ايران ويج" است يعني" سرزمين آرياييها" يكي از آنها نامشخص است و چهارده مملكت ديگر ولاياتي است كه از طرف شمال از سغد،ازطرف جنوب از سيستان و از سمت غرب از ري و از سمت شرق از پنجاب هند تجاوز نمي كند.
چه مردماني قبل از آمدن آريانها در ايران زندگي مي كرده اند؟
رفتار آرياييها با آنها چگونه بوده است؟
بطور كلي از داستانها، اوستا و تحقيقات چنين برمي آيد كه:
در مغرب ايران مردماني بوده اند موسوم به كاس سوها كه نژاد آنها دقيقا معلوم نيست و در جنوب غربي نيز عيلامي ها حضور داشتند.در مورد قسمتهاي ديگر نظرات مختلفي وجود دارد،بعضي معتقدند كه سواحل خليج فارس ودرياي عمان مسكن حبشي ها و مردمان سياهپوست بوده وبرخي عقيده دارند كه كليه سكنه فلات ايران و قفقازرا در آن زمان سياهپوستها و كلا مردماني كه از نژاد شكيلي نبوده اند تشكيل مي دادند.بهرحال آنچه واضح است اينست كه آريانها وقتي وارد ايران شدند با مردماني روبرو شدند كه زشت و از حيث نژاد و اخلاق و عادات و مذهب از آنها پست تر بودند،زيرا اين مردمان بومي را ديو،تور و بربر ناميده اند.
بنابر اين ترتيب برقراري آرياهاي ايراني در فلات ايران آنطور كه از داستانها و شواهد برمي آيد اينگونه است كه آرياها هركجا بومي ها را مي يافتند با آنها جنگيده و اراضي آنها را تصرف مي كردند سپس اطراف آن را ديواري كشيده قسمتي را براي ساختن خانه وقسمتي را به احشام خود اختصاص مي دادند.جلوي هر قلعه نيز آتشي روشن مي كردند اولا براي اينكه در مواقع لزوم هر خانواده بهره اي از آن ببردو دوم اينكه اگر شب از طرف بومي ها شبيخوني به قلعه زده شد بتوانند آنرا دفع كنند.
اين قلعه ها به مروربه دهات ودر قرون بعد به شهرها تبديل شدند.بناي ري را نيز به همين صورت مي دانند.اينطور بنظر مي رسد كه در ابتدا قلعه ها را بسيار وسيع مي ساختند زيرا بدليل خطر بومي ها كشاورزي و زراعت نيز در قلعه ها صورت مي گرفت.
اينكه بومي ها چگونه و در چه شرايطي مي زيسته اند دقيقا معلوم نيست اما آنچه مشخص است اينست كه آنها داراي نوعي مدنيت بوده اند و بعضي از شهرها مانند استخر و بوشهر پيش از آمدن آرياها به ايران وجود داشته اند.از آثاري كه در مازندران بدست آمده است مشخص است كه مردماني از زمانهاي بسيار دور بومي اين مناطق بوده اند كه شكل و قيافه خشني داشته اند.